هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
🌼🌼🌼 هر کجا هستم،باشم
آسمان مال من است.
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد؟
گاه اگر می رویند
قارچ های غربت؟
من نمی دانم
که چرامیگویند:اسب حیوان نجیبی است،کبوترزیباست؟
وچرادرقفس هیچ کسی کرکس نیست؟
گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟
چشمها را باید شست، جورد یگر باید دید.
واژه ها را باید شست.
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست،
زیر باران باید رفت🌺🌺🌺
✍️#بفرمائید_شعر
#شعر
#ادیبانه
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
سال ها ماشینِ پیکان داشتیم
جمعه ها در خانه مهمان داشتیم
قرمه سبزی بود ماهانه ولی
املت و کوکو فراوان داشتیم
تورِ چین و نروژ و شیلی نبود
ما سفر در سطح استان داشتیم
ثلث اول ؛؛؛؛.
ثلث دوم ؛؛؛؛
ثلث سه .....
امتحانات فراوان داشتیم
داخلِ حمام ما یک تشت بود
در خیالِ خود ولی .. وان داشتیم!
آن زمان ها فقر هم بودش .. ولی
عمدتا در دل #خوشی ، آن داشتیم
#یادش_بخیر...😊
✍️#بفرمائید_شعر
#شعر
#ادیبانه
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
9.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹قربون اون دلای تک سرنشین...
🔹شعرخوانی مرحوم ابوالفضل زرویی در حضور مقام معظم رهبری
👌بسیار زیبا
👌#پیشنهاد_دانلود
✍️#بفرمائید_شعر
#شعر
#ادیبانه
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
Hamid Alimi1_440165298.mp3
زمان:
حجم:
4.35M
اصلا رقیه نه به خدا دختر خودت
یک شب میان کوچه بماند چه میکنی؟
در بین ازدحام و شلوغی بترسد و
یک تن به او کمک نرساند چه میکنی؟
اصلا خیال کن که کسی دختر تورا
در بین جمعیت بکشاند، چه میکنی؟
یا که خدانکرده کسی روی صورتش
سیلی محکمی بنشاند، چه میکنی؟
یا فرض کن که دخترتو جای بازیاش
هرشب دعای مرگ بخواند چه میکنی؟
اَصلا کسی بیاید و با تازیانه اش
خاک از لباس او بتکاند چه میکنی؟
باصدای: حمید علیمی 😭😭😭
✍️#بفرمائید_شعر
#شعر
#ادیبانه
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
▪️من کبوترم.
پرندهای که شوق پرواز آرامَش نمیگذارد.
من رفیق آسمانم.
آسمان هم با من آشناست.
اگر روی زمین نشستنم طولانی شود
دل آسمان برایم تنگ میشود.
▪️من کبوترم.
از وقتی چشم به این دنیا باز کردم
دنبال گنبد و بارگاه بودم.
گِل مرا گویی با گنبد سرشتهاند
که این چنین شوق حرم دارم.
▪️وقتی به دنیا آمدم در گوشم گفتند:
تو کبوتر بارگاه حسنی.
مادرم پرواز را یادم داد و خودش از دنیا رفت.
من راه بارگاه مولایم را در پیش گرفتم
و پُرسان پُرسان رسیدم به بقیع.
ولی هر چه گشتم نه گنبدی دیدم و نه بارگاهی.
▪️خاندان ما همه کبوتران حرمی بودهاند
مادرم قصّۀ حرم را برایم گفته بود
امّا چه قدر فرق میکرد قصّههای مادرم
با حریمی که نامش روی پیشانی من خورده بود .
▪️بارها شنیدهام که این مترسکهای شیطان به شما میگویند
بوسیدن در و دیوار پنجرۀ این قبرستان
شرک است و مشرک هم جایش وسط آتش.
اینها چه میفهمند از توحید
که کسی را متّهم به شرک میکنند.
▪️کاش کسی به اینها میفهماند:
همۀ دین محبّت است
و ای کاش میفهمیدند
توحید هر کسی به اندازۀ محبّتش رشد میکند
ولی نمیفهمند.
▪️مگر درک اینها عاجز است از فهمیدن این حقیقت روشن
که بیمحبّت دوستان خدا
محبّت خدا یک دروغ بزرگ است؟
و دوستتر از مولای من و خاندانش
خدا، دوستی دارد؟
▪️ما کبوترها عادت داریم که هر شب
برای جوجههایمان قصّه میگوییم.
این قصّهها مثل نقش روی سنگ
هیچ گاه از ذهنمان پاک نمیشود.
من از مادرم قصّۀ زندگی مولایم را زیاد شنیدهام
دردناکترین قصّههای زندگی مولایم
در همان کودکی اتفاق افتاده
و من هم از کودکی هر چه کردم
که سنگ ذهنم را بشکنم
تا قصّههایی که شنیدهام از میان برود
نشد که نشد.
▪️مادرم میگفت قصّۀ کوچه
سینه به سینه از اجدادش به او رسیده
و میگفت کبوترهای زیادی
از داغ آن قصّه دق کرده و مردهاند.
#شهادت_امام_حسن
#محسن_عباسی_ولدی
✍️#بفرمائید_شعر
#شعر
#ادیبانه
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟
بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟
گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام
ضامن چشمان آهوهابه دادم میرسی ؟
ازکبوترهاکه میپرسم نشانم میدهند
گنبدو گلدسته هایت رابه دادم میرسی ؟
من دخیل التماسم رابه چشمت بسته ام
هشتمین دردانه زهرابه دادم میرسی ؟
میلاد شمس الشموس آفتاب طوس(ع) مبارک باد
#امام_رضا(ع)
✍️#بفرمائید_شعر
#شعر
#ادیبانه
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
💕داستانی زیبا از چارلی چاپلين
وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب
یک آرزو میکردم.
مثلاً آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛
میگفت: «میخرم به شرط اینکه بخوابی.»
یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ میگفت: «میبرمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم میرسم؟»
گفت: «میرسی به شرط اینکه بخوابی.»
هر شب با خوشحالی میخوابیدم.
اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند.
دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید:
«هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟» گفتم: «شبها نمیخوابم.»
گفت: «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم:
«تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.»
گفت: «سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم
به شرط آنکه بخوابی.»
✍️#بفرمائید_شعر
#شعر
#ادیبانه
📚@befarma_sher
Eitaa.com/befarma_sher