#چه_کتابی_بخوانیم؟
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
...نیم ساعتی سر این مسئله صحبت کردیم و من یاد بچگیام افتادم؛ اون روزا که چهار پنج سالم بیشتر نبود و مادرم، که همه ی موفقیت هام رو از ایشون دارم، به من میگفت:«بیا بازی کنیم...تو یه مسلمونی و من یه کافرم...ببین میتونی به من ثابت کنی که خدا وجود داره.»و من چقدر این بازیها رو دوست داشتم.مادرم، بدون ملاحظه ی سن من، استدلالهایی در ردّ خدا میاورد که من رو جدا به شک مینداخت.بعد خودش توضیح میداد که جواب این شکّیات چیه و دوباره ادامه بازی.....
#کتاب
#ملکه_باش
عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••
#چه_کتابی_بخوانیم؟
#خاطرات_سفیر
#نیلوفر_شادمهری
🔸 ماجراهای دختر دانشجویی که پای حرفش ماند!
📚 کتاب «خاطرات سفیر»، خاطرات دانشجوی ممتاز ایرانی است که برای ادامه تحصیل به فرانسه میرود، نیلوفر شادمهری در این کتاب ماجراهای مختلفی را درباره دفاع از عقایدش و حضور باحجابش در دانشگاه روایت کرده است، با هم یکی از این ماجراها را میخوانیم:
🔹 « توجهم به لباس خانوم طراح جلب شد. عجب...بسیار شیک و شکیل و سنگین! یک کت و شلوار سرمهای با یه بلیز یقه شکاری صدفی و یه گردنبند مروارید...و اتفاقاً بسیار بسیار معقول و متناسب لباس پوشیده بود...
🔸 -عذر میخوام؛ یک سؤال خصوصی!
-بله، بپرس.
-این لباسایی که تیم شما طراحی کرده به نظرتون قابل قبوله؟
-چرا که نه؟ مردم این مدلا رو دوست دارن؛ چون مد رو دوست دارن. به ذهن تیم من رسیده که این هم مدلیه که میشه پوشید.
- شما خودتون هم تابستون همین لباسا رو میپوشید؟
ابروهاش رو بالا انداخت و خندید و همون طور که به سمت در ورودی سالن میرفت گفت:
« نه...نه....من یه مدیرم. شأن من نیست! اینا برای من نیست؛ برای مردمه.»
#کتاب
#ملکه_باش
عضو شوید.👇
https://eitaa.com/joinchat/275710006C82afc340ad
••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈••