eitaa logo
ملکه باش✨
643 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
33 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنر_زندگی #هنر_زن_بودن ✾ کپی‌‌ مطالب‌‌ آزاد ✾نام نویسنده(#مارال_پورمتین)درپای مطالب امضادارحفظ شود ✓ مفیدبرای معلمان و ✓ تربیت فرزندان و ✓ خودسازی ارتباط: https://eitaayar.ir/anonymous/QZ8l.W67wM
مشاهده در ایتا
دانلود
ولادت امام هادی (ع) | میرداماد - www.mplib.ir.mp3
زمان: حجم: 3.29M
🎤 مولودی ولادت از حاج مهدی میرداماد 🌺 ولادت با سعادت حضرت علی النقی علیه السلام بر شما مبارک. @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
ملکه باش✨
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت ۳۱ حتما می توانستم عاطفه را از شرکت جدا کنم ا
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۳۲ وقتی که به هوش آمد خیره نگاهش می کردم ... حتی اگر یک لبخند می زد ... یا یک اشاره می کرد ... با همه بدیهایش به پایش می افتادم . اما فقط کرد ... سرد و خشک و بی احساس ... او مرا نمی خواست ... سردی نگاه او خاطره ی و آن شب لعنتی را به یادم آورد ، با خودم تکرار کردم : من شیرین را نمی خواهم ... ...بعد از فوت پدرم هنوز نتوانسته ام خودم را پیدا کنم. دخترهایم را دیر به دیر می بینم. از طرفی تنهایی حسابی می دهد. عاطفه در شرف ازدواج هست و آخر ماه مراسم کوچکی خواهند گرفت ، برای دوستم خیلی خوشحالم چرا که هر دو بهم علاقمند هستند و طی این مدت به خوبی همدیگر را شناخته اند. شرکت هلند را به آن دو سپردم و خودم فقط شرکت تهران را مدیریت میکنم. داستان این زندگی از زبان مسعود به زمان حال رسیده بود ، مسعود ادامه داد... +خانم کشاورز ! شیرین خوب کاری کرده که پیش مشاور آمده ، لطفا کمکش کنید تا حالش بهتر بشه. از زندگی ما چیزی نمونده ، اما می خوام تکلیفو مشخص کنم تا من راحت تر بچه ها رو ببینم و شیرین هم برای ادامه ی زندگیش برنامه ریزی داشته باشه. _آقا مسعود من به خانومتون قول دادم که برای احیای این زندگی تلاش کنم ، با شنیدن حرف های شما ازتون می خوام شما هم نظرتون رو بهم بگید ... اگر شرایط مناسبی پیش بیاد آیا دلتون می خواد این زندگی حفظ بشه؟ +شیرین دیگه منو نمی خواد با همه ی وجودم این رو حس کردم و... هنوز قضیه در هلند برام حل نشده.... _پس هنوز تردید دارید.... می خواید یه جوری از این تردید خارج بشید؟ +حتما... چی از این بهتر؟ _کار شیرین برای اعتماد به من راحت تر بود چون از طریق ‌دوست مورد اعتمادش مرا انتخاب کرده بود اما از شما هم می خواهم یک مدت کوتاهی به من فرصت بدید تا به روش خودم پیش برم و تلاشمو انجام بدم بقیش رو هم می سپاریم به خدا... مسعود سرش پایین بود و فکر می کرد بعد از مکثی گفت: +موافقم هرچند زیاد امیدوار نیستم... می ترسم وقت شما هدر برود... _نگران نباشید حتی اگر در نهایت این زندگی به طلاق برسه ، یک طلاق خیلی بهتر از زندگی پرتنشه ... طلاق با فکر و درست می تونه برای ادامه ی زندگی به هر دو کمک کنه اما اگر طلاق با تردید اتفاق بیفته هر دو صدمه خواهید دید. من تلاشمو می کنم... شیرین خانم قول همکاری دادن اگر شما هم کاملا موافقید بسم الله بگیم ... +نمی دونم چرا...!!! اما فکر می کنم می تونم زندگیم رو دست شما بسپارم ... ان شاالله که خیره... یاعلی آقا مسعود رفت... مذهبی تر از چیزی شده بود که فکر می کردم، چند ساعت بعد برای آقا مسعود پیغام صوتی ارسال کردم و بعد از تشکر از آمدنشان خواستم که به ۳سوالی که به شیرین هم داده بودم پاسخ دهد : ۱-اشتباهات خودش را در خراب کردن این زندگی بنویسد. ۲-اشتباهات شیرین را بنویسد. ۳-چه کارهایی انجام می داد این زندگی به اینجا نمی رسید؟ هر دو بعد از یکی دو روز پاسخ هایشان را برایم ارسال کردند ، پاسخ ها دقیقا با چیزی که فکر می کردم مطابقت داشت. قبل از هر اقدامی باید قضیه شب جهنمی هلند را مشخص می کردم از شیرین خواستم که حضوری ببینمش شیرین برایم تعریف کرد که : + آن شب به دعوت یکی از افراد طرف قرارداد به آن مهمانی دعوت شدیم،از شرکت ما هیچ کس شرکت نکرد،آن ها رد کردن اینجور دعوت ها را تلقی می کنند،برای همین من تنها به آنجا رفتم. مهمانی خوبی نبود همان لحظات اول متوجه شدم که نباید می رفتم از روی سیاست کاری کمی نشستم. هیچوقت لب به مشروب نزده بودم . آن شب هم آن دعوت را رد کردم،نوشیدنی دیگری به من تعارف کردند که من واقعا نمی دانستم اثر مست کنندگی دارد ، از روی کمی اطلاعات در آن دام افتادم و آنرا سر کشیدم. اما همینکه احساس کردم حالم دارد تغییر می کند با یکی از همکارانم تماس گرفتم و به خانه ام رفتم. تا به حال هیچ وقت به جز مسعود مردی به حریم من نزدیک نشده و از این بابت خدا رو شاکرم. خیالم راحت شده بود ، از شیرین خواستم این قضیه را در فایل صوتی برایم ارسال کند تا کنم وقتی فایل ها را گوش کردم و به نظرم مناسب رسید ، برای آقا مسعود ارسال کردمش. از او خواستم که با گوش کند و جوابش را به من بگوید. مسعود به فاصله چند دقیقه ‌بعد تماس گرفت. ... ✍صالحه کشاورز معتمدی @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
ملکه باش✨
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت ۳۲ وقتی که به هوش آمد خیره نگاهش می کردم ... ح
آیا رفتن شیرین به این مهمانی اینقدر واجب بود؟ آیا لازم نبود قبل از رفتن به این مهمانی با مسعود تماس بگیرد و همفکری کند و نظرخواهی کند؟ موقعی که شیرین در جلسات بی حجاب ظاهر می شد ، آیا فکر نمی کرد گزارش اینها به مسعودی که روز به روز دارد مذهبی تر می شود، خواهد رسید؟ مرد عاشق زنیست که امورات زندگیش را با نظرخواهی های از مردش جلو می برد.
مردها همه زندگیشان را به پای زن مطیع می ریزند .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال یک دختربچه ۹ساله شیعه ازمدیر خود که باعث شد تمام کارشناسان جوابی بجز سکوت برایش نیافتند:* ما درکلاس ۲۴نفر هستیم،معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره به من میگه: خانم محمدی،شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه... و به بچه ها میگه: بچه ها،گوش به حرف مبصر کنید،تا من برگردم... حالا شما میگید پیامبر(ص) از دنیا رفت و کسی را به جانشینی خودش انتخاب نکرد؟ آیا پیامبر(ص) به اندازه معلم ما بلد نبود یک مبصر و یک جانشین بعد از خودش تعیین کند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزد؟؟؟ *جواب مدیر اهل سنت به دانش آموز شیعه:* برو فردا با ولی‌ات بیا کارش دارم!!! دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد!!! *مدیرگفت:* پس چرا ولی‌تو نیاووردی؟ مگه نگفتم ولی‌تو بیار؟ *دانش آموز گفت:* این ولیه منه دیگه... *مدیر عصبانی شدوگفت:* منظور من از ولی سرپرسته،پدرته، تو رفتی دوستتو آوردی؟ *دانش آموز گفت:* نشد دیگه... اینجا میگی ولی یعنی سرپرست... پس چطور وقتی پیامبر میگه این علی ولی شماست میگید معنی ولی میشه دوست!!!!!!!!👌🏻 *بنازم به این بچه شیعه* 👏🏻👏🏻 اگر شیعه‌ای و عاشق علی و ولایت علی هستی تا میتونی این مطلب رو ارسال کن *یـــــــــــــــــاعلـــــــــــــــــــــــــــــی* *قول بده اگه خوندی تو هر گروه هستی پخش کنی.*. " @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
🌸🍃﷽🍃🌸 🔻روزه‌ی تمامِ عمرِ دنیا🔻 ✍️ در اکثر اعیاد اسلامی، روزه گرفتن مستحبّ است. 💥 امّا در روایات داریم که، ۴ روز در کلّ سال، برای روزه گرفتن ممتاز هستند، و روزه‌ی این ۴ روز فضیلت خیلی زیادی داره:↶ 1️⃣ روز میلاد رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) 2️⃣ روز عید مبعث 3️⃣ روز دحو الارض 4️⃣ روز عید غدیر ✨✨✨✨✨ 🔔حالا نکته مهم اینجاست.🔔 روایت‌های مربوط به این چهار روز رو با هم مقایسه کنیم:↶ ✔️ روزه‌ی روز میلاد رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، معادل ۱ سال روزه گرفتن است. (اقبال الاعمال، ص۶۰۳) ✔️ روزه‌ی روز عید مبعث، معادل ۷۰ سال روزه گرفتن است. (امالی صدوق، ص۵۸۶) ✔️ روزه‌ی روز دحو الارض، معادل ۷۰ سال روزه گرفتن است. (اقبال الاعمال، ص۳۱۲) 👇امّا روزه‌ی روز عید غدیر👇 📚 شیخ طوسی در کتاب (تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۴۳) نقل می‌کند، که امام‌ صادق (علیه السلام) ‌فرمود:↶ ⚡️ «صِيَامُ يَوْمِ غَدِيرِ خُمّ، يَعْدِلُ صِيَامَ عُمُرِ الدُّنْيَا.» 👈 «روزه روز غدير خم، برابر با روزه تمامِ عمر دنياست.»😱 بعد حضرت، عُمر دنیا رو توضیح دادند:↶ ⚡️ «لَوْ عَاشَ إِنْسَانٌ عُمُرَ الدُّنْيَا، ثُمَّ صَامَ مَا عَمَرَتِ الدُّنْيَا، لَكَانَ لَهُ ثَوَابُ ذَلِكَ.» 👈 «اگر انسانى به اندازه‌ی تمامِ عمر دنيا و جهانِ هستی زندگى كند، و همه‌ی این مدّتِ طولانی را روزه بگیرد، ثواب روزه‌ی روز غدير را دارد.»😨 امام صادق (علیه السلام) به این هم بسنده نکردند، و دوباره ادامه دادند:↶ ⚡️ «وَ صِيَامُهُ يَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ عَامٍ، مِائَةَ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلَاتٍ، وَ هُوَ عِيدُ اللَّهِ الْأَكْبَر» 👈 «و نیز روزه‌ی روز در هر سال، نزد خداى عز و جلّ برابر با صد حجّ و صد عمره مبرور و مقبول است.»😳 و در آخر، دلیلِ اینهمه ثوابِ غیرِ قابلِ باور رو اینطور فرمودند:↶ ⚡️ «وَ هُوَ عِيدُ اللهِ الْأَكْبَر» 👈 «چرا که غدیر، روزِ عيد بزرگ خداست.» 🌸🍃@malakeh_bash🍃🌸 Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈┈┈┈•• ⭕️ -اسم پسرتو چی میذاری؟ +علی. -پسر بعدیت؟ +امیرعلی. - بعدیش؟ +محمدعلی. - چهارمیش چی؟ +علی اکبر. - ای بابا، بعدش؟ +علی اصغر. - یه چیز بذار توش علی نباشه. +حیدر😎 @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
تا می تونید این دوتا تصویر رو به عشق مولا علی (ع) منتشر کنید. @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
ملکه باش✨
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت ۳۲ وقتی که به هوش آمد خیره نگاهش می کردم ... ح
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان 📌 ۳۳ نفسش به شماره افتاده بود: +نمی دونم چی باید بگم... خدا خیرتون بده خانم کشاورز ... هر چند اشتباهات شیرین خیلی زیاده و یکیش می تونه یه زندگی رو تموم کنه و کلا رفتنش به اون مهمونی کم اشتباهی نیست،اما از اینکه از زبونش شنیدم که چقدر همیشه به من وفادار بوده ، برام با ارزشه. خانم کشاورز بقیه کارو به خودتون می سپارم از طرف من تام الاختیارید. از آقا مسعود خواهش کردم دیگه هیچ وقت موضوع تو بحث ها مطرح نباشد و برای همیشه همین جا تمام شود ، او هم پذیرفت. در پاسخ های شیرین و مسعود چیز بود و آن هم این که هر دو تعداد اشتباهاتی که برای خودشان نوشته بودند خیلی کمتر از تعداد اشتباهات طرف مقابلشان بود. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆 و مطلب دیگر این بود که هر دو به نکات خوبی اشاره کرده بودند که اگر انجام می دانند زندگیشان حفظ می شد اما این نکات هم نبود. تصمیم گرفتم جلسه بعدی را به صورت برقرار کنم اما به هیچ کدام اطلاع ندادم. اول آقا مسعود رسید تا چای بنوشد شیرین هم وارد شد ، کمی هر دو دست و پایشان را گم کرده بودند ، همزمان به هم سلام دادند ، شیرین کمی معذب شد و این در چهره اش مشخص بود ... مسعود هم همینطور و از تکان های سریع پایش می‌شد فهمید که چه دارد. من شروع به صحبت کردم: _می دونم که از دیدن هم شدید اما از اینکه به من اعتماد کردید ممنونم و بدونید که برای گرفتن تصمیم نهایی این ملاقات ها ضروری هستند. اگر موافق هستید شروع کنیم ؟ آقا مسعود گفت : +خواهش می کنم لطف می کنید شما. شیرین با صدای گرفته گفت : _ممنون از شما ... هر دو گاهی تند و گاهی عمیق نفس می کشیدند. لحظه ای به این فکر کردم که سرنوشت یک زندگی ۱۰ساله با دو فرزند فقط به مویی بنده ، شاید همین جلسه و حرف هایی که می خواد زده بشه... خدایا کمکم کن.... گاهی شدت احساس مسئولیت به قدری زیاد می شود که فشارش را روی قفسه ی سینه ام احساس می کنم اما همیشه به لطف خدا یقین دارم و فقط به پشتوانه او شروع می کنم. بسم الله الرحمن الرحیم من با شما دو نفر مفصل صحبت کردم ، هر دو آنالیز شخصیتی شدید ، و هر آنچه که باید می دانستم پرسیدم. حالا دو تا برگه به دست شما می دم و می خوام با دقت بخونید... ...برگه ها را به دستشان دادم . پاسخهای هر دو را که برایم ارسال کرده بودند در دو برگه پرینت گرفته بودم پاسخهای شیرین را به دست مسعود دادم و پاسخهای مسعود را به دست شیرین. _ لطفا 5 دقیقه به نوشته های این برگه خوب فکر کنید و بعدش نظرتونو بهم بگید . 5 دقیقه برای من خیلی گذشت. در یک لحظه هر دو شروع به صحبت کردند. شیرین همانطور که اشک می ریخت تند تند حرف می زد و آقا مسعود در حالیکه سعی می کرد خودش را کنترل کند اما عصبانی بود ، گفتم : _خواااهش می کنم ... یکی یکی لطفا شیرین شروع کرد : _ببینید خانم کشاورز چقدر راحت همه تقصیرها رو انداخته گردن من ؟؟!!! از نظر مسعود مقصر اصلی من هستم ... مسعود خان برای تک تک این اشتباهاتی که انداختی گردن من بااااید جواب بدی که چرا ... آقا مسعود پرید وسط حرفش : +شما برگه ی خودتو نگاه کردی ؟؟؟ یه لیست بلند بالا رو انداختی گردن من !!! شیرین می خواست جواب بدهد که من مانع شدم : _ لطفا هر دو به این چیزی که میگم خوب دقت کنید . اغلب زوجین موقع مشکل و قهر ، طرف مقابلو مقصر میدونن و نمی خوان سهم ایراد خودشون و سهم اشتباهاتشونو بپذیرن ، برای همینه که شما تعداد ایراداتی که از طرف مقابلتون گرفتید خیلی بیشتر از تعداد اشکالاتی هست که از خودتون نوشتید . اگر هر کدوم از شما سهم اشکال خودشو از وسط برداره راه ما آسون تر میشه. حالا ازتون خواهش می کنم بیایید با یک دید دیگه به این برگه ها نگاه کنید بدون تعصب و بدون عصبانیت ... اگر با این دید به برگه ی دستتون نگاه کنید می بینید که میشه روش فکر کرد و هر کدوم که درست بود پذیرفت . دلم می خواد قبل از هر چیزی شما دو نفر با پیش برید نه با احساسات ، اینجا قرار نیست کسی به عنوان گناهکار و مقصر شناخته بشه یا کسی تبرئه بشه ، از نظر من هر دو هستید پس نیازی نیست که خودتونو به من اثبات کنید . با حرفهای من عقب نشینی کردند و به صندلیهایشان تکیه زدند. آن جلسه ما حدودا 3 ساعت طول کشید با هم نظرات طرفین را بررسی کردیم . بعضا صدایشان بلند می شد . آقا مسعود گاهی قدم می زد و گاهی می نشست . من هر جا لازم بود ... راهنمایی نیاز داشتند ، انصاف را یادآوری می کردم . ... ✍صالحه کشاورز معتمدی @malakeh_bash Eitaa.com/malakeh_bash ••┈┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
ملکه باش✨
🖋 به نام مهربانترین ... 📗داستان #خیانت_شیرین 📌#قسمت ۳۳ نفسش به شماره افتاده بود: +نمی دونم چی بای
دیدید مردها چقدر رقیق القلبند. مسعود دنبال بهانه ای بود برای بخشیدن شیرین. خانم کشاورز این مشاور با تجربه داره کم کم این بهانه ها رو به مسعود می ده. شیرین اگر از اول هم با لفظ و لحن خوبی با مسعود حرف می زد کار با اینجا نمی رسید. امان از قهر و کم محلی زنها، که چه ها نکرده با زندگی‌ها . در قسمت قبل دیدید مسعود چقدر دلش از کم‌محلی های شیرین پُر بود. اگر شیرین به مسعود همچنان احترام می ذاشت، اگر با او از موضوع تواضع سخن می گفت ، به راحتی می تونست عاطفه رو از شرکت بیرون کنه، اما او‌کاری کرد که مسعود لج کنه.
شیرین حتی با عاطفه هم باید با احترام و با سیاست رفتار می کرد ، نه با نفرت و نگاه‌های خشم آلود بچگانه