eitaa logo
ملکه باش✨
672 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
34 فایل
ملکه باشای دیگه خودنمایی به خانوما یاد می دن ولی ما #هنرزندگی #هنرزن‌بودن ✾ کپی‌‌ مطالب‌‌ آزاد ✾نام نویسنده(#مارال_پورمتین)درپای مطالب امضادارحفظ شود ✓ مفیدبرای معلمان ✓ تربیت فرزندان ✓ خودسازی ✓جوانان ارتباط: https://eitaayar.ir/anonymous/QZ8l.W67wM
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکه باش✨
️️من معتقد هستم؛ هر ایرانی باید در خانه خودش یک #عکس_شهید داشته باشد... ما نباید راهِ نور را ببندی
. صحبت شهدا بود ، که دوستی خاطره‌ء زیر رو تعریف کرد : 🌹 عکس تعدادی از شهدا رو در اتاقم زده بودم . چند وقتی بود گره ای در یکی از کارهام افتاده بود و حسابی ذهنم مشغول بود . در حال انجام کارهای خونه بودم ، که از جلوی دیواری که عکس شهدا روش نصب بود ، گذشتم . نگاهشون کردم و بهشون گفتم ، شما اونقدر جوانمرد بوده و هستید ، که اگر زنده بودید و من برای حل مشکلم به شما مراجعه می کردم ، حتما کمکم می کردید ، الان که در آسمانها دست شما بازتره ، از خدا حل مشکل من رو بخواهید . اینو گفتم و رفتم سراغ کارهام. فردای همانروز به طرز شگفت انگیزی اون کار گره خورده حل شد و به سرانجام خوبی رسید . من شک ندارم که اون شهدا برای حلش پیش خدا واسطه شده بودند . 🍃 یک‌سبک‌زندگیست. عضو شوید.👇 🍃@malakeh_bash ••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
. بفرست برای دختر با حجابت 👇 .
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
. دوسٺٺ دارم ولے چون با حجابے بیشٺر مثل خورشیدے ولے پشٺ نقابے بیشٺر شال سبز و سرخ حتے صورٺے بر چهره اٺ خوب مے آید ولے خب رنگ ✍️ 📚@befarma_sher
. 📚 📖 . از نعیمه اسلاملو رُمانی است که به مقایسه دغدغه های زن امروز و زن دیروز می پردازد. در این مجموعه ضمن ورود به فضای رُمان و تخیل، بخش هایی از کتاب به صورت مستند روایت شده است. مستندسازی این رمان کمک شایانی به واقعی تر شدن داستان می کند چرا که وقتی مخاطب می بیند که داستان صرفا زاییده تخیلات نویسنده نیست، باور کردن آن برایش راحت تر است. نام شخصیت اصلی این کتاب، فرشته است که در طول داستان به کمال نزدیک و نزدیک تر می شود و با پاکدامنی و تقوایی که به خرج می دهد، عشق پاک و سالم خود را به تصویر می کشد.این اثر می تواند برای قشر نوجوان و جوان خصوصاً دختران باشد و جایگزینی برای رمان های زرد و بی نتیجه قلمداد گردد. خانم نعیمه اسلاملو با مطالعه و بررسی زندگی ۱۵۰ زن این کتاب را نوشته است. 🍃 یک‌سبک‌زندگیست عضو شوید.👇 🍃@malakeh_bash ••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
باید، باید، باید سالی ۶ تا ۱۲ ، 📚 دربارهٔ موضوعاتی که تمایل دارید در آن رشد فکری کنید، بخوانید... با افراد زیادی صحبت کرده‌ام که درباره موضوعات مهمی که آزارشان می‌دهد پر از سوال و اشکال هستند، یا مخالف و معترض، اما وقتی از آن‌ها می‌پرسم آیا در این باره کتابی خوانده‌اید؟ اغلب حتی یک کتاب کامل هم درباره‌اش نخوانده‌اند... 🤔 🍃 یک‌سبک‌زندگیست. عضو شوید.👇 🍃@malakeh_bash ••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
29.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. دستورات رو با نامهای دلفریب امروزی پیاده می کنند و بعد افتخار می کنند ، که سبک زندگیشون لاکچریه و قدیمی نیست . 🍃 یک‌سبک‌زندگیست. عضو شوید.👇 🍃@malakeh_bash ••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
3.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🍃 دل‌من‌گردجهان‌گشت‌ونیابیدمثالش ✍️ 📚@befarma_sher
1_22122125108.pdf
حجم: 2.18M
🔰 دفترچه سرایدار آموزش و پرورش 🪙 دفترچه آزمون استخدام سرایداری آموزش و پرورش منتشر و ثبت نام آزمون شروع شد. ✅ بخشی از شرایط 📍 استان: 📍مقطع تحصیلی: ، 📍رشته تحصیلی: همه رشته‌ها 📍سن: حداکثر 30 سال 📍جنسیت: آقا/خانم 📆 تقویم آزمون: 🔹️شروع ثبت نام: از 28/آبان/1404 🔹️مهلت ثبت نام: تا 07/آذر/1404 🔹️زمان برگزاری آزمون: 28/آذر/1404 🍃 یک‌سبک‌زندگیست. عضو شوید.👇 🍃@malakeh_bash ••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
. 🔹 متوسطه دوم ، دهم تا دوازدهم رو در بر می گیره . 🔹 اگر نیاز دارید ، یا تمایل دارید ، شاغل باشید این فرصت خوبیه ، هم با مرد سر و کار ندارید و هم با ارباب رجوع بهتره این فرصت رو امتحان کنید .
4.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این کلیپ تلنگریه برای اونایی که این همه مصرف لوازم آرایشی و جراحی رو برای زنان ترویج میدن در حالی که دوام حیات در این عالم مدیون زن خوش سیرت، پاکدامن، نجیب، خوش اخلاق، توحیدی و مدیر و مدبر است ... زنی که برای عالم مادری کند .. باید روی پرورش این نسخه از زنانگی تمرکز کنیم. ✍عالیه سادات 🍃__________________________ 🍃 یک‌سبک‌زندگیست. عضو شوید.👇 🍃@malakeh_bash ••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••
هدایت شده از بفرمائید شعر🌱
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥از شلوغی کوچه جای سوزن انداختن نداره گفتن نداره رو زمین افتادن هیچ مادری دیدن نداره ✍️ 📚@befarma_sher
ملکه باش✨
. #خاطرات_شهدا صحبت شهدا بود ، که دوستی خاطره‌ء زیر رو تعریف کرد : 🌹 عکس تعدادی از شهدا رو در اتاق
. 🔹پسری با لباس آبی 👕 قرار بود ، ۹۶ شهید گمنام از شلمچه تا تهران تشییع شوند ،در شهرهای واقع در مسیر مردم به استقبال شهدا می رفتند ، وقتی شهدا به ورودی شهر اراک رسیدند ،اون هم مثل خیلی از مردم ، دختر و پسر قد و نیم قدش رو برداشت و برد تشییع شهدا . واقعا استقبال با شکوهی بود و جمعیت انبوهی اومده بودند ، نسیم و بچه هاش کنار خیابون ایستاده بودند ، تا شهدا برسند . وقتی اولین تریلی حاوی تابوت شهدا به نزدیکی اونها رسید ، تراکم جمعیت هم بسیار بالا رفت ،جمعیت انبوه مثل امواج خروشان دریا به هر طرف حرکت می کرد . فشار جمعیت اونها رو به عقب راند . وارد پیاده رو شدند ، در چشم به هم زدنی آنقدر جمعیت زیاد شد ، که ناخودآگاه مجبور شدن با سرعت زیادی عقب عقب بروند ، که ناگهان نسیم و چند خانم کناری توی چاله های بزرگی که یکی از ادارات برای انجام کارهای زیرساختی کنده بودند ، افتادند . تنها کاری که تونست انجام بده ، این بود که دستانش رو از دست بچه‌ ها جدا کرد ، تا اونها رو با خودش به داخل چاله نکشونه ، بعد با فشار دست جلوی افتادن دخترش رو گرفت ، در همون حال همه اش اطراف رو نگاه می کرد و به دخترش می گفت ، داداشت کو ، چرا نمی بینمش؟ آخرین تریلی رد شد ، فشار جمعیت کاسته شد ، از چاله بیرون آمدند ، تمام بدنش کوفته شده بود و درد می کرد ، همه‌ی اطراف رو نگاه کرد ، خبری از پسر سه ساله‌ش نبود . تمام قدرتش رو در صدای خسته و پریشانش جمع کرد ، چندین بار فریاد زد : کسی یه پسربچه سه ساله با بلوز و شلوار آبی ندیده ؟ یه پسر بچه با لباس آبی ندیدید؟ هیچ کس جوابی نمی داد ، بعضی ها با بی تفاوتی و بعضی ها با دل رحمی نگاهش می کردند و رد میشدند. به همه طرف می دوید ، تمام کوچه های اطراف رو گشت ، اما خبری نبود . نفس نفس می زد . درمانده و سردرگم شده بود : خدایا حالا دیگه چطوری زندگی کنم ؟ فکر این بچه منو می کشه. خدایا الان بچه ام کجاست ؟ نگاهش به جمعیت افتاد ، که همچنان تریلی‌های حامل شهدا رو مثل نگینی در بر گرفته بودند. دیگه خیلی دور شده بودند .نگاهی به تابوت‌های شهدا کرد ، در حالیکه گریه امانش نمی داد ، گفت :من و بچه هام مهمان شما بودیم ، مهمان نوازی کنید ، بچه ام رو به من برگردونید. تا این جمله رو گفت یه خانم از پشت سر صدا زد ،کی بچه گم کرده ؟ اینجا یه بچه‌ی گم شده هست. وای خدای من باورش نمی شد ، پسر کوچیک و شیرین زبونش دست در دست اون خانم داشتند از سمت یکی از کوچه های روبرو می آمدند. چند بار توی اون کوچه رو گشته بود ، اما بچه اونجا نبود ، دوید و بچه رو بغل کرد و بوسید . به خانمه گفت: بچه‌م کجا بود ؟ خانم گفت وقتی افتادید توی چاله من اونجا بودم ، بچه رو از بین جمعیت بیرون کشیدم تا زیر دست و پا نیفته . نسیم گفت :ولی من اصلا شما رو اون اطراف ندیدم . خانم گفت بگذریم ،مهم نیست ، مهم اینه که بچه به مادرش رسیده و بعد سریع دور شد و رفت . نسیم برگشت به سمت شهدا . حالا دیگه ماشینهای شهدا خیلی خیلی دور شده بودن . با خوشحالی رو به شهدا گفت: 🌱 حقاکه‌جوانمردید،زندگان‌همیشه‌تاریخ 🌱 ممنونم که بچه‌م رو به من برگردوندید 🌱 تا ابد مدیون شما هستم . 👈 این داستان واقعی بود . 🍃 یک‌سبک‌زندگیست. عضو شوید.👇 🍃@malakeh_bash ••┈┈••✾••✾••✾••┈┈••