هدایت شده از خاکریز
هدایت شده از خاکریز
2.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از خاکریز
2.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از خاکریز
4.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از خاکریز
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از خاکریز
3.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #استوری
📱
مردی هنوز چشم به راه جواب ماست
یک کربلا مقابل هر #انتخاب ماست
🚩
هر جا دو راهی است، هر آیینه کربلاست
خود را ببین دوباره که آیینه کربلاست
💖
تصمیم حر در اول هنگامه روشن است
تکلیف کربلا و #اماننامه روشن است
📜
از لطف اوست هر که به جایی رسیده است
«خیلی حسین، زحمت ما را کشیده است»
🌺🌺
#من_رای_میدهم
#مناظره
#انتخابات
هدایت شده از خاکریز
4.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چرا رئیسی؟!
❓❓
این همه #مناظره انجام شده
🔈
و هنوز که هنوزه کسی نتونسته به آقا سید بگه دزد💛! 🌱
#سیدمحرومان #رئیسی #انتخابات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
24.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج آقا کهرمی! ادامه نده.
آقامیری له شد. پودر شد.
😝
بدبخت حالا با #سیکل باید بره سربازی
👨🍳🤡🎺🤪
🔴 مناظره جذاب حجتالاسلام کهرمی با حسن #آقامیری درباره گشتارشاد و #مهسا_امینی
🔹درس اخلاق آقا میری هم اشانتیون
😱🙊🌚🙈
#مناظره
#بصیرت
#انتر_نشنال
#حکومت_آخوندی
#زن_زندگی_آزادی 🤣
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@khosarbeysh
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
بسیج مالواجرد
🆔 @basijmalvajerd 💚
▪️▫️▪️
❌#مناظره دیشب یک دوئل سیاسی بود
که اثبات کرد با یک دوراهی و دوقطبی شدید مواجهیم:
برنامه <> شعار
نواندیشی<> انفعال
خودباوری <> خود تحقیری
ایران باوری <> قفسپنداری میهن
نگاه به آینده <> عقبگرد به گذشته
طرحریزی،تلاش<> سادهانگاری، واسپاری
انتخاب با شماست!
#جلیلی <> #پزشکیان
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚#دمشق_شهرِ_عشق 📖 #قسمت_اول 💠 ساعت از یک بامداد میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ۱۳۹۰ مانده بو
📚 #دمشق_شهرِ_عشق
📖 #قسمت_دوم2⃣
💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
💠 دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقیاش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! #حُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»
💠 و میدانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درسمون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
💠 به هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟»...
#ادامه_دارد
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠