#آگهی_فروش
💠 یخچال مغازه ای
🔸 قیمت حضوری.. توافقی
🔸 آدرس حسن اباد جرقویه خیابان امام حسین. کوچه ولیعصر اشپزخونه بانوی شمالی
☎️ 09119491158
⚜ خانم هادی پور
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
😍💢یه خبر خوب 💢😍 اعضای محترم کانال #رسانهمردمیمالواجرد و همراهان گرامی،، سلام و عرض ادب.. ان شاا
📚 #تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_اول 1⃣
🔰 این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمِرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بینظیر سپهبد #شهیدقاسمسلیمانی در قالب
داستانی عاشقانه روایت شد.
(پیشکش به روح مطهر همه شهدای مدافع حرم، شهدای شهر آمرلی و شهید عزیزمان حاج قاسم سلیمانی)
آمرلی در زبان ترکمن یعنی امیری علی؛ امیر من علی (ع) است.
#تنها_میان_داعش
وسعت سرسبز باغ در گرمای دلچسب غروب،
تماشاخانه ای بود که هر چشمی را نوازش میداد. خورشید پس از یک روز آتشبازی در این روزهای گرم آخر بهار، رخساره در بستر آسمان کشیده و خستگی یک روز بلند بهاری را خمیازه میکشید. دست خودم نبود که این روزها در قاب این صحنه سِحرانگیز، تنها صورت زیبای او را میدیدم! حتی بادی که از میان برگ سبز درختان و شاخه های نخلها رد میشد، عطر عشق او را در هوا رها میکرد و همین عطر، هر غروب دلتنگم میکرد! دلتنگ لحن گرمش، نگاه عاشقش، صدای مهربان و خنده های شیرینش! چقدر این لحظات تنگ غروب سخت میگذشت تا شب شود و او برگردد و انگار همین باد، نغمه دلتنگیام را به گوشش رسانده بود که زنگ موبایلم به صدا در آمد. همانطور که روی حصیر کف ایوان نشسته بودم، دست دراز کردم و گوشی را از گوشه حصیر برداشتم.
بعد از یک دنیا عاشقی، دیگر میدانستم اوست که خانه قلبم را دق الباب میکند و بی آنکه شماره را ببینم، دلبرانه پاسخ دادم :»بله؟« با نگاهم همچنان در پهنه سبز و زیبای باغ میچرخیدم و در برابر چشمانم، چشمانش را تجسم میکردم تا پاسخم را بدهد که صدایی خشن، خماری عشق را از سرم پراند :»الو...« هر آنچه در خانه خیالم ساخته بودم، شکست. نگاهم به نقطه ای خیره ماند، خودم را جمع کردم و اینبار با صدایی محکم پرسیدم :»بله؟
تا فرصتی که بخواهد پاسخ بدهد، به سرعت گوشی را از کنار صورتم پایین آورده و شماره را چک کردم، ناشناس بود. دوباره گوشی را کنار گوشم بردم و شنیدم با همان
صدای زمخت و لحن خشن تکرار میکند :»الو... الو...«
از حالت تهاجمی صدایش، کمی ترسیدم و خواستم پاسخی بدهم که خودش با عصبانیت پرسید :»منو می شناسی؟؟؟« ذهنم را متمرکز کردم، اما واقعاً صدایش
برایم آشنا نبود که مردد پاسخ دادم :»نه!« و او بلافاصه و با صدایی بلندتر پرسید :»مگه تو نرجس نیستی؟؟؟« از اینکه اسمم را میدانست، حدس زدم از آشنایان است اما
چرا انقدر عصبانی بود که دوباره با حالتی معصومانه پاسخ دادم :»بله، من نرجسم، اما شما رو نمیشناسم!« که صدایش از آسمان خراش خشونت به زیر آمد و با خندهای
نمکین نجوا کرد :»ولی من که تو رو خیلی خوب میشناسم عزیزم!« و دوباره همان خنده های شیرینش گوشم را پُر کرد. دوباره مثل روزهای اول مَحرم شدنمان دلم لرزید که او در لرزاندن دل من بهشدت مهارت داشت.
چشمانم را نمیدید، اما از همین پشت تلفن برایش پشت چشم نازک کردم و با لحنی غرق ناز پاسخ دادم :»از همون اول که گوشی زنگ خورد، فهمیدم تویی!« با شیطنت به میان حرفم آمد و گفت :»اما بعد گول خوردی!« و فرصت نداد از رکب عاشقانه ای که خورده
بودم دفاع کنم و دوباره با خنده سر به سرم گذاشت :»من همیشه تو رو گول میزنم! همون روز اولم گولت زدم که عاشقم شدی!« و همین حال و هوای عاشقیمان در گرمای عراق، مثل شربت بود؛ شیرین و خنک!
خبر داد سر کوچه رسیده و تا لحظاتی دیگر به خانه میآید که با دستپاچگی گوشی را قطع کردم تا برای دیدارش مهیا شوم. از همان روی ایوان وارد اتاق شدم و او دستبردار نبود که دوباره پیامگیر گوشی به صدا در آمد. در لحظات
نزدیک مغرب نور چندانی به داخل نمیتابید و در همان تاریکی، قفل گوشی را باز کردم که دیدم باز هم شماره غریبه است. دیگر فریب شیطنتش را نمیخوردم که با خنده ای که صورتم را پُر کرده بود پیامش را باز کردم و
دیدم نوشته است :»من هنوز دوستت دارم، فقط کافیه بهم بگی تو هم دوستم داری! اونوقت اگه عمو و پسرعموت
تو آسمونا هم قایمت کنن، میام و با خودم می برمت! _ عَدنان»
برای لحظاتی احساس کردم در خلائی در حال
خفگی هستم که حال من شوهر داشتم و نمیدانستم عدنان از جانم چه میخواهد؟ در تاریکی و تنهایی اتاق، خشکم زده و خیره به نام عدنان، هرآنچه از او در خاطرم
مانده بود، روی سرم خراب شد.
حدود یک ماه پیش، در همین باغ، در همین خانه برای نخستین بار بود که او را میدیدم. وقتی از همین اتاق قدم به ایوان گذاشتم تا برای میهمان عمو چای ببرم که نگاه خیره و ناپاکش چشمانم را پُر کرد، طوری که نگاهم از خجالت پشت پلکهایم پنهان شد. کنار عمو
ایستاده و پول پیش خرید بار توت را حساب میکرد. عمو همیشه از روستاهای اطراف آمِرلی مشتری داشت و مرتب در باغ رفت و آمد میکردند اما این جوان را تا آن روز ندیده بودم.
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
▪️ضمن عرض تسلیت مجدد خدمت کانون داغدار صادقی، مجالس ترحیم و یادبود
💠#خادمالحسین(ع)
💠#خادممسجدجامع
⚜مرحوم شادروان
🕯 #کربلائیحاجسیفالهصادقی
"حاجسیفاله حاجحسین میرزامحولی"
🔶را به شرح ذیل به اطلاع میرسانیم :
🔹مجلس ختم و مراسم #سوم
🔰فردا #یکشنبه ۱۱ شهریورماه ۱۴۰۳
⏱از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷:۳۰ در #مسجدجامع مالواجرد برگزار میگردد
🔷همچنین مراسم گرامیداشت #شبهفت همزمان با سالروز #شهادت حضرت امامرضا علیهالسلام
🔰روز #چهارشنبه ۱۴ شهریورماه ۱۴۰۳
⏱از ساعت ۱۵:۳۰ الی ۱۷:۳۰ در #مسجدجامع مالواجرد منعقد خواهد شد.
🔷و مجلس یادبودی روز #جمعه ۱۶ شهریورماه ۱۴۰۳
⏱از ساعت ۱۶:۰۰ الی ۱۷:۳۰ در #حسینیهمالواجردهای_تهران برگزار میشود.
⚜شادی روحش
و ارواح والدين مرحومش
#فاتحه و صلواتی هدیه کنیم🌹
💠اللهم صل علی محمدوآل محمد و عجل فرجهم
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#خبر
پزشکیان امشب با مردم سخن میگوید
♨️نخستین گفتگوی زنده تلویزیونی رئیسجمهور امشب ساعت 22
همزمان از شبکه اول سیما، رادیو سراسری و شبکه خبر پخش میشود.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
▪️ضمن عرض تسلیت مجدد خدمت کانون داغدار صادقی، مجالس ترحیم و یادبود 💠#خادمالحسین(ع) 💠#خادممسجدجامع
#نمازلیلهالدفن
▫️ بخوانیم، تا برای ما بخوانند
💠نماز لیلةالدفن :
دو رکعت میباشد،
▫️در رکعت اول سوره حمد و سپس آیةالکرسی است خواندن
«االله لا اله الا هو الحی...العظیم»
▫️و در رکعت دوم سوره حمد و سپس ۱۰ مرتبه سوره قدر
خوانده میشود و وقتى نماز تمام شد، چنین گفته مى شود :
اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعثهو ثوابها الى قبر
▪️ سیف الله ابن حسین
▫️شادی روح تازه درگذشته واموات خودتان
#فاتحه وصلواتی هدیه کنیم.🌹
💠 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
02.Baqara.127.mp3
1.43M
#پویشنور
آیه 127🌹ازسوره بقره 🌹
وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْماعِيلُ رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنْتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ
و (بياد آور) هنگامى كه ابراهيم، پايههاى خانه (كعبه) را با اسماعيل بالا مىبرد (ومىگفتند:) پروردگارا از ما بپذير، همانا تو شنوا و دانايى.
آیه 127🌹ازسوره بقره 🌹
وَ إِذْ :وآنگاه که
يَرْفَعُ :بالامی برد
إِبْراهِيمُ :ابراهيم
الْقَواعِدَ :پایه هارا
مِنَ :از
الْبَيْتِ:خانه ی کعبه
وَ إِسْماعِيلُ:ونیزاسماعيل
رَبَّنا: می گفتند پرودگارا
تَقَبَّلْ :بپذیر
مِنَّا:ازما
إِنَّكَ:همانا
أَنْتَ :تو
السَّمِيعُ :آن شنوای
الْعَلِيمُ:دانایی
🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی دلت گرفت از رنج عالمین
گفته امام رضا فَابکِ عَلَی الحسین
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
#صبحتونحسینی☀️
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#همه_نمیرسند 🏴
▪️قداست کربلا به شهادت امام نیست!
- علت زنده ماندن کربلا، مصائب عاشورا نیست!
✦ کربلا همهی ارزشش را از آینده میگیرد!
- از حقیقتی جاری در تاریخ، که مسیرش از آدمِ ابوالبشر آغاز شده و بهسمت آیندهای معلوم، از کربلا نیز عبور کرده است ...
💥اما همه آیندهی کربلا را نمیبینند!
- همه برای آیندهی کربلا آماده نمیشوند!
⚡️فقط کسانی میبینند و میفهمند که؛
- اهل ایستادناَند / اهل قیام / اهل رفتن ...
- فقط کسانی که اهل نترسیدن اند.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
بهبهانه اعلام نتایج کنکور سراسری
✍ دستنوشته شهید «احمدرضا احدی»، رتبه یک کنکور تجربی سال ۱۳۶۴
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#خبر
🚞 فروش بلیت قطارهای فوقالعاده مشهد از ساعت ۲۱ دیشب
👤صالحی، مدیرعامل راه آهن جمهوری اسلامی ایران:
🔹به مناسبت ایام شهادت حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) و جهت تسهیل تردد زائران گرانقدر، ۴۰ رام قطار فوقالعاده در مسیرهای منتهی به مشهد مقدس و برعکس پیش بینی شده است.
🔹بخش دوم بلیت قطارهای فوقالعاده ساعت ۲۱ دیشب ۱۰ شهریور به صورت اینترنتی عرضه شده است.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اطلاعرسانی
#مراسمعزاداری
▪️▪️مراسم عزاداری ایام آخر ماه صفر
🔸از امشب،شب شهادت آقا کریم اهلبیت امام حسن مجتبی علیه السلام
🔸بعد از نماز مغرب و عشا در حسینیه مالواجرد
🔸همچنین شام میهمان خوان باکرامت امام حسن مجتبی علیه السلام هستیم.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚 #تنها_میان_داعش 📖 #قسمت_اول 1⃣ 🔰 این داستان برگرفته از حوادث حقیقی خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در ش
📚 #تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_دوم 2⃣
مردی لاغر و قدبلند، با صورتی به شدت سبزه
که زیر خط باریکی از ریش و سبیل، تیره تر به نظر میرسید. چشمان گود رفته اش مثل دو تیله کوچک سیاه برق میزد و احساس میکردم با همین نگاه شرش برایم چشمک میزند. از شرمی که همه وجودم را پوشانده بود، چند قدمی عقبتر ایستادم و سینی را جلو بردم تا عمو از دستم بگیرد. سرم همچنان پایین بود، اما سنگینی حضورش آزارم میداد که هنوز عمو سینی را از دستم نگرفته، از تله نگاه تیزش گریختم. از چهارسالگی که پدر
و مادرم به جرم تشیع و به اتهام شرکت در تظاهراتی علیه صدام اعدام شدند، من و برادرم عباس در این خانه بزرگ شده و عمو و زن عمو برایمان عین پدر و مادر بودند. روی همین حساب بود که تا به اتاق برگشتم، زن عمو مادرانه نگاهم کرد و حرف دلم را خواند :
»چیه نور چشمم؟ چرا رنگت پریده؟« رنگ صورتم را نمیدیدم اما از پنجه چشمانی که لحظاتی پیش پرده صورتم را پاره کرده بود،
خوب میفهمیدم حالم به هم ریخته است. زن عمو همچنان منتظر پاسخی نگاهم میکرد که چند قدمی جلوتر رفتم. کنارش نشستم و با صدایی گرفته اعتراض کردم :»این کیه امروز اومده؟« زن عمو همانطورکه به پشتی تکیه زده بود، گردن کشید تا از پنجره های قدی اتاق، داخل حیاط را ببیند و همزمان پاسخ داد :
»پسر ابوسیفِ، مث اینکه باباش مریض شده این میاد واسه حساب کتاب.« و فهمید علت حال خرابم در همین پاسخ پنهان شده که با هوشمندی پیشنهاد داد :»نهار رو خودم
براشون میبرم عزیزم!« خجالت میکشیدم اعتراف کنم که در سکوتم فرو رفتم اما خوب میدانستم زیبایی این دختر ترکمن شیعه، افسار چشمانش را آن هم مقابل عمویم، اینچنین پاره کرده است. تلخی نگاه تندش تا شب با من بود تا چند روز بعد که دوباره به سراغم آمد. صبح
زود برای جمع کردن لباسها به حیاط پشتی رفتم، در وزش شدید باد و گرد و خاکی که تقریباً چشمم را بسته بود، لباسها را در بغلم گرفتم و به سرعت به سمت ساختمان برگشتم که مقابم ظاهر شد. لب پله ایوان به
ظاهر به انتظار عمو نشسته بود و تا مرا دید با نگاهی که نمیتوانست کنترلش کند، بلند شد. شال کوچکم سر و صورتم را به درستی نمیپوشاند که من اصلا انتظار دیدن نامحرمی را در این صبح زود در حیاطمان نداشتم. دستانی که پر از لباس بود، بادی که شالم را بیشتر به هم میزد و چشمان هیزی که فرصت تماشایم را لحظه ای از دست نمیداد. با لبخندی زشت سلام کرد و من فقط به دنبال حفظ حیا و حجابم بودم که با یک دست تلاش میکردم
خودم را پشت لباسهای در آغوشم پنهان کنم و با دست دیگر شالم را از هر طرف میکشیدم تا سر و صورتم را بیشتر بپوشاند. آشکارا مقابل پله ایوان ایستاده بود تا راهم را سد کرده و معطلم کند و بی پروا براندازم میکرد. در خانه خودمان اسیر هرزگی این مرد اجنبی شده بودم، نه میتوانستم کنارش بزنم نه رویش را داشتم که صدایم را بلند کنم. دیگر چاره ای نداشتم، به سرعت چرخیدم و با قدم هایی که از هم پیشی میگرفتند تا حیاط پشتی تقریباً
دویدم و باورم نمیشد دنبالم بیاید! دسته لباسها را روی طناب ریختم و همانطور که پشتم به صورت نحسش بود، خودم را با بند رخت و لباسها مشغول کردم بلکه دست از سرم بردارد، اما دست بردار نبود که صدای چندش آورش
را شنیدم :
»من عدنان هستم، پسر ابوسیف. تو دختر
ابوعلی هستی؟«
دلم میخواست با همین دستانم که از عصبانیت گُر گرفته بود، آتشش بزنم و نمیتوانستم که
همه خشمم را با مچاله کردن لباسهای روی طناب خالی میکردم و او همچنان زبان میریخت :
»امروز که داشتم میومدم اینجا، همش تو فکرت بودم! آخه دیشب خوابت رو میدیدم!« شدت تپش قلبم را دیگر نه در قفسه سینه
که در همه بدنم احساس میکردم و این کابوس تمامی نداشت که با نجاستی که از چاه دهانش بیرون میریخت، حالم را به هم زد :
»دیشب تو خوابم خیلی قشنگ بودی، اما امروز که دوباره دیدمت، از تو خوابم قشنگتری!«
نزدیک شدنش را از پشت سر به وضوح حس میکردم که
نفسم در سینه بند آمد و فقط زیر لب »یاعلی« میگفتم
تا نجاتم دهد.
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#گزارشتصویری
▪️مراسم روضه خانگی
▪️شب گذشته
▪️منزل آقای مهدی، مهدی پور
▪️و همچنین منزل آقای سیفالله صادقی (به همراه اجرای تعزیه توسط نوجوانان روستا)
قبول حق انشالله🌹🌹
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
ماه صفر برفت و عزای مصطفی شد
مسموم زهر کینه امام مجتبی شد
مدینه شور و شین است
خونین دلِ حسین است
گرم عزا ملائک در سوگ مصطفایند
ارض و سما به گریه از داغ مجتبایند
#شهادت_پیامبر_اکرم(ص)🥀
#شهادت_امام_حسنمجتبی(ع)🥀
#تسلیت_باد🏴
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر
🔰 گزارش نهایی ستادکل نیروهای مسلح، درباره علل سانحه بالگرد شهید رئیسی
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اطلاعرسانی
(از کمالات تو سردار جمل این کافی است
که صدا میزده ارباب تو را « آقاجان » !)
📣 به اطلاع میرسانیم:
مراسم #تعزیه
▪️شهادت کریم اهل بیت علیه السلام
▪️امام حسن مجتبی علیه السلام
⚜فردا دوشنبه ۱۲شهریور۱۴۰۳
⚜در حسینیه روستای مالواجرد برگزار میگردد
https://eitaa.com/malvard_225
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
02.Baqara.128.mp3
1.91M
#پویشنور
آیه128🌹ازسوره بقره 🌹
رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِنا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَ أَرِنا مَناسِكَنا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ
(ابراهيم واسماعيل همچنين گفتند:) پروردگارا! ما را تسليم (فرمان) خود قرارده واز نسل ما (نيز) امّتى كه تسليم تو باشند قرارده و راه وروش پرستش را به ما نشانده وتوبهى ما را بپذير، كه همانا تو، توبهپذير مهربانى.
آیه128🌹ازسوره بقره 🌹
رَبَّنا: پرودگارا
وَ اجْعَلْنا :وقرارده مارا
مُسْلِمَيْنِ: فرمانبردار
لَكَ:برای خودت
وَ مِنْ :واز
ذُرِّيَّتِنا:فرزندان مانیز
أُمَّةً:گروهی
مُسْلِمَةً:فرمانبردار
لَكَ:برای خود
وَ أَرِنا:وبنمایی به ما
مَناسِكَنا:آیین عبادی مارا
وَ تُبْ:وبرگرد
عَلَيْنا :برماازسرمهر
إِنَّكَ:همانا تو
أَنْتَ :خود
التَّوَّابُ :آن بس توبهپذير
الرَّحِيمُ:مهربانی
🇮🇷 کانال رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd1💠
◾️آجَرَکَ الله یَا مولای یا صَاحِبَ الزَّمان بمصاب استشهاد الرسول الأکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و استشهاد حسن بن علی (علیهما السلام) و ساعدالله قلبک الشریف و لعن الله اعدائکم و جعلنا الله من موالیکم و معکم فی الدنیا و الآخره و عجل الله تعالی فی فرجکم الشریف
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#اطلاعرسانی
#مراسمعزاداری
▪️▪️مراسم عزاداری ایام آخر ماه صفر
🔸از دیشب،شب شهادت آقا کریم اهلبیت امام حسن مجتبی علیه السلام به مدت سه شب
🔸بعد از نماز مغرب و عشا در حسینیه مالواجرد
🔹ضمنا امروز ظهر،در روز ۲۸ صفر پس از اتمام مراسم تعزیه،ناهار در خدمت شما بزرگواران هستیم.
همچنین در دوشب باقیمانده و ظهر شهادت آقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام نیز میهمان سفره باکرامت اهلبیت در حسینیه مالواجرد خواهیم بود.
#اجر_همهی_بانیانخیر_باکریماهلبیتع
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠