6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تله پاتی قرآنی دو خواهر که همه را شگفت زده کرد!🤩
هزارماشالله👏
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
🌴۱۵ اسفندماه روز درختکاری گرامی باد.
🟢حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) :
هرکس درختی را بکارد و بر حفظ و نگهداری آن صبر، استقامت ، و بر مواظبت و مراقبت از آن قیام نماید تا آنکه به ثمر و نتیجه برسد. به مقداری که بهره میرساند و به تعداد کسانی که از آن درخت استفاده میکنند ثواب صدقه و انفاق را خداوند متعال به او مرحمت میفرماید.
📚میزان الحکمه
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#خبر
✅تعطیلی پنجشنبهها تصویب شد
🔹نمایندگان مجلس در جلسه علنی امروز (چهارشنبه) و برای رفع ایراد شورای نگهبان، تبصره ۳ لایحه اصلاح ماده ۸۷ قانون مدیریت خدمات کشوری را اصلاح و تصویب کردند.
🔹طبق مصوبه مجلس، تمامی دستگاههای اجرایی اعم از ستادی و استانی به استثنای واحدهای نظامی، انتظامی، امنیتی، بخش عملیاتی واحدهای خدماترسانی از قبیل بانکها، گمرک جمهوری اسلامی ایران، بیمارستانها، مراکز بهداشتی درمانی و اماکن ورزشی موظفند ساعات کار خود را در ۵ روز هفته از روز شنبه تا چهارشنبه تنظیم کنند.
🔹فهرست کامل بخش عملیاتی واحدهای خدمتی از تاریخ لازمالاجرا شدن این قانون توسط سازمان اداری و استخدامی کشور تهیه و به تصویب هیئت وزیران میرسد.
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
#سالمباشیم
#خرما
✅دلیل افطار کردن با خرما در ماه رمضان
◽کنترل اشتها
◽برطرف کردن مشکلات معده
◽جلوگیری از چاقی
◽جلوگیری از یبوست
◽ایجاد آرامش و بهبود کیفیت خواب
◽بازیابی توان عضلانی
◽بازیابی توان ذهنی
◽تامین ویتامین های مورد نیاز بدن
◽تقویت ایمنی بدن
◽تنظیم قند خون
◽تامین انرژی لازم برای بدن
🇮🇷رسانه مردمی مالواجرد
💠@malvajerd💠
#عکس_نوشت
❌روزه خواری در انظارعمومی ممنوع❌
#ماه_رمضان
#روزه
#به_احترام_ماه_خدا
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
eitaa@sticker_mazhabi142672_595.mp3
زمان:
حجم:
4.22M
📖 ترتیل جزء چهارم قرآن کریم
🎙 قاری محترم استاد معتز آقایی
❤️ #با_خدا_همکلام_شویم 👌
#ترتیل_سریع #ترتیل_جزء_چهارم
💢 حجم: ۴ مگابایت
⏰ زمان ۳۴:۱۹
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
13.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر
💠 #دوشبگذشته
💠#برنامهبرمودا
💠 پخش از #شبکهنسیم
✅ حضور #وزیرراهوشهرسازی
⚜ #دکترفرزانهصادقمالواجرد
👇فرزندارشد
🌹 #شهیدمالواجردی
🌹#شهیدبابکصادقمالواجرد
🔰 و صحبت هایی که ایشان درباره مالواجرد و روستای آباء واجدادی شان مطرح کردند.
و همچنین پخش تصاویری از #آکواریومطبیعیمالواجرد در این برنامه تلویزیونی.
🔺دقایقی از این برنامه را باهم ببینیم...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠
رسانه مردمی مالواجرد
📚 #دمشق_شهر_عشق 📖 #قسمت_پنجاهوسوم 3⃣5⃣ التماس میکردم او را رها کنند.. مقابل پایشان به زمین افتاده
📚 #دمشق_شهرعشق
📖 #قسمت_پنجاهوچهارم 4⃣5⃣
که چاقوی کوچکی را از جیب شلوارش بیرون کشید، هنوز چند پله مانده بود تا به قتلگاهم برسم..
و او از همانجا با تیزی زبان جهنمی اش
جانم را گرفت
_آخرین جایی که میبرّم زبونته! کاری باهات میکنم به حرف بیای!😈😡😏😈👿
قلبم از وحشت به خودش می پیچید..
و آنها از پشت هلم میدادند تا زودتر حرکت کنم..
که شلیک گلوله😭😣😖😭😭😰 پرده گوشم را پاره کرد..
و پیشانی ابوجعده را از هم شکافت...🔥
از شدت وحشت..
رمقی به قدم هایم نمانده.. و با همان ضربی که به کتفم خورده بود،..
از پله آخر روی زمین افتادم...😣😭😣
حس میکردم زمین زیر تنم میلرزد..و انگار عده ای میدویدند..
که کسی روی کمرم #خیمه زد..و زیر پیکرش #پنهانم کرد...
رگبار گلوله خانه را پُر کرده..
و دست و بازویی تلاش میکرد سر و صورتم را #بپوشاند،..😭🕊
تکان های قفسه سینه اش را روی شانه ام حس میکردم..
و میشنیدم با هر تکان زیر لب ناله میزند
_یا حسین!🕊✨
که دلم از سوز #صدای_مظلومش😭😭 آتش گرفت.
گرمای بدنش روی کمرم هر لحظه بیشتر میشد.. پیراهنم از پشت خیس و داغ شده.. و دیگر ناله ای هم نمیزد که فقط خس خس نفس هایش را پشت گوشم میشنیدم...
بین برزخی از مرگ و زندگی، از هیاهوی اطرافم جز داد و بیدادی مبهم و تیراندازی بی وقفه، چیزی نمیفهمیدم...
که گلوله باران تمام شد...😣😭😭😭😣
صورتم در فرش اتاق فرو رفته بود،..
چیزی نمیدیدم..
و تنها بوی خون و باروت مشامم را میسوزاند..
که زمزمه مصطفی🌸 در گوشم نشست و با یک تکان، کمرم سبک شد...
گردنم از شدت درد..
به سختی تکان میخورد، به زحمت سرم را چرخاندم..
و #پیکرپاره_پاره اش دلم را زیر و رو کرد.😭😭😭
🕊ابوالفضل✨🕊 روی دستان مصطفی از نفس افتاده بود،..
از تمام بدنش خون میچکید..
و پاهایش را روی زمین از شدت درد تکان میداد...
تازه میفهمیدم #پیکربرادرم😱😭🕊 #سپر من بوده...
پیراهن سپیدم همه از #خونش رنگ گل شده بود،..😭😭😭
کمر و گردنش از جای گلوله از هم پاشیده و با آخرین #نوری✨👣 که به نگاهش مانده بود، دنبال #من میگشت...😭😭😭
اسلحه مصطفی کنارش مانده..
و نفسش هنوز برای #ناموسش می تپید که با نگاه نگرانش روی بدنم میگشت مبادا زخمی خورده باشم...😭😭
گوشه پیشانی اش شکسته و کنار صورت و گونه اش پُر از خون شده بود...
ابوالفضل از آتش این همه زخم در آغوشش پَرپَر میزند..
و او تنها با قطرات اشک، گونه های روشن و خونی اش را میبوسید...😭🌸
دیگر خونی به رگ های برادرم نمانده بود که چشمانش خمار خیال شهادت🕊سنگین میشد..
و دوباره پلک هایش را می گشود تا صورتم را ببیند..
و با همان چشم ها مثل همیشه به رویم میخندید...😊🕊
#اعجازنجاتم مستش کرده بود..
که با لبخندی شیرین پیش چشمانم دلبری میکرد،..😍😊
صورتش به #سپیدی_ماه میزد و لب های خشکش برای حرفی میلرزید..
و آخر #نشد که پیش چشمانم مثل ساقه گلی شکست🥀🕊 و سرش روی شانه رها شد...🕊👣✨
انگار عمر چراغ چشمانم به جان برادرم بسته بود..😱😭
که شیشه اشکم شکست و ضجه میزدم😭😫 فقط یکبار دیگر نگاهم کند...
شانه های مصطفی از گریه میلرزید😭 و داغ دل من با گریه خنک نمیشد..😭
که با هر دو دستم..
پیراهن خونی ابوالفضل را گرفته بودم و تشنه چشمانش، صورتش را میبوسیدم.. و هر چه میبوسیدم عطشم بیشتر میشد که لب هایم روی صورتش ماند.. و نفسم از گریه رفت...😭😭😫😫😭😫😭
مصطفی تقلّا میکرد..دستانم را از ابوالفضل جدا کند و من دل رها کردن برادرم را نداشتم...🕊😭😭😭
که هر چه بیشتر شانه ام را میکشید، بیشتر درآغوش ابوالفضل فرو میرفتم...😫😫😭😭😭
جسد ابوجعده🔥 و بقیه دور اتاق افتاده..
و چند نفر از رزمندگان🌟..
مقابل در صف🌟🌟🌟 کشیده بودند تا زودتر از خانه خارجمان کنند...
مصطفی🌸 سر ابوالفضل🕊 را روی زمین گذاشت،..
با هر دو دست بازویم را گرفته و با گریه😭❤️ تمنا میکرد تا آخر از #پیکربرادرم دل کندم...
و به خدا قلبم روی سینه اش جا ماند که دیگر در سینه ام تپشی حس نمیکردم...😭🥀🕊
در #حفاظ نیروهای مقاومت مردمی از خانه خارج شدیم..
و تازه دیدم...
کنار کوچه جسم بی جان🌷مادرمصطفی🌷 را میان پتویی پیچیده اند...
نمیدانم مصطفی با چه دلی این همه غم را تحمل میکرد..
که خودش سر پتو را گرفت، رزمنده دیگری پایین پتو را بلند کرد..
و غریبانه به راه افتادیم...😣😭😞💞😖😭
دو نفر از رزمندگان..
بدن ابوالفضل🕊👣 را روی برانکاردی قرار داده..
و دنبال ما برادرم را میکشیدند...
جسد چند تکفیری در کوچه افتاده و هنوز صدای تیراندازی از خیابان های اطراف شنیده میشد...
یک دست مصطفی به پتوی خونی مادرش چسبیده..😭🌷
و با دست دیگرش دست لرزانم را گرفته بود..😭❤️
که به قدمهایم رمقی نمانده..و او مرا دنبال خودش میکشید..
#ادامهدارد...
🇮🇷 رسانه مردمی مالواجرد
💠 @malvajerd1 💠