دوباره ابر، رفته گریهای یکریز بردارد
یکی این داغ را از شانهی پاییز بردارد
برای ضاحیه، بیروت، صیدا، صور، البترون
یکی از صبر باید کاسهای لبریز بردارد
یکی باید شب این جاده را فانوس بگذارد
که تا از پیش پای مرگ دست آویز بردارد
تمام بوتهها سرخ اند در "شبعا" شعیبی کو؟
که تا غم را از این صحرای حاصلخیز بردارد
ملوّث شد جهان از دست ابنای یهود از شر
دریغا شیخ رفته جامهی پرهیز بردارد
نمیدانم در آخِر با چه رنگی مرگ، میآید
اگر سرخ است ما هستیم، ما را نیز بردارد
نباید بی تفاوت بود در غوغای نامردی
خدا این ننگها را از سر ما نیز بردارد
#خروش_اصفهانی