💠⚜💠
یکی از اعضای دفتر تحکیم وحدت، گفته بود آقای زاکانی ادعای نادرست کرده که گفته ۲۳ تیر ۷۸ سخنرانی داشته.
💠⚜💠
آقای زاکانی توضیح داده که بودم و سخنرانی کردم.
💠⚜💠
حالا اون عضو #تحکیم_وحدت، خیلی رسمی و تمیز، از جناب #زاکانی و مخاطبان #عذرخواهی کرده. 👌👌👏👏
و تحت تأثیر جواب کسی که تحریکش کرده هم قرار نگرفته 👌👌👏👏
💠⚜💠
این خبر رو گذاشتم برای #فرهنگسازی.
برای اینکه همه بدونن چه بزرگ، چه کوچیک، چه سیاستمدار، چه آخوند، چه رئیس، چه ... عذرخواهی کسی رو کوچیک نمیکنه.
برعکس باعث محبوبیت میشه.
مردم #تواضع رو دوست دارن و به متواضعان احترام میذارن.
عذرخواهی #حاج_آقا_قرائتی از #آقای_دوربینی (حسین_نمازی) که یادتونه.
💠⚜💠
خلاصه اینکه:
هرکس اهل این #فرهنگ_خوب هست، از هر جناحی که هست، دمش گرم!
✍ #فائزه_سادات
🔗 #منگنهچی
http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495
┄┅◈🌼☘🌼◈┅┄
خاطرهای کوتاه از سیرهی اخلاقی و اجتماعی آیتالله بهجت قدسسره:
مراسم ختم که تمام شد، جمعیتی دور آقا حلقه زدند؛ دوست داشتند به آقا نزدیکتر شوند، التماس دعا بگویند، دستش را ببوسند.
وسط شلوغی، جوانی آمد جمعیت را کنار بزند که ناخواسته با آقا برخورد کرد؛ آقا محکم به زمین خورد، طوری که عمامه از سرش افتاد.
جوان ترسید؛ هاجوواج نگاهش را به سمت مردم چرخاند؛ از خجالت سرخ شد؛ مردم نگران آقا بودند.
آقا بلند شد، بدون معطّلی؛ عمامهاش را که بر سر گذاشت، گفت: «این عبای ما کمی بلند است، بعضی وقتها زیر پایمان گیر میکند و ما را به زمین میزند.»
جمعیت خندید، آقا هم...
جوان به عبا نگاه میکرد.
بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا
📚 این بهشت، آن بهشت، ص۴۶
┄┅◈🌼☘🌼◈┅┄
#در_محضر_بزرگان #اخلاقی #تواضع
#گروه_فرهنگی_تبار
🔗 #منگنهچی
╔═🌼☘═════╗
@mangenechi
╚═════🌼☘═╝
┄┅◈💠☘💠◈┅┄
«موقعی که حضرت ابراهیم رو خواستن بندازن تو آتیش، پرستویی داشت با یه قطره آب میرفت سمتش. پرسیدن میری چی کار؟! میسوزی!
جواب داد: آب میبرم بریزم روی آتیش.
گفتن: یه قطره چه اثری داره؟!
جواب داد: شاید روی آتیش اثر نداشتهباشه، اما منو ابراهیمی میکنه.
حالا منم مثل همون پرستو هستم. راست میگین. پیر شدم. شاید توی جبهه زیاد کاری ازم برنیاد، اما با اینجا اومدنم میخوام جزو ابراهیمیان زمان بشم.»
دیگه حرفی نداشتم بزنم. وقتی یکی مثل میرزا جواد آقای تهرانی این اعتقاد رو داشته باشه،...
📚 کتاب خاطراتی از آئینه اخلاق
┄┅◈💠☘💠◈┅┄
#در_محضر_بزرگان #تواضع #جهاد
#گروه_فرهنگی_تبار
💠 @mangenechi
🍃🌼🍃
#خاطره
مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، جبهه زیاد تشریف میآوردند.
شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد (ع) آمده بودند؛ موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند. خیلی اصرار کردیم که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم؛ اما قبول نمیکردند.
شهید برونسی عرض کرد: حاج آقا بروید جلو بایستید. ایشان فرموند: اگر شما دستور میدهید، میروم!
شهید برونسی گفتند: من کوچکتر از آنم که به شما دستور بدهم، از شما خواهش میکنم. فرمودند: نه خواهش شما را نمیپذیرم.
بچهها شروع کردند به التماس کردن که آقای برونسی، بگو دستور میدهم تا ما به آرزویمان برسیم. شهید برونسی که مردی با اخلاق بود، به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو! حاج میرزا جواد آقا فرمودند: چشم فرمانده عزیزم!
نماز با سوز و حال عجیب، در حالی که اشک از چشمان این پیرمرد زاهد سرازیر بود، تمام شد.
بعد از نماز، شهید برونسی را کنار کشیده و با چشمان اشکآلود فرمودند: حاج عبدالحسین، مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی! شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید.
🍃🌼🍃
#در_محضر_بزرگان #اخلاقی #تواضع
🍃🌼🍃 @mangenechi