هدایت شده از *~یافاطمهالزهرا~*
*رفیقی داشتم که از دار دنیا یه پیکان درب و داغون سفید یخچالی داشت و* *میپرستیدش! با اینکه ماشینه خیلی هم سرِ پا و مدل بالا نبود ، اما خیلی هوای اون رو داشت. میگفت : من که پول ندارم عوضش کنم ، پس بهتره از همین چیزی که دارم خوب مراقبت کنم.*
*یه روز اومد دنبالم که باهم بریم بیرون. دیدم یه برچسب بزرگ طرح ِ برندهای معروف ماشینهای خارجی رو روی شیشه سمت ِ شاگرد چسبونده ، خندم گرفت و گفتم این چیه چسبوندی بابا ، خیلی ضایعه ، انگار ندید بدیدی ، بعد برچسب شیشه رو کشیدم و کندم . دقیقهای نشد که یهو نصف شیشه ماشین افتاد پایین و خورد شد. خیلی ناراحت شد و منم از اتفاقی که افتاده بود جا خوردم . در بین راه میگفت که پول نداشته شیشه ماشین رو عوض کنه ، واسه همین یه برچسب زده روش که کسی جای ترک خوردگی رو نبینه تا بلکه پولی دستش بیاد و یه شیشه نو بندازه.*
*کلّ اون روز رو دمق بودم . با اینکه چیزی بهم نگفت اما از خودم و کاری که کرده بودم شرمنده شدم . وقتی من رو رسوند دم ِ در خونه ، بهم گفت : "غصه نخور، فدای سرت رفیق. یه چیزی رو رفاقتی بهت بگم!؟ اینکه یه شیشه بود و مهم نیست ، بالاخره حلش میکنم ، اما خواستم بهت بگم که مواظب باشی اگه یه روز کسی رو دیدی که یه جای زندگیش رو خیلی دوست داره و قشنگ نشونش میده ، نزنی تو پَرش . حالش رو نگیری ، شاید خواسته جای یه زخم رو بپوشونه تا کسی باخبر نشه .*
*خیلی وقتها مجبوریم روی یه سری مشکلات ، غم و غصههامون برچسب خوشحالی و امید بچسبونیم تا حداقل کسی از وجودشون باخبر نشه. حواسِت باشه به برچسبهای قشنگِ زندگیِ آدمها دست نزنی*.
*بعد ، گازش رو گرفت و رفت و من تو دود سیاه و غلیظ پیکانش گم شدم.*
ای که می پرسی نشان عشق چیست
عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از در مانده ای درمان کنی
#داستان
🕊پرواز تا اوج🕊