eitaa logo
مانیفست - رمان
330 دنبال‌کننده
20 عکس
8 ویدیو
3 فایل
مانیفست - داستانک @Manifestly مانیفست - رمان @Manifest ممکنه بعضی قسمتها برای بعضی ها نمایش داده نشه در این صورت به ادمین پیام بدید. @admin_roman رمان جاری ازدواج اجباری👈 لینک قسمت اول👇👇 eitaa.com/manifest/2678
مشاهده در ایتا
دانلود
مانیفست - رمان
#ازدواج_اجباری #قسمت_سوم 🍁مامان_ رزا دخترم جواب سلام واجبه . سرمو از شرم انداختم پائین من هیچ وقت
🍁بابا _ خب بعد از مدتی نتونست پولی رو که قرض گرفته بود رو برگردونه و این کم کم براش مشکل ساز شد ..بخاطر همین هم مجبور به فروش سهمش از شرکت شد ومنم کل پولی رو که داشتم دادم و سهمشو خریدم تا شاید کمکی بهش کرده باشم و دیگه هم با کسی شریک نشم ..ولی یه هفته بعد بهم خبر دادن که سعیدی زندانه اولش تعجب کردم ولی بعد که مطمئن شدم راسته رفتم زندان ..وقتی از ماجرا خبر دار شدم فهمیدم که پسرش کل پولی رو که از فروش شرکت گیر آورده بود رو برداشته و با دختر همون فامیل فرار کردن بخاطر همون خود سعیدی زندان بود .. یه کمی سکوت کرد ..انگار داشت فکر میکرد که ادامشو چطوری بگه منم چیزی نگفتم و تو سکوت منتظر شدم ببینم چی میگه .بعد از مدتی دوباره شروع کرد به حرف زدن .. بابا _ بعد از کلی حرف زدن با سعیدی و رفاقتی که بینمون بود منو راضی کرد تا سند بزارم و اون بتونه از زندان بیاد بیرون از طرفی هم 1 ماه وقت داشت تا پول رو جور کنه و بده به اون طرف حسابش منم چون رفیقم بود و بهش اعتماد داشتم اینکارو کردم و سند خونه رو گزاشتم واسه آزادیش و مقداری چک و سفته دادم تا ضمانت اون یکماه باشه ..ولی بعد از یک ماه متوجه شدم که همه ی دار و ندارشو فروخته و فرارکرده .. به اینجای حرفش که رسید ساکت شد ..منم شکه شده بودم .وای اصلا باورم نمیشه کسی که بابا رو اسمش قسم میخورد یه همچین کاری رو با بابا کرده باشه . خیلی ناراحت شدم ولی ادامه ی حرف بابا نه تنها شک بعدی رو بهم وارد کرد بلکه کل دنیا رو سرم خراب شد . بابا _ بخاطر همین اون طلبکار حالا پولاشو از من میخواد ولی دیروز اومد دفترم و گفت که اگه دخترت با پسرم ازدواج کنه مشکل بینمون حل میشه ..ولی دخترم من اینو نگفتم بهت تا مجبورت کنم که بری و با پسرش ازدواج کنی .آدمای درست و خوبی هستند جوری که تا حالا هیچ کس چیزی ازشون ندیده ..منم این حرفا رو بهت گفتم که اگه یه زمانی خود آقای آریامنش رو دیدی و چیزی گفت شکه نشی ..دخترم من حاضرم کل دارائیمو بفروشم تا پولشو جور کنم ..الانم میتونی بری تو اتاقت خیلی گیج بودم خدای من چی داشتم میشنیدم؟ من رزا نعمتی تک دختر سعید و شیوا نعمتی کسی که تا حالا با همه ی مشکلات زندگیش روی بد زندگی رو ندیده بود .حالا مجبور به یه ازدواج قراردادی هستم ؟.. در برابر پول؟ ..درسته که پدرم گفت حاضر نیست منو بده بهشون ولی آیا این از خود گذشتگی در برابر این همه مهربونیای خونوادم چیز زیادیه ؟ نه نیست اصلا نیست ..اگه من قبول کنم هم پدرم از زیر قرض خلاص میشه هم خونه ی بالا سرشون میمونه .ولی اگه اینکارو نکنم همه چیزمونو از دست میدیم .. با این فکرا تصمیم نهایی خودمو گرفتم آره من باهاش ازدواج میکنم ..من میتونم از پسش بر بیام ولی با یه شرط آره .. eitaa.com/manifest/2700 قسمت بعد