#تیکه_کتاب
خلیل روحانی بود جایگاهی داشت. در جلسات و مهمانی هایی که دعوت می شدیم می دیدم زنها چادری هستند. ولی من با مانتوی بلند و شال مچ می رفتم. انتظار داشتم خلیل یکبار به رویم بیاورد حجاب بگذارم. اصلاً و ابداً. دوست نداشتم متفاوت از بقیه باشم. احساس میکردم یک چیزی کم دارم. مدت ها با خودم کلنجار میرفتم خلیل مسیحی به خاطر خدا و اسلام از همه خوشی هایش گذشت؛ تو نمیتوانی محض رضای خدا حجاب بگذاری؟ از حرم و زیارت سیده معصومه علیها سلام هم حرفی به زبان نمی آورد. به بهانه خرید و کلاس بی سر و صدا از خانه می زد بیرون، از شاد و شنگولی و چشمان پف الودِ خيسِ قرمزش میفهمیدم حرم .بوده بین رج به رج خاطراتش دستم آمد روزهای اولِ سکونتش در قم صبح تا شب توی حرم مینشسته پای رحل قرآن و زیارت به توسل اعتقادی نداشتم ولی این حال خلیل کنجکاوم میکرد تجربه اش کنم، دنبال بهانه ای بودم تا با یک تیر دو نشان بزنم. با چادر بروم حرم...
از کتاب تاوان عشق
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
تیکه کتاب
زندگی پر از رنج است، پر از سختی های تمام نشدنی...میشود این رنج ها را بکشی و دائم از زمین و زمان شکایت کنی و زندگی را برای خودت و اطرافیانت تلخ کنی؛ و میشود با شیرینی صبر از آن خاطره ای خوش به جا بگذاری و دیگران را به ستودن وادار کنی....
زندگی با مهدی برای من یک خواب بود؛ خوابی کوتاه و شیرین، در بعدازظهر بلند تابستان جنگ، دوسال و چندماهی که میتوانم تعداد دفعه هایی که باهم غذا خوردیم بشمرم از خواب که پریدم او رفته بود،فقط خاطره هایشان و آن چیزهایی که آدم ها بعدا یادش می افتند و حسرتش را میخورند باقی مانده بود، میگویند آدم ها خوابند وقتی میمیرند بیدار میشوند..
شاید او بیدار بوده و من هنوز خوابم..
شاید هم همه این مدت خواب او را میدیدم....خواب زندگی با یک فرشته..
📚نیمه پنهان ماه
🖌راوی همسر شهید
✍روزمرگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
🌼
تیکه کتاب📚
بعداز ابراهیم حال و روز خودم را نمیفهمیدم او تمام زندگی من بود خیلی به او وابسته بودیم،او نه تنها یک برادر بلکه مربی ما نیز بود.بارها با من در مورد حجاب صحبت میکرد و میگفت: چادر یادگار حضرت زهرا(س) است، ایمان یک زن وقتی کامل میشود که حجاب را کامل رعایت کند.وقتی میخواستیم از خانه بیرون برویم به ما، در مورد نحوه برخورد با نامحرم توصیه میکرد، اما هيچگاه امرونهی نمیکرد،ابراهیم اصول تربیتی را در نصیحت کردن رعایت میکرد، در مورد نماز هم بارها دیده بودم که با شوخی و خنده ما را برای نماز صبح صدا میزد و میگفت نماز فقط اول وقت و با جماعت...
#تیکه_کتاب
#سلام_بر_ابراهیم
راوی: خواهر شهید ابراهیم هادی
✍روزمرگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌼
🌼
حسن سری پایین آورد و دست بر دستگیره در گذاشت تا خارج شود . اما خانم گفت ؛ راستی صبر کن .
حسن به جای قبلی خود برگشت و با احترام ایستاد .
خانم از پشت میزش بلند شد و کمی نزدیکتر آمد و پرسید ؛ شنیدم به آن جوان روس گفتی که درد را مردانه تحمل می کند . خواستم بپرسم مگر زنها درد را چگونه تحمل می کنند ؟!!
حسن از بابت اینکه خانم این جمله او را شنیده تمام تنش عرق کرد . این اصطلاحی بود که همیشه مردها به کار میبردند اما استفاده این جمله در برابر عظمت خانم او را شرمنده کرد . پس از کمی این پا و آن پا کردن جواب داد ؛ چون مردها بابت جنگ بیشتر مورد ضرب و شتم ، زخم و جراحت قرار می گیرند طاقتشان از خانمها بالاتر است . برای همین چنین جمله ای بین مردها رواج دارد .
خانم سری تکان داد و ضمن تاملی کوتاه به سخنان حسن ، به آرامی به پشت میز برگشت و گفت ؛ امشب که به خانه رفتی ، با خواهرت صحبت کن ، میدانم که سه فرزند دارد ، درست است ؟
حسن گفت ؛ بله خانم یک پسر و دو دختر .
خانم ادامه داد ؛ بسیار خوب، پس با او از درد بدترین زخمی که خورده ای بگو سپس بگذار او هم از درد سه مرتبه به دنیا آمدن خواهر زاده هایت بگوید .کمی سبک سنگین کن . آنوقت میفهمی دردی را که زنها تحمل می کنند مردها در تمام دوران عمرشان تجربه نمیکنند .
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
تکه ای از کتاب «بلور، دخت ایرانی»
🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برشی از یک کتاب
حرف ها از جنس آباند. یکجا بند نمیشوند. هرطور شده جاری میشوند و به جایی که باید برسند میرسند. ما فکر میکنیم حرفها که از دهانها بیرون میآیند در گوشها دفن میشوند، اما اینطور نیست. آنها از گوشها وارد مغزها میشوند و چرخی میخورند و دوباره از دهانها بیرون میزنند. وقتی حرف میزنیم باید مراقب باشیم از انصاف و عدالت دور نشویم چون حرفها هنگام عبور از لابهلای دندانها تیز میشوند و زخمی میکنند و باعث میشوند تلخیها و کدورتها تا دم پنجرهها جلو بیایند.
برشی از کتاب «دیر کردی ما شام را خوردیم»
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
🌼
🌼
تیکه کتاب
وجودتان را مثل یک استخر پر از آب تصور کنید و ویژگیهایی را که از خود میرانید توپهای پلاستیکی. شما هربار این توپهای پلاستیکی را با فشار دست به زیرآب میرانید، اما جز خسته کردن خودتان اتفاقی نمیافتد و در نهایت، توپها به روی آب خواهند آمد. واقعیت این است که سایه حاصل تفکری است که به ما تلقین کرده تا همیشه انسان خوب و بینقصی باشیم و به این منظور، همه ما لیست بلندبالایی از «… نباش»ها داریم. مثلا عجول نباش، گستاخ نباش و… در مقابلِ این نباشها، ما برای خودمان یک عالمه «اگر» ساختهایم؛ اگر مؤدب بودم، اگر صبور بودم، اگر… و خیال میکنیم تنها زمانی خوشبخت و موفق خواهیم بود که این اگرها به واقعیت بپیوندند.
درحالیکه نمیدانیم همان جنبه عجول یا گستاخی که سعی در پنهان کردن و طرد کردنش داشتهایم، میتوانست در صورت پذیرش و مواجهه، صورت مثبت خود، یعنی صبور و مؤدببودن را به ما هدیه دهد. این مثال میتواند موضوع را روشنتر کند: پدربزرگی با دو نوه خود به طویلهای میرود. یکی از نوهها بلافاصله از بوی بد پهنها که به کفشش میچسبند شکایت میکند و میخواهد که زودتر از آنجا بروند. اما نوه دیگر با خوشحالی ابراز میکند که بوی پهن نشانگر آن است که شاید یک اسب این دور و برها باشد.
پس سعی کنید امکانهایی را که در هر پدیده منفی وجود دارد کشف کنید و به خودتان هدیه دهید.
کتاب: نیمه تاریک وجود
نویسنده: دبی فورد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
🌼
🌼
📚 تیکه کتاب
عجیب بود رابطه میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر، این همه تعلق، این همه عشق، این همه انس و این همه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام. گاهی احساس می کردم که رابطه ی حسین با علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر و پسر نیست؛ رابطه ی یک باغبان با زیباترین گل آفرینش است، رابطه ی عاشق و معشوق است، رابطه ی دو انیس و همدل جدایی ناپذیر است. احساس می کردم رابطه ی علی اکبر با حسین، فقط رابطه ی یک پسر با پدر نیست؛ رابطه ی مأموم و امام است، رابطه ی مردید و مراد است، رابطه ی عاشق و معشوق است، رابطه ی محبّ و محبوب است و اگر کفر نبود می گفتم رابطه ی عابد و معبود است.
نام کتاب: پدرعشق، و پسر
نام نویسنده: مهدی شجاعی
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
🌼
همیشه راه ﺑﺮای ﺷﻤﺎ ﺑﺎز اﺳﺖ و ﺟﺎی رﺷﺪ دارﯾﺪ.
ﺧﯿﻠﯽ از آدمها زﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎن را ﺑﻪ ﺣﺴﺎدت و ﺳﺮﺧﻮردﮔﯽ ﻣﯽ ﮔﺬراﻧﻨﺪ و از اﯾﻨﮑﻪ دﯾﮕﺮان ﺑﻪ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ هاﯾﯽ دﺳﺖ ﯾﺎﻓﺘﻪ اﻧﺪ ﻧﺎراﺿﯽ هستند
ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ زﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﭘﯿﺘﺰای ﭘﭙﺮوﻧﯽ اﺳﺖ و هرﮔﺎه ﮐﺴﯽ ﻣﻮﻓﻖ ﻣﯽ ﺷﻮد، ﯾﮏ ﺗﮑﻪ آن ﮐﻢ ﺷﺪه و ﺳهمﯽ ﺑﺮای آﻧﺎن ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ.
ﻧﮑﺘﻪ ای ﮐﻪ ﺑﻪ آن ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﯿﺘﺰا تنها ﯾﮑﯽ از ﻏﺬاھﺎی ﻣﻮﺟﻮد در ﺑﻮﻓﻪ آزاد اﺳﺖ.
ﺑﺎز هم ﭘﯿﺘﺰاهای دﯾﮕﺮی در ظﺮف ﺧﻮاهند ﮔﺬاﺷﺖ.
وﻗﺖ و ﻧﯿﺮوﯾﺘﺎن را ﺑﯽ ﺧﻮدی هدر ﻧﺪهید ﮐﻪ ﭼﺮا دﯾﮕﺮی ﻗﺒﻞ از ﺷﻤﺎ آﻣﺪ و آن ﺗﮑﻪ را زودﺗﺮ ﺑﺮد.
ﺳهم ﺷﻤﺎ در ﺗﻨﻮر است
📚 خندیدن بدون لهجه | فیروزه جزایر دوما
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
🌼
آنچه می خواهم به شما بگویم، گفته مادر بزرگم است ...
زنی بود روستایی، تنها زن باسواد دهکده اش. درتمام عمربدبختی به سرش باریده بود. یک روز ازاو پرسیدم: مامان بزرگ چه چیزی درزندگی ازهمه مهم تر است؟ جوابش رافراموش نکرده ام: فقط یک چیز درزندگی به حساب می اید. آن نشاط است. هیچ وقت اجازه نده کسی آن رااز تو بگیرد.
📚دیوانه وار | کریستین بوبن
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
🌼
🌼
#صبح یکى از روزهاى آوریل کـه هیچ تفاوتى با روزهاى دیگر نداشت ناگهان به چیزی پى بردم.😳 من با ریسک هدر دادن زندگیام روبرو بودم😱. متوجه شدم که روزها یکى پس از دیگرى مى گذرد. از خودم پرسیدم؛ امّا من از زندگى چه مى خواهم؟🕺 خب، مى خواهم #شاد باشـم. امّا هـرگـز بـه اینکه چه چیزى مرا خوشحال مى کرد فکر نکرده بـودم. من افسـرده یا گرفتار بحران میانسالى نبـودم امّا از دل مردگى رنج مى بردم.😞
📚 کتاب پروژه شادى/گرچین رابین
#تیکه_کتاب
#زندگی
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برشی از یک کتاب
حرف ها از جنس آبَند. یک جا بند نمیشوند. هرطور شده جاری میشوند و به جایی که باید برسند میرسند. ما فکر میکنیم حرفها که از دهانها بیرون میآیند در گوشها دفن میشوند، اما اینطور نیست. آنها از گوشها وارد مغزها میشوند و چرخی میخورند و دوباره از دهانها بیرون میزنند. وقتی حرف میزنیم باید مراقب باشیم از انصاف و عدالت دور نشویم چون حرفها هنگام عبور از لابهلای دندانها تیز میشوند و زخمی میکنند و باعث میشوند تلخیها و کدورتها تا دم پنجرهها جلو بیایند.🏞
برشی از کتاب «دیر کردی ما شام را خوردیم»
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#تیکه_کتاب
🌼
#تیکه_کتاب
دنبالش وارد خانه شدم.
تابلویی با جمله ی "خانه، جاییست که قلبت آنجاست"، جلوی در آویزان بود. کمی بعد فهمیدم کل خانه پر از این تابلوهاست. بالای جالباسی نوشته شده بود: "پیدا کردن دوست خوب، سخت است و فراموش کردنش غیرممکن."
روی یکی از کوسنهای اتاق پذیرایی که با وسایل قدیمی و عتیقهای تزیین شده بود، خواندم: "از میان سختیها، عشق میروید."
وقتی دید من دارم همهی این نوشتهها را میخوانم، برایم توضیح داد: "بابا و مامان من، بهشون میگن #دلگرمی و همهی خونه پر از این جملههاست."
📕 خطای ستارگان بخت ما
👤 #جان_گرین
🧕🏻@mano_maman🌿🥘
#تیکه_کتاب
🌸