#جلسه خواستگاری دوستمون؛
واقعا بقول خودشون نکنید این کارو 👇
سلام خانم قربانی این مشکل رفتن و نیومدن خواستگارا که گفتن واقعا تو یه برهه ای معضلی بود برا خانواده ما من دختری بودم که هم از لحاظ ظاهر هم تحصیلات و... تو سطح خوبی بودم خییییلی هم خواستگار داشتم ولی میومدن می پسندیدند یکی دو جلسه بعد یهو دیگه نمیومدن یا برا جلسه بعد یهو دوماه می گذشت دوباره زنگ می زدن و تو اون یک ماه اصلا خبری نمی شد و ... ای خیلی بده هم از لحاظ روانی هم هزینه ای برا خانواده دختر اصلا اینجوری باعث می شد آخرش دیگه بگیم دختر و پسر یه جا غیر منزل قرار بذارن همدیگه رو ببینن دو سه جلسه حرف بزنن اگه اوکی بود بیان خونه، که اونم چون خونواده مذهبی بودیم و به واسطه دانشگاه و محیط اون یه کم شرایط جور بود ولی شاید برا خیلی ها این شرایط جور نباشه ،در آخر هم خیلی جالب بود شب بله برون با همسرم بود یکی از همینا (خواستگارا) که رفته بودن بعد دوماه زنگ زدن وقتی مامانم گفت امشب بله برونه ناراحت شدن گفتن ما می خواستیم و همین امشب ما هم میایم و شما کار بدی کردین قولش به ما داده بودین🙄 ما درگیر بودیم و.. خلاصه از ترس اینکه اونشب درگیری بین دوخانواده خواستگار پیش نیاد و آبروریزی نشه نفهمیدیم چی شد و چطور گذشت😁 ولی خدایی ش نکنید این کارا رو خانواده آقا پسرا اگه نمی خواید،
تلفن بزنید بگید مورد قبول نبوده قسمت نبوده و.. نه اینکه خانواده دختر رو تو انتظار بذارید یا اینکه یکی دوماه بعد، شاید هم بعد دور زدنهای دیگه ،بیاین بگین خب حالا ادامه صحبت ها و.....
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جلسه خواستگاری
قسمت سوم
و خرید 6 تکه از وسایل بزرگ زندگی بود. آنها درباره رسمشان میگفتند و من به یک میلیون تومانی که داشتم فکر میکردم. شاید باورتان نشود اما پدر آزاده نگاهی به من کرد و تعداد سکهها را 14 و خرید 2 تکه از وسایل را سیاهه کرد. بعد از این مراسم ما راهی تهران و محرم شدیم. »
عید نوروز از راه رسید و باید سراغ خرید برای عقد کنان میرفتند. مسعود یک ریال هم پول نداشت اما باید خریدهای آزاده را انجام میداد آن هم دختری که از طبقه مرفه جامعه است و در تمام زندگی هرچه لازم داشته را به دست آورده است. «برای خرید سراغ وام ازدواج رفتم. نمیدانم چطوری اما در عرض سه روز بدون اینکه آشنایی داشته باشم وام ازدواجم جور شد، پدر آزاده هم وام ازدواج سهم دخترش را به من داد. از یکی از همکاران یک و نیم میلیون وام گرفتم و امام جماعت مسجد محل هم 3 میلیونی برایم وام قرضالحسنه جور کرد. به این ترتیب توانستم خریدهای عروسی را انجام دهم. راستش تمام پولی که تهیه شد به 19 میلیون تومان رسید و فقط 8 میلیون آن خرج عقد و عروسی و خرید و تهیه وسایل سهم من شد و 11 میلیون تومان آن را هم به عنوان ودیعه به صاحب خانه دادم و توانستم خانه ای 65 متری در پرند اجاره کنم.»
داستان خرید این زوج نیز خالی از لطف نیست. «آزاده حین خرید حلقهای سه گرمی انتخاب کرد که حدود 600 هزار تومان شد، البته من زمانی طلا خریدم که هر گرم طلا در بازار 144 هزار تومان خرید و فروش میشد. یک لباس ساده هم خریدم، هزینه آرایشگاه 150 هزار تومان و برای ماشین هم ...
ادامه دارد🌸
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جلسه خواستگاری
🌸قسمت اول
وقتی رفیقم به واسطه همسرش رباب عزیزم را به من معرفی کردند و از خانوادش و خودش و خواهر و برادرش تعریف کردند و یک شناخت نسبی به دست آوردم و موافق شدم بعدش رفیقم به همسرش اعلام کرد و همسرش هم قضیه را با رباب عزیزم مطرح کردند ،رباب عزیزم گفته بود که اگر پسر ، پسر درست و حسابی باشه و جنم مردانگی داشته باشه و ذاتش ذات خوبی باشه مانعی نداره که فعلا کار نداشته باشه و سربازی نرفته باشه .
با توجه به اینکه ایشون هم پذیرفت و نیز سابقه قبلی از دختر های قبلی ، از دوستم خواستم تا از همسرش بپرسه مهریه چقدره خانم دوستم گفته بود که من روم نمی شه هنوز نه به داره نه به باره برم از مهریه ایشون سوال کنم و دور از شأن هست خوب راست هم می گفت اما گفت مهریه یکی از خواهراش ۱۴ سکه بوده و یک سفر کربلا. و مشهد و مکه و مدینه ( سفر عمره )
خب تقریبا ظواهر امر نشون می داد که همه چی خوبه .
شرایط را توی خونه مقدمه چینی کردم و با پدرم مطرح کردم هرچند هنوز هم با ازدواج من مخالف بودند،خلاصه قرار و مدار را گذاشتیم .
شنیده بودم که مراسم عروسی را شب برگزار کنید و روز جمعه روز خوبی هست البته خودم حدیثش را ندیدم ولی شنیده ام روی این حساب خواستگاری خودم هم چنین کردم و یک جمعه شبی هماهنگ کردیم و رفتیم خواستگاری
شب قبلش کلی متوسل شدم و خیلی دعا خوندم ، از خدای خودم خواستم اگر این دختر به مصلحت من هست خودش یه جوری ردیفش کنه و موانع را بر طرف کنه تا سریع تر این امر محقق بشه و اگر به درد هم نمی خواریم هرچه سریع تر قضیه به هم بخوره
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جلسه خواستگاری♡
قسمت چهارم
دخترم و پاره تنم را دارم می دم به یک پسر بی کار و سربازی نرفته ، نمی خوام بهت سخت بگیرم، تو هم جوونی و نیاز داری به ازدواج ، ازطرفی تا حدی درباره شما سوال کردم و فهمیدم پسر خیلی نجیب و خوب و متدین و اهل خانواده ای هستی ، اما باید قول بدی تمام همتت را بگذاری تا زندگی دخترم را خراب نکنی
بعدش یه حرف خیلی قشنگ زد و گفت ، جوون های امروزی چون اول می رن سراغ درس لذا فرصت تامین نیاز های اقتصادی ندارن و این خانواده ها هستند که باید پشتشون وایسن تا بتونند زندگی مشترکی شکل بدن.
خیلی از حرفاش خوشم اومد و با خودم گفتم از این پدر فهمیده باید یک دختره فهمیده ای هم تربیت شده باشه.
پدرم حرفای ایشون را تایید کردند و خلاصه یک سری دیگه صحبت ها شد.
بعدا رفتیم توی اتاق با رباب عزیزم صحبت کنیم همچنان توکلم به خدا بود
بعد از صحبت با رباب عزیزم و اینکه موافقت نسبی انجام شده بود و یک سری صحبت های دیگه رفتیم سر بحث مهریه ، نظر اونها ۷۲ سکه بود ، من صریح باهاشون صحبت کردم و گفتم که
اگر مهریه ناشن از ارزش دختر هست حقیقتا حاظرم چند ملیون سکه تقبل کنم ولی اصل مهریه این نیست ، از طرفی مهریه باید از روی صداقت باشه ، من وقتی نمی تونم اینقدر سکه بدم هرچند ایشون مطالبه نکنه ولی وقتی وعده این همه سکه ای را بدم که نتونم پرداخت کنم ، خب اول زندگی دارم به ایشون دروغ می گم و این یک دروغه
درسته که دختر شما مطالبه نمی کنه ولی بر ذمه من که هست ! نیست ؟ چرا توی زندگی مشترکم باید هر شب ترس از این داشته باشم که بخوابم
ادامه دارد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جلسه خواستگاری
🌸قسمت پنجم
و صبح که دیگه پا نمی شم کلی دین روی گردنم هست ؟
از اینها گذشته من دوست دارم زندگی مشترکم بر مبنای اسلام و مذهب باشه و این مهریه سنگین علاوه بردلایلی که ذکر کردم با احادیث و سفارش اهل بیت مغایر هست و خوب من از همون اول زندگیم پشت خواهم کرد به توصیه های ایشان.
در ضمن حدیثی داریم که اگر مردی مهریه ای قبول کرد که نتونه پرداختش کنه معادل ۷۰ بار زناء با مادرش گناه کرده، من دارم ازدواج می کنم که از زناء مصون بمونم حالا بیام معادل ۷۰ زناء توی پروندم بنویسم ؟
خلاصه کلی حرف زدم البته با خوش رویی تمام سعی کردم حرف بزنم و هرجا داشتم تند می رفتم سریع به خودم می اومدم پدرشون کمی متفکر شدن
گفت:البته من هم معتقد نیستم مهریه زیاد خوشبختی میاره، مخصوصا با قانون هایی که الان تصویب شده و قسط بندی شدن های مهریه و . .
ازطرفی خوب حرف شما هم متین هست و من مانعی نمی بینم، چون من هم دوست دارم زندگی دخترم بر مبنای مذهب و اسلام باشه و این هست که موجب خوشبختی دو طرفه
واقعا خدا خیرکثیر بده به پدرخانمم خیلی با من راه اومد همین منطقی بودن هاش و حمایت هاش بود که ایشون را الان کمتر از پدرخودم نمی دونم و حتی گاها که شاید بحثی پیش بیاد و کدورتی پیش میاد این منم که پا پیش می ذارم و از پدر زنم دل جویی می کنم چون تا عمر دارم فراموش نمی کنم که چه جوری پشت من ایستاد،حقش نیست دست این پدر زن را بوسید ؟
خیلی دوستش دارم و حاضرم براش هر کاری بکنم، دروغ چرا به رباب عزیزم هم گفتم که من تا عمر دارم مدیون پدرش هستم
ادامه دارد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جلسه خواستگاری
🌸 قسمت ششم
و مهریه سر ۱۴ سکه توافق شد.به انضمام سفر عمره و حفظ یک جزء قران و زیارت عاشورا که این دو موردش توسط خود رباب عزیزم بیان شد و فقط شفاهی گفته شد من موندم این چه شرطیه قرار شد یک تحقیقی بکنند و دو ، سه هفته بعد زنگ بزنیم و خبر بگیریم آخه معتقد بودند باید اساسی تحقیق کنیم ودوست نداریم عجله کنیم.اینجوری بهتون بگم ، تو یه جاهایی خیلی ساده گرفتند به من ولی تو یه جاهای دیگه ای مثل همین تحقیق خیلی سختگیر و قاطع بودند
ما فقط یک جلسه خواستگاری نداشتیم بلکه بعد از تایید اون ها بعد از سه هفته که موافقت اعلام کردند ، حدودا ۱۰ الی ۱۲ جلسه ای من می رفتم خونشون و با رباب عزیزم صحبت می کردیم تا شناخت اساسی رخ بده. البته همه جلسات توی اتاق نبود ، بعضی حرفامون خصوصی نبود و برای همین توی پذیرایی خونشون می نشستیم و حرف می زدیم البته با حفظ نگاه و حد و مرزها دراین حین۱۲جلسه دو الی سه جلسه ای هم خانواده هامون رفت و آمد داشتند و حتی دوبار هم اونا اومدند خونمون،چون میخواستیم خانواده های دو طرف هم دیگر را بشناسند و این یکی از کار های خوبی بود که ما انجام دادیم
رباب عزیزم گفته بود ما باید زیاد صحبت کنیم و همو بشناسیم و هروقت اختلاف اساسی داشتیم جلساتمون را متوقف می کنیم و تمام اما چون اختلاف اساسی نداشتیم جلساتمون به ۱۰ الی ۱۲ جلسه رسید و من خیلی خوب با خانوادشون آشنا شدم و همچنین اونها منو شناختند، شاید جالب باشه حتی چند جلسه ای شام و ناهارخونشون موندم
ادامه دارد و گاها با پدرش و خانوادش گپ میزدم
ادامه دارد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جلسه خواستگاری
🌸قسمت هفتم
تمام این جلسات بسیار کنترل شده بود و هیچ حد و مرزی خارج نشد ، حتی رباب عزیزم به جز مواردی بسیار پوشیده بود اوایل گمانم می خواست من بتونم ایشون را ورانداز کنم لذا خیلی پوشیده نبود البته حجابش کامل بود
عرض کنم خدمت شما که من هر جمعه عصر رباب عزیزم را می برم بیرون
اختیار را می ذارم با خودش
هرجا که عزیز دلم دستور داد می برمش
اما نکته اینجاست که رباب عزیزم نیز کامل شرایط را در نظر می گیره مثلا سعی می کنه جاهای نزدیک به منزلمون را انتخاب کنه یا مثلا جایی باشه که خرج رو دستم نیفته و امثال این
دوست دارم ببرمش تفریح جمعه ها تا خستگی از تنش بره بیرون
دیشب گفته دلش برای خواهرش تنگ شده
هماهنگ کردن و ما امشب شب نشینی می ریم خونه خواهرش و اینا
در ضمن اگر وضع مالیم اجازه بده جمعه ها براش از بیرون غذا می خرم ساندویج و پیتزا را قبول نداره
عمدتا جای دوستان خالی کباب می خرم
گرچه غر غر می کنه که چرا کباب خریدی؟
و می گه توی این وضعیت من راضی نیستم این خرجا را می کنی
و واقعا به فکر جیب منه اما دلیل نمیشه من از قناعت زیاد اون سوءاستفاده کنم.
ناگفته نمونه منم خیلی حواسم بهش است و این مسئله دو طرفه هست.
جمعه هفته پیش نتونستم براش از بیرون غذا بخرم
در عوض ظهر رفتم پیشش و کلی نوازشش کردم همون کوکو سبزی معمولی را ازش خواستم تا خودم لقمه کنم و بهش بدم . واقعا با چه ولعی می خورد، شوق توی چشماش موج می زد و من این احساس بهم دست داد که این کوکو سبزی بیش از کباب بهش چسبید خدا را شکر همیشه این ....
ادامه دارد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌼
#داستان
#جلسه خواستگاری
قسمت دهم
و من ازشون خواستم فقط یک ناهار ساده بدن و دیگه هیچ چیز خاصی.
بنا به پیشنهاد رباب عزیزم قرار شد غذا در منزل همسایه رباب عزیزم توسط خودمون پخته بشه تا هزینه ها حداقلی بشه البته حیاط خونه همسایه پدرخانمم بزرگ بود و اون ها هم دریغ نکردن.
پدرخانمم مخالف بود و گفت شما دوتا جوون که نذاشتید مراسم آنچنانی بگیریم و گفتید یک غذای ساده حالا می خواهید آبرو ریزی کنید و باز ساده ترش کنید ؟
رباب عزیزم یکم قربون صدقه باباش رفت و خیلی مهربون گفت آخه باباجونم اینکه غذا از رستوران نگیریم کجاش آبرو ریزی هست ؟ اگر کسی چنین تفکری داره همون بهتر که بدش بیاد و نیاد. آخرم باباش تسلیم شد . تو دلم کیف کردم اما نگو این بلا سر خودم اومد چون الان توی زندگی مشترک رباب عزیزم چنان با زبان خوش و رفتار مهربان با من حرف می زنه که گاها اقتدار مردانه من در این نگاه پر مهر ذوب می شه و این منم که مجبور می شم تسلیم عیال بشم تا من باشم دیگه تو دلم به پدر زنم نخندم
این تخصص رباب عزیزم هست که با زبان شیرین و خنده ملیح و رفتار مهربان با طرفش حرف می زنه.
حتی یه بار خواهر کوچیکیم به من گفت : علی من با رباب تو خیلی راحت ترم تا با خواهر بزرگیم.
منم اذیتش کردم و گفتم خب دیگه !! زن منه دیگه اگه خواستم بهش می گم خواهر تو هم بشه اگرم دلم نخواست بهش نمی گم
بگذریم.
رباب عزیزم همه را متقاعد کرد که خودمون غذا را بپزیم . بعد از عروسی دلیل این کارش را به من گفت. گفت که علی جان اگه اون روز خواستم مراسم عقدم با کمترین ...
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌼
داستان
#جلسه خواستگاری
#قسمت یازدهم
شبی که خطبه عقد خوانده شد در منزل رباب عزیزم بودیم و بعد از اتمام مراسم مادرزن گرامی از من دعوت کرد شب را همون جا بمانم
من هم سرخ و سفید البته از خدا خواسته پذیرفتم.
مامانم داشت کارا خراب می کرد و گفت نه حاج خانم ، به اندازه کافی مزاحم شده بگذارید امشب با ما بیاد و فردا که می خواهیم ناهار بدیم و مهمان ها تشریف می آورند در خدمتتون هست
وای که چقدر از دست حرفم مادرم ناراحت شدم ، آخه دلم می خواست پیش ربابم باشم خب !
اما با اصرار مادر زنم من موندم
من و رباب عزیزم انگار نه انگار که ۱۲ جلسه ای با هم آشنا شده بودیم. هی خجالتی بودیم.
یهو خواهر زن گرامی تیکه انداختند که علی آقا نمی رید پیش عیالتون بشینید ؟؟
من هم داشتم پیش باجناق های گرامی ذوب می شدم و خوب چی کار کنم ؟ پاشدم رفتم پیش رباب عزیزم نشستم
همه بر بر ما دوتا را نگاه می کردند و با هم گاها یواشکی حرف می زدند
وای که چقدر بد بود. آخه مگه آزار دارن این متاهل ها که ما زوج های جوون را اذیت می کنند.
باجناق بزرگی فرمودند : خوب این سرخ شدن ها طبیعی هست حالا وقتی رباب خانم توی زندگی سرخت کرد اونوقت مزه می ده همون طور که عیال های ما یه عمره مارا دارن سرخ می کنن.
همه زدن زیر خنده و بدبخت برادر رباب عزیزم رو کرد به خانمش و گفت خانم یادته ؟ من که شب اول روم نشد حتی بشینم پیشت
تیکه بدی بود! من موندم چی بگم ، یهو مادر زن عزیزم رو کرد به برادر خانمم و گفت عجبا!
ادامه دارد
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#داستان
🌼
🌼
داستان
#جلسه خواستگاری
قسمت پایانی
یعنی چی پسرمو اذیتش می کنید! علی جان با رباب برید تو این اتاق راحت باشین ، اینا حسودیشون گل کرده
دمش گرم. ( البته بگم خواهر زنها و بقیه عمدا این کار را کردن تا من خجالتم بریزه و عادی بشه برام )
من منتظر بودم اول رباب عزیزم بلند شه و رباب عزیزم منتظر بود اول من بلند شم . خیلی باحال بود هر دو خجالت می کشیدیم.
باجناق آخری گفت : خب پاشید برید دیگه حوصلمونو سر بردین
هر دو پا شدیم و رفتیم داخل اتاق
یکی از خواهر زنهام گفت علی جان درو نبند فقط
انگار بمب ترکید، همه زدن زیر خنده
رباب عزیزم پیشنهاد داد دو رکعت نماز شکر بخونیم
بعدا نشستیم جای همه خالی باهم حدیث کساء خوندیم.
پایان
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌼
خواستگاری عجیب
خواستگار عجیب زیاد داشتم. مثلا یکی شون مادر پسره روز خواستگاری گیر داده بود به مامانم که چرا تو خواستگاری شربت آوردین و باید چایی میاوردین و ول کنم نبود 🤐😂 یا یکی شون پسره مشکل جسمی داشت اومده بود خواستگاری من با شرایط خوب و بعد تو اتاق هیجی نمی پرسید و می گفت ببخشید سوالامو یادم رفته 😳😂 آخرم که جواب منفی دادیم مادرش کلی تعجب کرد و همش می پرسید آخه چرااا؟؟ 🤐🤐😂🤣🤣یکی شونم پسره تو اتاق ازم اول تمام معدل های مقاطع تحصیلی مو و دانشگاهمو پرسید و بعدشم یه سری سوالات شرعی از جمله اینکه خمس به چی تعلق میگیره و... آخر کارم گفت چن بار نماز جعفر طیار خوندی ؟😂😂🤣🤣🤣 حالا مال من عجیب ترین ها همشون خنده دار و بد بودن ولی گاهی هم از شدت خوبی خواستگار به نسبت شرایط دختر عحیبن... 😅
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
#جلسه خواستگاری
🌼
🌼
#جلسه خواستگاری
در جلسه اول: چیزایی که برات مهمه بپرس،مثلا اگه نماز و روزه برات مهمه.کارش چه جوریه ،ساعت کاریش،چقدر اهل دوست و رفیقه .اهل مواد مخدر 😱 و سیگار و مشروب هست یا نه. هر چی که برات مهمه بپرس .بزن تو گوگل سوال های روز خاستگاری بعد اوناییکه مهمه برات رو یاداشت کن📝
♻️جلسه اول از استرس یادم رفت نصف سوالام بپرسم ولی بار دوم یاداشت کردم گذاشتم تو اتاق تا یادم نره سوالام رو،البته خیلی دل نبند به درست جواب دادن داماد😉
♻️جلسه اول در حد شناخت سطحیه مثل اسم و فامیل و شناخت خانواده طرف، شغل و هدف از ازدواج و ایناست. اگه در حد معیارای همدیگه بودین توی امور مالی و خانوادگی ، جلوتو درمورد چیزای بیشتری صحبت میکنین🤝
اینا معیارهای درستیه ولی خب هیچ کس نمیگه من معتادم یا نامهربونم یا بی احترامی می کنم.اینا رو باید غیرمستقیم بفهمی🧑🧒
بنا به تجربه های خواستگاری های قبلی دیگه سعی می کنم هیچ وقت توی
جلسه اول سوالات روتین خواستگاری رو نپرسم ...😊
الان تازه می فهم که چقدر کارم تابلو بوده که قبلنا توی
جلسه اول خواستگاری این سوال ها رو می پرسیدم ...
سعی می کنم جلسه اول بیشتر به معاشرت پرداخته بشه ...👌
✅️اتفاقا از معاشرت خیلی چیزهای بیشتری میشه فهمید تا سوال پرسیدن ...
دیگه همه سوال ها و جواب ها رو اینترنت نگاه می کنن، اگه سوال هم بپرسی یه جواب یکسان میدن ...
بنظرم این درسته تره👆
✍️روزمرِگی_من_و_مامان
🧕https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb
🌼