eitaa logo
روزمرِگی های من و مامان
61.5هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
4 فایل
🫶آغوش مادرانه‌ام برایت گستره است🫶 با روزمرگی‌های مادرانه👩‍👧‍👦 آموزش دستپخت مادرانه🍛🍲 آموزش‌ها و سرگرمی ارتباط با من: 🧕 @ghorbani_29 تبلیغات: 🤳 https://eitaa.com/joinchat/520225055Cabc0a1c423
مشاهده در ایتا
دانلود
مامان داستان زیاد می گفت. بعضی هاشان را از روی داستان راستان. اول یا وسط هر داستان، آنجا که شخصیت اصلی به بن بست می خورد؛ می رفت خدمت یک امام. حضرت نکته ای می گفتند و همه ی مشکلات حل می شد. من هروقت موهای عروسکم به هم گره می خورد یا نمی دانستم چطور خرابکاری هایم را از چشم مامان پنهان کنم، دلم میخواست مثل آن ها برسم خدمت امام و سوال هایم را بپرسم. لجم می گرفت از اینکه ما امام نداریم تا برای هر گرهی خدمتش برسیم. تا اینکه مامان گفت که شما هستید. خدا شما را برای ما ذخیره کرده و منتظر است تا وقت آمدنتان برسد. وقت آمدنتان کی بود؟ مامان می گفت وقتی که زمین پر از ظلم می شود. وقتی که خیلی ها دیگر به بودنتان ایمان ندارند. و من نمی توانستم باور کنم کسی بودن شما را قبول نداشته باشد. سالها گذشته. همه رفتنه اند. بابابزرگ و مامان بزرگها... بابا، دایی و عموها... همه دارند میروند و شما هنوز نیامده اید. سیدعلی پرسید: امروز چه روزیه؟ گفتم که تولد امام زمان. گفت:حالا کجان؟ کیک تولد دارن یا براشون بخریم؟ کجایید؟ 👇 https://eitaa.com/joinchat/444596224C4175a724eb