eitaa logo
مردم گرمسار
817 دنبال‌کننده
952 عکس
940 ویدیو
7 فایل
کانال تحلیلی ،خبری ارتباط با ادمین @Mehrad0061
مشاهده در ایتا
دانلود
لا عزیز ینسی ولو مرّ علی غیابه ألف سنة هیچ عزیزی فراموش نمی شود گرچه از غیبت و نبودش هزار سال بگذرد .. 🌷@Mooeud20000
پر شور از «حزین» است امروز کوه و صحرا مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد...! 🌹@Mooeud20000
من چشام زیر خاکم برات گریه میکنه اگه بیای به خاطر زخمات اگه نیای به خاطر نیومدنت .. 🌿@Mooeud20000
میگن اگر حجت خدا بر روی زمین نباشه، زمین اهلش رو میبلعه. یه روایتی هست که میگه وقتی روز عاشورا اباعبدالله رو شهید کردن و آسمان تیره و تار شد و زمین شروع به لرزیدن کرد، امام سجاد پاشون رو به زمین زدن و فرمودن: «ای زمین آرام باش! من حجت خدا بر روی زمین هستم». و زمین آرام شد.
یاران مهدی(عج) به قدری محبوبیت دارند که جایی از زمین بر جایِ دیگر فخر و مباهات می‌کند و می‌گوید: امروز یکی از یارانِ مهدی(عج) بر من گام نهاد و از اینجا گذشت .. -امام‌محمدباقر‌علیه‌السلام- کمال‌الدین،ج۲،ص۶۷۳
کودکی ام را مرور میکنم همان دوران شیرین که آدمی از دنیا و تعلقاتش ، از آدمیان و مادیاتش و از پلیدی این دنیای سیاه و تاریک هیچ نمی‌فهمد و تمام دنیایش خلاصه میشود در خانواده اش و چه چیزی شیرین تر از تماشای پدری مهربان و خوش رو که پشت خنده اش هزاران غم را پنهان کرده است  و چه شیرینی بهتر از آن نگاه پر مهر مادر که خستگی در پس چشمانش حلقه زده و تویی که کودکی بیش نیستی هیچ از آن خستگی و درماندگی پدر و مادر زحمت کش این دنیای تاریک نمیفهمی اما غم گاهی اوقات بی دلیل به سراغ دل کوچکت پرواز میکند . اما خیالی نیست زیرا به زودی تو هم پا در جای همه ی بزرگان این شهر می گذاری و طعم واقعی این دنیا را میچشی. من هم در کودکی مانند تمام کودکان سرزمینم به چشم دیدم لحظه های غم و شادی را ، اما نه غم و شادی ای که از خانواده ام به من می رسید، نه ! قصه ماجرای عجیبی داشت حالا که بزرگتر شدم و خودم پدری شدم برای فرزندانم میفهمم تمام ان قصه ی پر غصه ای را اگر بگویم برایتان شما هم همچون من میخواهید برگردید به آن دوران، به آن کودکی شیرین که تا قبل از زبان باز کردنمان بهترین دوران عمرمان بود قصه از این قرار است: از امام پرسیده بود: نوزادها، چرا بی دلیل گاهی میخندند و بی درد، گاهی گریه می کنند؟ امام صادق علیه السلام به مفضل فرمود: نوزادی نیست مگر اینکه امام زمان خودش را می بیند و با او نجوا میکند. گریه های نوزاد برای غیبت امام است و خنده هایش برای آمدن امام به سمت او. اما زمانی که نوزاد زبان باز می کند، درِ این رحمت بر او بسته میشود و بر دلش مهر فراموشی میخورد. [بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۳۸۲] و حال فقط یک خواسته در این دل پر آشوبم هست دلم میخواهد بازگردم به دورانی که می‌دیدم با چشمانم امامم را و آن قدر پاک و معصوم بودم که از دوری اش گریه و با دیدنش لبخند بر لبانم موج میزد بارالها  کاش دنیای پر غصه ی مان را همچون نوزادیمان رنگ ببخشی اما این بار بدون رنگ دوری
جمعه ها می آیند ،هنوز حساب نکرده ام چند جمعه از عمرم گذشته ،و قراره چند جمعه دیگر را ببینم، اما هر جمعه که از خواب بیدار می شوم به این امید هستم که شاید امروز همان روز موعود هست و امکان آمدنت وجود داشته باشد. امید دیدنت در این روز ، ذهنم را در تمام روز مشغول خود می کند و عجب لذت بخش است به تو فکر کردن، و با تو بودن
ای کم حرفِ من، اگر بگویمت که کلام‌ات آرامِ من است بیشتر حرف می‌زنی؟