از کجا معلوم اربعین حرمت رو میبینیم؟!
از کجا معلوم زنده میمونیم و نمیمیریم؟!
#عزیزم_حسین
🌷@Mooeud20000
از کجا معلوم اربعین حرمت رو میبینیم؟!
از کجا معلوم زنده میمونیم و نمیمیریم؟!
#عزیزم_حسین
با چشم اشک بار، علیکُنّ بالفرار،
با قلبِ داغدار، علیکُنّ بالفرار،
وقتی کمانِ حرمله شلاقِ دست شد،
از گوشه و کنار، علیکُنّ بالفرار...
#عزیزم_حسین
#محرم
خورشید صبح و شام بسوزد ز سوز من،
یادم نمیرود که چه آمد به روز من...
دیده به راه مرگ، شب و روز دوختم،
یادم نمیرود که چهل سال سوختم...
عمرم به زنده کردن این روضهها گذشت،
یادم نمیرود که چه در کربلا گذشت...
#کربلا
#عزیزم_حسین
«عمرسعد» آدم عجیبیست.
آدم فکر نمیکند کسی مثل او فرمانده تاریکترین سپاه تاریخ بشود. ماها تصور میکنیم سردستهی آدمهایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد. ظاهراً اما اینطور نیست. عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچوقت، اما رگههایی از شخصیت عمرسعد را خیلیهایمان داریم. رگههایی که وسط معرکه میتواند آدم را تا لبهی پرتگاه ببرد.
از همان لحظهی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین. حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به اینکه حسین حق است. به اینکه جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» میلنگاندش. زن و بچههاش، مال و اموالش، خانه و زندگیاش و مهمتر از همهی اینها؛ گندمهای ری؛ وعدهی شیرین فرمانداریِ ری. شب دهم امام میکِشدش کنار، حرف میزند با او. حتی دعوتش میکند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. میگوید؛ میترسم خانهام را خراب کنند،امام جواب میدهند: خانهی دیگری میسازم برایت. میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آنها را توی حجاز به تو میدهم. میگوید نگران خانوادهام هستم، نکند آسیبی به آنها برسانند..
ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل. با آنکه به حقانیت حق واقفیم. مال و جان و زندگی و موقعیتمان را خیلی دوست داریم؛ از دست دادنشان خیلی برایمان نگرانکننده است. و اینها نشانههای خطرناکی هستند. نشانههای سیاهی از شباهت ما با عمرابنسعدابنابیوقاص. هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم. عمرسعد از آن خاکستری هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهیها و دیگر همانجا ماند...
#یاحسین
#عزیزم_حسین
🌿#Mooeud20000
من کارد بـه استخوانِ
دلم که میرسد
تـمامِ وجودم ناخودآگاه
تـو را صـدا میزند؛
حسیـن جان!
تـو آقای قلبِ شکستهی منی ..
#عزیزم_حسین
#یاحسین