یک گزارش از خانوادههای شهدای معدن طبس، اگر طاقتش رو ندارید، نخونید.
اوضاع مریضهای آیسییو بدتر بود و خیلی حرکت نداشتند، یکیشان هم مرگ مغزی شده بود، آنجا هم چندتایی بهنظر هشیار بودند ولی به یک نقطه دور نگاه میکردند، به بالشهای سفیدشان که نگاه کردم کمی سیاه شده بود و هنوز آثار زغالسنگ روی موهایشان به بالش کشیده شده بود. از آنجا که خارج شدیم، همسر یکی از مصدومان جلویم را گرفت که:«شوهرم را دیدی؟ تکان نمیخورد؟»، گفتم:« تکان میخوردن»، دختر زن میگفت:«مامان، این که بابا رو نمیشناسه».
- قبل از بیمارستان به امامزاده رفته بودیم که محل دفن یکی دیگر از جانباختگان بود، او هم یک فرزند ۸ ماهه داشت و عضو تیم فوتسال معدنچیان بود. براساس دستور وزیر کشور پیمانکار باید هزینههای دفن و مراسم را هم بدهد، حالا پیمانکارها به خانوادهها گفتند:« فاکتور بیاورید و پولش را بگیرید.».
حیا نمیکنند، فاکتور کفن میخواهند!
- یکی از معروفترین افرادی که در این حادثه جانش را از دست داد مرحوم مختاری بود که قرار بود که در همین ماه بازنشسته شود و دخترش در آستانه ازدواج بود. بین کارگران شایع شده است که مرحوم مختاری بعد از نجات چند نفر از آسیبدیدگان در کانال B بهخاطر سوراخ بودن کپسول و خراب بودن دستگاه خودنجاتش جانش را از دست داده است.
- زن قوچانی تا مطمئن شد همسرش را از دست داده، شروع کرد به شیون کردن و بر سر و صورت زدن. تا نزدیک معدن-گورستان زغالسنگ معدنجوی طبس، خودش را رسانده بود. از روی بلندی یعنی جایی که نشسته بود یک باره بلند گفت «خدایا چنان کن سرانجام کار.» منتظر بودیم در ادامه بگوید که ... ، نگفت، گفت «که رسوا بشی. رسوا بشی که رحم نداری.» کسی کاریش نداشت. حتی بعضیها گریه کردند. میگویند کسی که داغ دیده، تا چند روز کفر میگوید...
- میگفت اگر انفجار یک دقیقه دیرتر اتفاق میافتاد. حالا این دو تا هم زنده بودند. چهار نفری توی معدن بودیم و ما جان سالم به در بردیم و آن دو تا رفتند. بعد گفتن این حرف، سیگارش را به لبش رساند و دودش را قیقاج بیرون داد. همان لحظه یک خالکوبی که روی دستش بود نگاهم را جذب کرد رویش نوشته بود« قلمت بشکند ای روزگار گر ننویسی بر ما چه گذشت».
- مسئول غسالخانه میگفت: دیروز جنازه یک جوان زیبا را از معدن به اینجا آوردند. صورتش از دوده سیاه بود. دلم برای مظلومیتش سوخت و پیشانیش بوسیدم و بعد غسلش دادم...
- روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود. میخواست فرار کند. پرستار میگفت چیزی از دنیای بیرون نمیفهمد و فقط به یک نقطه خیره میشود و یک دفعه میخواهد فرار کند. به همین خاطر دست و پایش را بستهایم تا به خودش آسیب نزند. گازی که درون معدن زغالسنگ استشمام کرده باعث شده این بلا سرش بیاید. مطمئن بودم از چیزی ترسیده و میخواهد فرار کند.
- صاحبان معدن برای هر حرفی توجیهی داشتند، حتی وقتی در روز اول عکس چکمهای پاره از یکی از جانباختگان منتشر شد، استدلال کردند که «پارگی برای انفجار بوده است». وقتی از کارگران پرسیدیم با خنده گفتند:«سالی دو بار چکمه و لباس میگیریم ولی همان بار اول پاره میشود، آنقدر تجهیزات را جنسبنجلی میگیرند که دوامی ندارد.»
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
یک گزارش از خانوادههای شهدای معدن طبس، اگر طاقتش رو ندارید، نخونید. اوضاع مریضهای آیسییو بدتر
زن جوان میگفت: همسرم دو هفته بود که به این معدن آمده و خیلی خوشحال بود، تا قبل از این در زابل کارگری میکرد، ولی حالا نمیدانیم چهبلایی سرش آمده است، من را هم نمیشناسد.
زن از ما پرسید: بهنظرتان چقدر دیگر خوب میشود؟
پرستار در جوابش گفت: معلوم نیست ولی اگر خیلی آسیب ندیده باشد شاید چند ماه.
زن لرزید و گفت: وای! تا آن موقع از بیپولی چکار کنم؟
پرسیدم: فرزند هم دارید؟
گفت: دو تا.
پرسیدم: کسی در این دو روز پیگیر شما شده است؟
گفت: نه.
@mardomegarmsarr
رژیم صهیونیستی در رذالت و پستی دست شیطون رو از پشت بسته و همین که آدم میبینیه دشمنش چنین رژیمیه میفهمه قضیه از چه قراره و برای ادامهی مسیر مصمم میشه. حالا این وسط وقتی تو میبینی فلان شخص ایرانی که ادعای دانشجو بودن و نخبگیش میشه -نه عوام- از اقدامات این رژیم خوشحاله، دوست داری از شدت حماقت طرف سرت رو بکوبی به دیوار، چون فکر میکنه اگر حملهای به ایران صورت بگیره با این و خانوادهاش کار ندارن، یا اگر جنایت پیچرها در ایران اتفاق بیفته اسرائیل میگه: فقط واحد سوم طبقهی اول فلان ساختمون رو بترکونید چون ارزشیه، بقیهشون از طرفدارهای ما هستن، بندگان خدا پول شارژ دادن الکی اذیتشون نکنیم.
@mardomegarmsarr
وآنهـایی...
کہرسیدهترند...
برخاڪمیافتند ...
درستمانندبرگهـاےِپائیزی 🍁.
#شهــدا
#وعده_صادق
چرا فلسطین طغیان کرد؟
ما هفت اکتبر، یک روز تاریخی را درک کردیم. مثل کسانی که در ۱۹۶۷ خبر جنگ اعراب با اسراییل را شنیدند و ۶ روز بعد هم خبر شکست همه شان را! بعد از آن روز دیگر هیچ چیز مثل قبل نشد. اسراییل زمینش را دو برابر کرد، قدرتش را به همه ثابت کرد و درواقع شخصیت پیدا کرد. همان مصر رسمیتش را پذیرفت.
۵۰ سال بعد یک روز پاییزی وقتی ما بیدار شدیم خبر حمله زمینی فلسطینی ها را خواندیم و فیلمهای فرار صهیونیست ها در بیابان را پخش کردیم. اسراییل بعد از هفت اکتبر هم دیگر اسراییل قبل نخواهد بود. نه، قصد رجز خوانی ندارم. این یک تحلیل است. ۵۰ سال چیزی نیست. خیلی ها یادشان مانده که روزهای اول حمله ۶۷ دقیقا همین طور فرار میکردند. اخبار پیروزی پخش میشد و دروغ هم نبود. اما چند روز بعد چنان شکست خفت باری خوردند که ماندگار شد. تازه آنها کشورهای خارجی بودند نه یک تکه زمین در محاصره.
فکر میکنید بزرگان حماس و جهاد و … یادشان نیست؟! فکر میکنید تبعات اقدام شان را نمی فهمند؟! می دانند و بگذارید برایتان بگویم: شاید پیروز شوند ولی تمام غزه بمباران خواهد شد. متر به متر برخی مناطق شخم زده میشود. ترور تک تک فرماندهان کلید میخورد. اکثر مجاهدان اسیر یا قتل عام، انبوهی از زنان و کودکان آواره و بسیاری سلاخی خواهند شد. احتمال دارد واقعا چیزی به نام غزه باقی نماند. این یک واقعیت است. چون آنجا برابری وجود ندارد.
برابری توهمی است که صلح پوشان به شما میفروشند. کسانی که دو طرف را به خویشتنداری دعوت میکنند.«جنگ بد است»«گفتگو همیشه بهتر است» «ما با هر خشونتی مخالفیم»… مخصوصا وقتی فلسطین حمله میکند. پیش فرض اینها برابری است. انگار دو طرف مثل همند. انگار بازی فوتبال است.
کدام برابری؟ یک طرف اخرین فناوری کشتار را دارد و طرف دیگر با لوله آب موشک قراضه میسازد. یک طرف تمام حمایت و رسانه جهان را دارد و طرف دیگر محکوم ابد. یک طرف از هوا و زمین و دریا مسلط است و طرف دیگر سالها در محاصره. یک طرف زندانبان است و طرف دیگر بزرگترین زندان تاریخ. کدام برابری؟ این مذاکره گرگ و گوسفند است. اتفاق دیروز جنگ نبود، شورش زندانیان بود. و سوال این است: آیا شورشیان عواقبش را میدانند؟ پس چرا؟ شجاعانه بپرسم: چرا قمار مرگ کردند؟!
۷۵ سال زجر، تحقیر، آوارگی، شکست، بی هویتی، سرکوب، … از این مردم چه چیزی ساخته: سنگ. به همان سردی، به همان کم امیدی، به همان مقاومت.
اما سنگ هم دلخوش است به بودنش؛ گرچه له میشوم ولی حداقل هستم. پدران و پسرانم را کشتید، خانه و زیتونم را گرفتید، اسم و تاریخم را دزدیدید ولی هنوز هستم. این را که نمی توانید بگیرید.
اما صبر کن، مثل اینکه این را هم دارند میگیرند! میگوید این همه سال کشتند و دریدند و زدند و بردند و «هیچ». صدا از سنگ هم درامد ولی از جهان نه! همیشه اسراییل برد و همیشه فلسطین باخت. همه راه ها برای تل آویو بزرگراه است و هر راهی برای قدس بن بست. صهیونیست از هر در بسته ای رد میشود اما فلسطینی از دروازه هم نه. هیچ هیچ هیچ چیزی جلودار اسراییل نیست، قدس را هم بلعید. انگار نه انگار. زنانش را بی حیثیت کرد، کودکانش را کشت، به هیچ کس برنخورد. نه فقط برنخورد امثال ترکیه و سعودی و امارات افتادند دنبال «عادیسازی».
و اگر دقت کنی طرفداران عادیسازی، همان صلح فروشان اند. منظورشان از ثبات دست و پا نزدن مظلوم زیر چاقوی قاتل است. اینها خراش صورت قاتل را متر میکنند ولی سر بریدن مقتول را نمی بینند. حالا فلسطینی می بیند انگار وجودش هم انکار میشود. تو گویی سنگ هم نیست. هیچ نیست. همه چیز عادی میشود و تمام. ایران، لبنان، یمن، عراق، سوریه. تنها یاران باقی مانده. این بیانیه یعنی غزه به اخر خط رسیده است. یعنی اگر قرار است من در نمایش شما نقش قربانی داشته باشم پس نمایش را به هم میزنم، طوری که نتوانی انکارم کنی. من هستم. و اگر بناست در سکوت هر روز بمیرم، ترجیح میدهم یک روز با فریاد بمیرم.
و دکمه غیر قابل بازگشت را زد.
حالا دیگر دنیا عوض شده. وسطی وجود ندارد. یا اسراییل یا فلسطین. یا حیات نباتی یا قوی تر شدن.
عادیسازی دود شد. و روسیاهیش به ترک و عرب ماند. بیانیه رسما پایان فلسطین دوم (دولت خودگردان) را اعلام میکند. ایده دو دولتی تمام شد. فقط یک فلسطین مانده و یک سرنوشت. این ادامه آن عملیات است. این همان «قیام یکپارچه» است که آیت الله خامنه ای دو سال پیش گفت. و شنیده شده حماس حدود دو سال آماده سازی کرده.
ما یک روز تاریخی را درک کردیم. دیگر هیچ چیز مثل قبل نخواهد بود. نه اسراییل و نه فلسطین و نه ما.
حماسه یعنی همین، یعنی قدم در راه بی برگشت بگذاریم …
@mardomegarmsarr
📌چرا حمله زمینی !؟
شکست و پیروزی! حقیقت ماجرا هم همین است. رژیم صهیونیستی در میدان جنگ و عرصه عملیاتی به هیچ کدام از اهداف خود دست نیافته است. آن اهداف اعلامی رژیم چه بود؟
۱. آزادی اسرای خود
۲. نابودی حماس و تسلط بر غزه
۳. بازگشت آوارگان صهیونیست به شمال و شمال شرق. شهرک هایی که در اثر حملات یکسال اخیر حزب الله خالی از سکنه شده اند. در واقع باید حزب الله تا پشت رودخانه لیتانی عقب نشینی کند. عقب نشینی حزب الله به پشت رودخانه لیتانی با هدف راهبردی تامین امنیت شهرکهای شمالی باید انجام شود. در غیر اینصورت رژیم به هیچ کدام از اهداف خود در ترورهای اخیر نخواهد رسید. پَس زدن حزب الله از این نوار مکمل ترورهاست. پس رژیم باید به حمله زمینی محدود دست بزند.
اما رژیم در جنگ ادارکی موفق بوده است. ظرف ده روز توانست با شوکه های بزرگ حاصل از ترور دقیق رهبران مقاومت در افکار عمومی کشورهای مقاومت دست بالاتر را داشته باشد. اما در اهداف راهبردی هنوز در موضع شکست قرار دارد چون به هیچ کدام از اهداف اعلامی دست پیدا نکرده است. این قدرت رژیم در ایجاد شوک عظیم ادارک جریان مقاومت را به سمت ضعف برده است در حالی که در میدان دست بالا هنوز با مقاومت است.
دقت کنید ما وسط جنگ همه جانبه هستیم، میانه جنگ، جنگ جریان دارد. جنگ به "نقطه پایان" نرسیده است که انتظار حرف آخر، راه آخر و نتیجه آخر را داشته باشیم. نتیجه جنگ را پایان جنگ اعلام میکنند نه در میانه جنگ...
@mardomegarmsarr
بعضی از ما و شاید خیلی ها از ما نگران و استرس آینده را داریم
استرس از این جهت که نکنه جنگ بشه ، و قطعا خرابی هایی که در پسِ این جنگ بوجود خواهد آمد دلهره آور هست برای همه ما.
ولی خب درسته که جنگ ، خسارات و کشته و آواره در پی داره ، ولی آیا نشستی یک دقیقه با خودت خلوت کنی و کلاهت را قاضی کنی که بابا. الان حدود ۸۴ سال از اشغال ایران توسط متفقین گذشته و هنوز داریم با خودمان غر و لند می کنیم که چه شد که کشورمان را اشغال کردند و صدا از کسی در نیومد.پس کجا خفته بود ارتش شاهنشاهی پهلوی؟! چرا کاری نکرد؟!چرا قدمی برنداشت؟ مگر مرده بودند؟!
حالا فکر کن، میهمانت را در خانه شما می زنند، در حالی که میهمانت بوده است، و در قاموس ما ایرانی ها ، میهمان کشی محلی از اعراب نداره، طرف از دو هزار کیلومتر آن طرف تر آمده ، بدون اجازه وارد خانه ات شده و میهمان عزیز تو را به خاک و خون کشیده، و جالا می شود سکوت کرد و هیچ نگفت؟
اگر ما اقدامی نمی کردیم صد سال دیگه آیندگان در باره امروز ما چه برداشتی می کردند و چگونه در باره ما قضاوت می کردند؟
میگن مگر ابزار و امکانات نداشتین، موشک نداشتین که تن به خفت و خواری دادید؟؟؟
✍معصومی
@mardomegarmsarr
داستانی هست از ماجرای افسانهی سه قلمرو (که در ایران به افسانهی سه برادر مشهوره) در مورد یک درگیری بین "ژوگه لیانگ" و "سیما یی".
جایی، ژوگهلیانگ در یک شهر گیر میفته و نیروی کمکی بهش نمیرسه.
سیما یی هم نزدیک بوده.
در نتیجه ژوگهلیانگ دروازههای شهر رو باز کرده و خودش روی طاق دروازهی شهر میشینه و شروع میکنه به ساز نواختن.
وقتی سپاه سیما یی به شهر میرسه و این وضعیت رو میبینه، مطمئن میشه که ژوگهلیانگ براش دام گذاشته و به جای حمله به شهر، عقبنشینی میکنه.
نماز جمعه هفته گذشته تهران برای من چیزی از جنس همین افسانه بود.
در فضای باز، به مدت طولانی و در شرایطی که ترور و آدمکشی تخصص دشمنه، مقام معظم ولایت اومد و ایستاد و صحبت کرد.
خم به ابرو نیاورد و با خونسردی در مورد اتفاقات و وقایع صحبت کرد.
مثل فرماندهی که در یک میدان نبرد آشفته پرچم بلند کرده و خطاب به نیروهاش فریاد میزنه و اونها رو دور خودش منظم میکنه.
تصویری که احتمالا ما فقط در افسانهها و داستانهای پهلوانی و اساطیری دیدیم و شنیدیم.
خدا شما رو برای ما حفظ کنه پسر حضرت زهرا (س).
@mardomegarmsarr
دوست دارم باد باشم با امید و آرزو
سرنهم مثل نسیمِ صبح، بر پای علی...
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
دوست دارم باد باشم با امید و آرزو سرنهم مثل نسیمِ صبح، بر پای علی... @mardomegarmsarr
دوست دارم چون کبوتر باشم و با بالِ شوق
پَر زنم تا گلشن سبز و دلآرای علی...
@mardomegarmsarr
مردم گرمسار
دوست دارم چون کبوتر باشم و با بالِ شوق پَر زنم تا گلشن سبز و دلآرای علی... @mardomegarmsarr
سربه زیری کرده ایم و سربلندی می کنیم
زیر دستیم و امیرالمومنین بالای ماست
@mardomegarmsarr