#با_حسین_علیه_السلام
#اربعین_حسینی
#اشعار_حسینی
#اربعین1444
عطش روز جزا با عطشش رفت ز یاد
آب، خاكت به سر و آبرویت باد به باد
با لبِ تشنه بریدند سر مهمان را
لعن الله علی آل زیاد و زیاد
به دلش داغ لب حضرت عباس بُود
بحر از این داغ زند تا صف محشر فریاد
دیده بر آب روان دوخت ولی آب نخورد
دید تصویر سكینه به روی آب افتاد
مدح او را همه از نعره ی دریا شنوید
كه ز خون جگرش آب به دریا هم داد
تربیت یافته ی یوسف زهرا این است
كز لبش داغ عطش بر جگر بحر نهاد
روز محشر كه علم در كف عباس بُود
اهل محشر همه این بیت بیارید به یاد:
این حسین كیست كه عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانهی اوست
نازم آن كشته كه جان یافت كمال از بدنش
تا ابد خنده به شمشیر زند زخم تنش
جامه از زخم بدن دوخته بر قامت خویش
پیرهن از تن و تن پاره تر از پیرهنش
آب غسل تن صد پاره اش از خون گلو
خاك صحراست كفن بر بدن بیكفنش
جایی از زمزمهی ماتم او خالی نیست
این شهیدی است كه عالم شده بیت الحزنش
تیر دشمن به جگر، خنجر قاتل به گلو
زخم شمشیر به سر، چشمهی خون در دهنش
تا نفس داشت به آن قوم نصیحت میكرد
چه گنه داشت كه شد سنگ جواب سخنش
هر دلی یك حرم پیكر صد پاره ی اوست
هر كجا مینگرم نیست بهجز انجمنش
این حسین كیست كه عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانهی اوست
زیر شمشیر، امامت به همه عالم داشت
به لبش زمزمه، در دیده دو صد زمزم داشت
زخمها بر جگرش بود كه ناپیدا بود
همه میسوخت و از زخم زبان مرهم داشت
با خدا در یَم خون عهد شفاعت میبست
از گلوی علی اصغر سندی محكم داشت
تیر غم بود كه بر سینهی او میبارید
همه را كرد فراموش و غم عالم داشت
گر همه ملك خدا چشمهی چشمی میشد
به خدا در غم او اشك مصیبت كم داشت
وقت مرگ از نفسش روح مسیحا میریخت
كه به خون پیكر هفتاد و دو عیسی دم داشت
میشنیدند ملائك همه و میدیدند
كه ز صبح ازل این زمزمه را آدم داشت
این حسین كیست كه عالم همه دیوانهی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانهی اوست
#حاج_غلامرضا_سازگار