eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
614 عکس
342 ویدیو
37 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
برسان زود جوانان حرم را عباس كه بيارند به خيمه پسرم را عباس دسترنج ِ همه ي عمر مرا باد تكاند جمع كن روي عبايم ثمرم را عباس به زمين ميزندم...،داغ جوان سنگين است پس بگير از دو طرف زير پرم را عباس زخم تيري كه قرار است نصيب تو شود كاش ميدوخت به هم چشم ترم را عباس.... ....تا نميديدم از اين سوي به آن سوي زمين پخش كردند تمام جگرم را عباس زانويم تا شده اما به تو پشتم گرم است نشكند كاش بلايي كمرم را عباس اكبرم رفت تو هم گر بروي از دستم پس به كي بسپرم اين اهل حرم را عباس بعد آن دير نباشد كه ببيند زينب پنجه اي چنگ زده موي سرم را عباس علي صالحي
بیا و بال‌ و پر بستۀ مرا واكن‌ بیا و پر زدنم‌ را كمی‌ تماشا كن‌ بیا و راهی‌ جبهه‌ نما مرا بابا بیا و جیرۀ‌ جنگی‌ من‌ مهیا كن‌ بیا بسیجی‌ خود را به‌ جبهه‌ كن‌ اعزام‌ بیا و اذن‌ جهاد مرا تو امضا كن نوشت‌ نام‌ قشنگی‌ به‌ روی‌ سربندم ‌ نظر ز مهر و محبت‌ به‌ نام‌ زهرا كن‌ كنار پیكر من‌، آمدی‌ اگر بابا به‌ حال‌ خویش‌ نما رحمی‌ و مدارا كن‌ میان‌ لشگر دشمن‌، اگر رهم‌ گم‌ شد میان‌ حلقۀ‌ خنجر مرا تو پیدا كن ز بین‌ آن‌ همه‌ زخمی‌ كه‌ بر تنم‌ آید برای‌ بوسۀ‌ خود ای‌ پدر رهی‌ وا كن‌ برای‌ بردن‌ جسمم‌ به‌ سوی‌ دارالحرب‌ عبای‌ هاشمی‌ خویش‌ را مهیا كن‌ احسان‌ محسنی‌فر
پا بر زمين نكش، جگرم تير مي كشد اي نور ديده، پلك ترم تير مي كشد گفتم عصاي پيري من مي شوي، نشد ياري رسان مرا، كمرم تير مي كشد اي ميوه ي دلم چقدر آه مي كشي! اين سينه از غمت پسرم، تير مي كشد با خود نگفتي آخر از اين دست وپا زدن قلب شكسته ي پدرم تير مي كشد!؟ پهلوي تو چه زود مرا تا مدينه برد زخمي كبود در نظرم تير مي كشد من خيزران نخورده لبم درد مي كند از بس دهان نوحه گرم تير مي كشد اي پاره ي تنم چقدر پاره پاره اي با ديدنت علي جگرم تير مي كشد 🖋وحید قاسمی
تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده دارد به عرش می رسد اشراق سینه ات آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟ وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده داری مرا کنار خوت می کُشی پسر حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن با نیشخند حرمله ی دربدر شده اینها برای هرچه علی نقشه داشتند نامت اسیر بغض هزاران نفر شده گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
انگار بنا نیست سری داشته باشی سر داشته باشی، جگری داشته باشی انگار بنا نیست که از میوه ي باغت اندازه کافی ثمری داشته باشی انگار بنا نیست که ای پیر محاسن این آخر عمری پسری داشته باشی ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ لیلا مدیون حسینی نظری داشته باشی میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی بگذار که چندی پدری داشته باشی تو از همه ي آينه ها پيش تريني تكثير شدي بيشتري داشته باشي رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است از من تو نباید خبری داشته باشی؟ بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم شاید بدن مختصری داشته باشی چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت تا پیکر پاشیده تری داشته باشی با نیم عبا بردن این جسم بعید است باید که عبای دگری داشته باشی علی اکبر لطیفیان
۱ 🔹🔹🔹فَلَمّا لَم يَبقَ مَعَهُ إلّا أهلُ بَيتِهِ، خَرَجَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام وكانَ مِن أصبَحِ النّاسِ وَجهاً، و أحسَنِهِم خُلُقاً فَاستَأذَنَ أباهُ فِي القِتالِ، فَأذِنَ لَهُ؛ ثُمَّ نَظَرَ إلَيهِ نَظرَةَ آيِسٍ مِنهُ، و أرخى عليه السلام عَينَيهِ وبَكى. ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ اشهَد، فَقَد بَرَزَ إلَيهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِكَ صلى الله عليه و آله، وكُنّا إذَا اشتَقنا إلى نَبِيِّكَ نَظَرنا إلَيهِ. فَصاحَ وقالَ: يَا بنَ سَعدٍ، قَطَعَ اللّهُ رَحِمَكَ كَما قَطَعتَ رَحِمي. فَتَقَدَّمَ نَحوَ القَومِ، فَقاتَلَ قِتالًا شَديداً، وقَتَلَ جَمعاً كَثيراً، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبيهِ وقالَ: يا أبَتِ! العَطَشُ قَد قَتَلَني، وثِقلُ الحَديدِ قَد أجهَدَني، فَهَل إلى شَربَةِ ماءٍ مِن سَبيلٍ؟ فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام وقالَ: واغَوثاه! يا بُنَيَّ مِن أينَ آتي بِالماءِ، قاتِل قَليلًا، فَما أسرَعَ ما تَلقى جَدَّكَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله، فَيَسقيكَ بِكَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا تَظمَأُ بَعدَها. فَرَجَعَ إلى مَوقِفِ النِّزالِ، وقاتَلَ أعظَمَ القِتالِ، فَرَماهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّةَ العَبدِيُّ بِسَهمٍ فَصَرَعَهُ، فَنادى: يا أبَتاه عَلَيكَ مِنِّي السَّلامُ، هذا جَدّي يُقرِئُكَ السَّلامَ، ويَقولُ لَكَ: عَجِّلِ القُدومَ عَلَينا، ثُمَّ شَهِقَ شَهقَةً فَماتَ. فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام حَتّى وَقَفَ عَلَيهِ، ووَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ، وقالَ: قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوكَ! ما أجرَأَهُم عَلَى اللّهِ! وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ! عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفاءُ. قالَ الرّاوي: وخَرَجَت زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليه السلام تُنادي: يا حَبيباه، يَا بنَ أخاه! وجاءَت فَأَكَبَّت عَلَيهِ، فَجاءَ الحُسَينُ عليه السلام فَأَخَذَها ورَدَّها إلَى النِّساءِ. ثُمَّ جَعَلَ أهلُ بَيتِهِ يَخرُجُ مِنهُمُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ، حَتّى قَتَلَ القَومُ مِنهُم جَماعَةً، فَصاحَ الحُسَينُ عليه السلام في تِلكَ الحالِ: صَبراً يا بَني عُمومَتي، صَبراً يا أهلَ بَيتي، صَبرا فَوَاللّهِ لا رَأَيتُم هَواناً بَعدَ هذَا اليَومِ أبَدا 🔸🔸🔸🔸هنگامى كه جز اهل بيتِ امام عليه السلام، كسى با او نمانْد، على اكبر عليه السلام كه از زيباروى‏ترين و خوش‏خوترينِ مردم بود، بيرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست. امام عليه السلام به او اجازه داد. سپس، مأيوسانه به او نگريست و سرش را پايين انداخت و گريست. سپس گفت: «خدايا! گواه باش. جوانى به نبرد آنها مى‏رود كه از نظر صورت و سيرت و سخن گفتن، شبيه‏ترينِ مردم به پيامبر توست و ما هر گاه مشتاق پيامبرت مى‏شديم، به او مى‏نگريستيم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «اى پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع كند، همان گونه كه رَحِم مرا قطع كردى». سپس على اكبر عليه السلام به پيش آمد و به سختى با دشمن جنگيد و گروه فراوانى را كُشت. سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: اى پدر! تشنگى، مرا كُشت و سنگينىِ آهن، مرا به رنج افكنده است. آيا آبى براى نوشيدن، يافت‏ مى‏شود؟ حسين عليه السلام گريست و گفت: «واى، واى! اى پسر عزيزم! از كجا آب بياورم؟ اندكى بجنگ كه خيلى زود، جدّت محمّد صلى الله عليه و آله را مى‏بينى و او از جام لَبالَبش، شربتى به تو می ‏نوشانَد كه ديگر هرگز تشنه نشوى». على اكبر عليه السلام، به ميدان باز گشت و بهترين نبردش را به نمايش گذاشت. مُنقِذ بن مُرّه عبدى، تيرى به سوى او پرتاب كرد و او را به زمين انداخت. على اكبر عليه السلام، ندا داد: اى پدر! سلام بر تو! اين، جدّم است كه به تو سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد: «زودتر، به سوى ما بيا». سپس، صيحه‏اى كشيد و جان داد. حسين عليه السلام آمد و بر بالاى سرش ايستاد و گونه بر گونه‏اش نهاد و فرمود: «خداوند، بكُشد كسانى را كه تو را كُشتند! چه قدر در برابر خدا و بر هتك حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، گستاخ بودند! دنيا، پس از تو، ويران باد!». زينب عليها السلام دختر على عليه السلام، بيرون آمد و فرياد مى‏زد: اى محبوب من! اى زاده برادرم! آن گاه، آمد و خود را بر روى [پيكر] على اكبر عليه السلام انداخت. حسين عليه السلام نيز آمد و او را بلند كرد و به نزد زنان، باز گردانْد. آن گاه، مردان خاندان حسين عليه السلام، يك به يك، به ميدان رفتند و دشمن، گروهى از آنان را به شهادت رساند. حسين عليه السلام، در آن حال، بانگ بر آورد و فرمود: «اى عموزادگان! شكيبا باشيد. اى خاندان من! شكيبايى كنيد. شكيبايى كنيد كه به خدا سوگند، پس از امروز، هيچ گاه خوارى نخواهيد ديد». 📚لهوف سید بن طاووس ، ص۱۶۶ @marsieha
☘تبارشناسی حضرت علی اکبر☘ ☘☘معاویه دایی مادر حضرت علی اکبر است.☘☘ على اكبر، نخستين فرزند پسر امام حسين عليه السلام بود. علّت ناميده شدن او به «علىِ بزرگ‏تر»، اين بود كه امام حسين عليه السلام به دليل شدّت علاقه‏اى كه به نام پدر بزرگوارش داشت، نام سه فرزند پسرِ خود را «على» گذاشت. على اكبر، در يازدهم شعبان سال سى و سوم هجرى، متولّد شد. كنيه او ابو الحسن، و مادرش ليلى دختر ابو مُرّة بن عُروة بن مسعود ثَقَفى است. گفتنى است كه مادر ليلى، يعنى مادر بزرگ على اكبر، ميمونه دختر ابو سفيان بوده است به عبارت دیگر معاویه دایی مادر ایشان محسوب می شود و به همين جهت، بر پايه گزارشى، معاويه، او را شايسته‏ ترين فرد براى خلافت می ‏دانست و او را چنين توصيف كرد: شايسته‏ ترين فرد براى اين كار (خلافت)، على بن الحسين بن على عليهما السلام است. جدّش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و دليرى بنى هاشم، سخاوت بنى اميّه و فخر ثقيف را دارد. و بنابر آنچه در کتب تاریخی گفته اند که : از على اكبر عليه السلام فرزندى و نسلی باقی نماند. 📚 دانش نامه امام حسین ج۱ص۳۱۵ @marsieha
با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند تابه حالا نشده بود جوابم ندهی وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند چشم من تار شده به چه مداواش کنم یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند 🖋علی اکبر لطیفیان @marsieha
من چگونه سوی خیمه خبرت را ببرم؟ خبــر ریختــن بــــــــــال و پرت را ببرم واژه های بدنت سخت به هم ریخته است سینه ات یـا جگـرت یــا که سرت را ببرم؟ مثل مـــــادر وسط کوچه گرفتــــار شدی تـــن پامــــال شـــــده در گذرت را ببرم ولــــدی لب بــزن و نـــــام مرا بــــــاز ببر تا به همـراه نســـــــیم این اثرت را ببرم ارباً اربا تر از این قامت تو قلب من است چــــــونکه باید بدن مختصـــــرت را ببرم میوه های لب تو روی زمین ریخته است بــا عبــــــــا آمده ام تـــــا ثمرت را ببرم بدنی نیســت که تشـییـع کنم ، مجبــورم تـکه تـکه تنـــــــــی از دور و برت را ببرم عمه ات آمده بالای ســــرت می گوید: تو که رفتــی بگــــذار ایــن پدرت را ببرم ترسم این است که لب بر لب تو جان بدهد بگــــــذار ایـــن پـــــدر محتضـــرت را ببرم مادرت نیست ولی منتظر سوغات است! عطر گیســـوی تو از این سفرت را ببرم 🖋مصطفی هاشمی نسب @marsieha
ای یاس چیده، ای گل نقش چمن، علی! قرآن آیه آیه ی پامال من، علی مانند قلب من دهنت پر زخون شده خون گلوت گشته روان از دهن، علی چسبانده خون به هم، دو لبت را ز گفتگو با چشم خویش حرف برایم بزن، علی لب تشنه، چشم بسته، نفس مانده در گلو زخم تو گشته با دل من هم سخن، علی تو مثل لاله ای که همه گشته برگ برگ من مثل شمع سوخته در انجمن، علی جایی برای بوسه نمانده به قامتت از بس که زخمت آمده بر زخم تن، علی ممکن نشد زروی زمینت کنم بلند از بس که پاره پاره شده این بدن، علی لیلا در انتظار تو چشمش بُوَد به راه زینب چگونه بی تو رود در وطن، علی در حیرتم چگونه زخونت خضاب شد ماه جمال و زلف شکن در شکن، علی
سوال ؛ تفاوت اربا اربا ی علی اکبر با قطّعوا امام حسین علیهماالسلام چیست ؟؟ جواب؛ آن هنگامی که دشمن بر حضرت علی اکبر علیه السلام چیره شد، و او را خنجر می زد، تا به شهادت برسد، مدام خوف آن داشت که امام حسین ع در حین ضربه زدن به علی اکبر ع سر برسد، و مانع کشتن علی گردد. پس به گونه ای مشوش و نامنظم خنجر می زد. که مبادا امام حسین ع ناگهان بیاید و کار آنها به ثمر نرسد. پس در حین ضربه زدن، پیرامون خود را رصد می کرد. در فرهنگ لغت عرب، به بریده شدن نامنظم، اربا اربا گویند. اما آن هنگامی که دشمن بر سیدالشهدا چیره گردید، چون دیگر یاری برای امام حسین ع باقی نمانده بود، که دشمن خوف سر رسیدنش را داشته باشد، با کمال آرامش خنجر می زد و بُرش ها منظم بر پیکر مظلوم حسین علیه السلام حادث شد. در فرهنگ لغت عرب، به بریده شدن منظم، قطّعوا گویند. @marsieha
۲ 🔹🔹🔹فَتَقَدَّمَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وامُّهُ لَيلى بِنتُ أبي مُرَّةَ بنِ عُروَةَ بنِ مَسعودٍ الثَّقَفِيِّ وهُوَ يَومَئِذٍ ابنُ ثمانَ عَشرَةَ سَنَةً، فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ عليه السلام رَفَعَ شَيبَتَهُ نَحوَ السَّماءِ، وقالَ: اللّهُمَّ اشهَد عَلى هؤُلاءِ القَومِ، فَقَد بَرَزَ إلَيهِم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً وخُلُقاً ومَنطِقاً بِرَسولِكَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، كُنّا إذَا اشتَقنا إلى وَجهِ رَسولِكَ نَظَرنا إلى وَجهِهِ، اللّهُمَّ فَامنَعهُم بَرَكاتِ الأَرضِ، وإن مَنَعتَهُم فَفَرِّقهُم تَفريقاً، ومَزِّقهُم تَمزيقاً، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، ولا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَداً؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِيَنصُرونا ثُمَّ عَدَوا عَلَينا يُقاتِلُونّا ويَقتُلُونّا. ثُمَّ صاحَ الحُسَينُ عليه السلام بِعُمَرَ بنِ سَعدٍ: ما لَكَ؟! قَطَعَ اللّهُ رَحِمَكَ، ولا بارَكَ لَكَ في أمرِكَ، وسَلَّطَ عَلَيكَ مَن يَذبَحُكَ عَلى فِراشِكَ، كَما قَطَعتَ رَحِمي، ولَم تَحفَظ قَرابَتي مِن رَسولِ اللّهِ! ثُمَّ رَفَعَ عليه السلام صَوتَهُ وقَرَأَ: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ* ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ». ثُمَّ حَمَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وهُوَ يَقولُ: أنَا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بنِ عَلِيّ نَحنُ وبَيتِ اللّهِ أولى بِالنَّبِيّ‏ وَاللّهِ لا يَحكُمُ فينَا ابنُ الدَّعِيّ أطعَنُكُم بِالرُّمحِ حَتّى يَنثَني‏ أضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّى يَلتَوي ضَربَ غُلامٍ هاشِمِيٍّ عَلَوِيّ‏ فَلَم يَزَل يُقاتِلُ حَتّى ضَجَّ أهلُ الكوفَةِ لِكَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم، حَتّى أنَّهُ رُوِيَ أنَّهُ عَلى عَطَشِهِ قَتَلَ مِئَةً وعِشرينَ رَجُلًا، ثُمَّ رَجَعَ إلى أبيهِ وقَد أصابَتهُ جِراحاتٌ كَثيرَةٌ، فَقالَ: يا أبَه! العَطَشُ قَد قَتَلَني، وثِقلُ الحَديدِ قَد أجهَدَني، فَهَل إلى شَربَةٍ مِن ماءٍ سَبيلٌ، أتَقَوّى بِها عَلَى الأَعداءِ؟ فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام وقالَ: يا بُنَيَّ! عَزَّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى عَلِيٍّ وعَلى أبيكَ أن تَدعُوَهُم فَلا يُجيبونَكَ، وتَستَغيثَ بِهِم فَلا يُغيثونَكَ، يا بُنَيَّ! هاتِ لِسانَكَ، فَأَخَذَ لِسانَهُ فَمَصَّهُ، ودَفَعَ إلَيهِ خاتَمَهُ، وقالَ لَهُ: خُذ هذَا الخاتَمَ في فيكَ، وَارجِع إلى قِتالِ عَدُوِّكَ، فَإِنّي أرجو أن لا تُمسِيَ حَتّى يَسقِيَكَ جَدُّكَ بِكَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا تَظمَأُ بَعدَها أبَداً. فَرَجَعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إلَى القِتالِ، وحَمَلَ وهُوَ يَقولُ: الحَربُ قَد بانَت لَها حَقائِقُ وظَهَرَت مِن بَعدِها مَصادِقُ‏ وَاللّهِ رَبِّ العَرشِ لا نُفارِقُ جُموعَكُم أو تُغمَدُ البَوارِقُ‏ وجَعَلَ يُقاتِلُ حَتّى قَتَلَ تَمامَ المِئَتَينِ، ثُمَّ ضَرَبَهُ مُنقِذُ بنُ مُرَّةَ العَبدِيُّ عَلى مَفرِقِ رَأسِهِ ضَربَةً صَرَعَهُ فيها، وضَرَبَهُ النّاسُ بِأَسيافِهِم، فَاعتَنَقَ الفَرَسُ فَحَمَلَهُ الفَرَسُ إلى عَسكَرِ عَدُوِّهِ، فَقَطَّعوهُ بِأَسيافِهِم إرباً إرباً، فَلَمّا بَلَغَت روحُهُ التَّراقِيَ، نادى بِأَعلى صَوتِهِ: يا أبَتاه! هذا جَدّي رَسولُ اللّهِ، قَد سَقاني بِكَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا أظمَأُ بَعدَها أبَداً، وهُوَ يَقولُ لَكَ: العَجَلَ! فَإِنَّ لَكَ كَأساً مَذخورَةً. فَصاحَ الحُسَينُ عليه السلام: قَتَلَ اللّهُ قَوماً قَتَلوكَ! يا بُنَيَّ، ما أجرَأَهُم عَلَى اللّهِ، وعَلَى انتِهاكِ حُرمَةِ رَسولِ اللّهِ! عَلَى الدُّنيا بَعدَكَ العَفا. قالَ حُمَيدُ بنُ مُسلِمٍ: لَكَأَنّي أنظُرُ إلَى امرَأَةٍ خَرَجَت مُسرِعَةً كَأَنَّهَا الشَّمسُ طالِعَةً، تُنادي بِالوَيلِ وَالثُّبورِ، تَصيحُ: وَاحَبيباه! وَاثَمَرَةَ فُؤاداه! وانورَ عَيناه! فَسَأَلتُ عَنها فَقيلَ: هِيَ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ. ثُمَّ جاءَت حَتَّى انكَبَّت عَلَيهِ، فَجاءَ إلَيهَا الحُسَينُ عليه السلام حَتّى أخَذَ بِيَدِها ورَدَّها إلَى الفُسطاطِ. ثُمَّ أقبَلَ مَعَ فِتيانِهِ إلَى ابنِهِ، فَقالَ: احمِلوا أخاكُم، فَحَمَلوهُ مِن مَصرَعِهِ حَتّى وَضَعوهُ عِندَ الفُسطاطِ الَّذي يُقاتِلونَ أمامَه‏. 📚مقتل الحسين خوارزمی ج۲ ص ۱۳۰ @marsieha 👇👇👇ترجمه👇👇👇