eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
587 عکس
294 ویدیو
33 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
این آبها که ریخت، فدای سرت که ریخت اصلا فدای امّ بنین مادرت، که ریخت گفته خدا دو بال برایت بیاورند در آسمان علقمه، بال و پرت که ریخت اثبات شد به من که تو سقای عالمی بر خاک قطره قطره ی چشم ترت که ریخت طفلان از اینکه مشک به دست تو داده اند شرمنده اند، بازوی آب آورت که ریخت گفتم خدا به خیر کند قامت تو را این قوم غیض کرده به روی سرت که ریخت وقت نزول این بدن نا مرتّبت مانند آب ریخت دلم؛ پیکرت که ریخت معلوم شد عمود شتابش زیاد بود بر روی شانه های بلندت سرت که ریخت اما هنوز دست تو را بوسه می زنم این آب ها که ریخت فدای سرت که ریخت 🖋لطیفیان @marsieha
تا تو بودی خیمه ها آرام بود دشمنم در کربلا ناکام بود تا تو بودی من پناهی داشتم با وجود تو سپاهی داشتم تا تو بودی خیمه ها پاینده بود اصغر ششماهه من زنده بود تا تو بودی خیمه ها غارت نشد گوشوار بچه ها غارت نشد تا تو بودی دست زینب باز بود بودنت بهر حرم اعجاز بود تا تو بودی چهره ها نیلی نبود دستها آماده سیلی نبود تا که مشکت پاره و بی آب شد دشمنت در خنده و شاداب شد پهنه پیشانی ات در هم شکست خیمه ات مثل حسین از پا نشست ای که تو دست خدائی داشتی هستی ات را بر زمین بگذاشتی ای که زینب خواهرت گردیده است فاطمه دور سرت گردیده است آنکه طاق ابروانت را شکست بعد تو بر سینه یارت نشست بعد تو دشمن هیاهو می کند وحشیانه بر حرم رو می کند @marsieha
ناگهان بازوی آب آور تو می ریزد مشک می ریزد و چشم تر تو می ریزد دیدم از دور که با نیزه بلندت کردند بی سبب نیست که بال و پر تو می ریزد گیرم ،امروز ببندم به سرت پارچه ای صبح فردا روی نیزه سر تو می ریزد بهترین کار همین است که دستت نزنم دست من گر بخورد پیکر تو می ریزد شده اندازه ی قاسم بدنت از بس که قد بالای تو دور برت می ریزد 🖋علی اکبر لطیفیان @marsieha
ز بس که بردن هر تکه ات هنر شده است کنار علقمه دعوا سر قمر شده است خدا کند که به صورت ز زین زمین نخوری که تیر مانده به چشم تو دردسر شده است مکش چنین به زمین پا، برادرت آخر کنار پیکر تو دست بر کمر شده است تعادل تو به هم ریخت از عمود که من تعادل قدمم از کفم به در شده است جگر نداشتم از بعد اکبرم حالا تمام دور و برم لخته ی جگر شده است خداروشکر که زینب نیامده تا که ببیند آن قد و بالا چه مختصر شده است هزار اشاره ی انگشت آمده سوی قد غریب ترینی که مختصر شده است تورا به جان رقیه بلند شو برویم عدو سوی حرم الله حمله ور شده است تمام کرب و بلا سوخت تا چنین گفتی حسین پهلوی مادر شکسته تر شده است ز شرم، پیکر من را رها کن و بگذر چقدر مادرمان غیرتی سپر شده است نخواستم که دگر نیزه را ببوسی با لبی که از تری مشک آب تر شده است 🖋حبیب نیازی @marsieha
دلم به یادتو ای دوست خلوتی دارد در این سکـوت غـم بی نهایتی دارد نسیم یاد تو بر باغ جان صفا بخشد حسین(ع) نام توبردن چه لذتی دارد اگر که بغض گلویم امان دهد دل من به قدر فرصت گل با تو صحبتی دارد بهشت با همه سر سبزی و طراوت و حسن به پیش کرب و بلایت چه قیمتی دارد به یاد داغ تو هر لاله ای که می روید به وسعت دل صحرا مصیبتی دارد هر آنکه همچو من آلوده و گنه کار است ز آستان تو چشم شفاعتی دارد 🖋وحشی بافقی @marsieha
تیر از بس كه خورده بود حسین بر تنش مثل پیرهن شده بود نیزه هاشان تمام شد كم كم موقع سنگ ریختن شده بود نفسش بین راه بر می گشت موقع دست و پا زدن شده بود هرچه كردند رو به قبله نشد یعنی آنقدر پاره تن شده بود زیر انداز خانه های دهات كفن شاه بی كفن شده بود 🖋لطیفیان @marsieha
من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم عالم ذَرّ ذره ای از خاک پای حضرتش از برای افتخار از حضرت داور گرفتم بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم سر شکسته دل پر از خون دیده خون آلود اما حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم اُم لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان سر به راه دوست دادم زندگی از سر گرفتم اکبرم کشتند و عون و جعفر وعباس و قاسم تا خودم از تشنگی آب از دم خنجر گرفتم گفت ساعی زین مصیبت از در دربار جانان حظّ آزادی برای اکبر و اصغر گرفتم 🖋حاج مرشد @marsieha
اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...! برو حسین که دست خدا به همراهت دعای حرز لبم را به گردنت بستم برو حسین که این بوسه ها به همراهت تویی که جان مرا می بری به همراهت! نمی بری بدنم را چرا به همراهت؟! فدای موی بلندت شوم که دست نسیم چگونه می زند این نظم را به هم، راحت! برو که با خبری من چگونه می آیم برای یافتنت تا کجا به همراهت فقط کنار تنت نیمی از مرا بگذار که نیم دیگر من تا خرابه همراهت... دلی دو تا و قد و قامتی دو تاتر از آن برو که من شده ام چند تا به همراهت نگفته بودی اگر سمت خیمه ها برگرد! می آمدم به خدا بی هوا به همراهت تو دور می شوی اما هنوز این جایی برای آن که نبردی مرا به همراهت 🖋حسین رستمی @marsieha
سلام باد به چشم و به دست و بازویش درود باد به ماه جمال دلجویش ز معجز نبوی ارث میبرد چشمش به ذوالفقار علی رفته تیغ ابرویش کتاب عشق حسین است در خط و خالش بهشت زینب کبری است لالۀ رویش مدینه مست شد از بوی عشق و عطر وفا دمی که امّ بنین شانه زد به گیسویش خدا گواست که بوی حسین را می داد چو می گذشت نسیم شب از سر کویش ملقّب است به باب الحوایجی آری بیا و دست گدایی دراز کن سویش تمامی شهدا غبطه می برند به او که هست صحنۀ محشر پر از هیاهویش خوش آن زبان که چو در روز حشر باز شود به این دو مصرع زیبا بود ثنا گویش سلام خالق منّان سلام خیر النّاس سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس 📚نخل میثم @marsieha
Mahmood Karimi - Ey Ahle Haram (128).mp3
5.47M
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد علمدار نیامد علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد علمدار نیامد
🔹🔹🔹🔹وَاشتَدَّ العَطَشُ بِالحُسَينِ عليه السلام، فَرَكِبَ المُسَنّاةَ يُريدُ الفُراتَ، وَالعَبّاسُ أخوهُ بَينَ يَدَيهِ، فَاعتَرَضَتهُما خَيلُ ابنِ سَعدٍ، فَرَمى رَجُلٌ مِن بَني دارِمٍ الحُسَينَ عليه السلام بِسَهمٍ فَأَثبَتَهُ في حَنَكِهِ الشَّريفِ، فَانتَزَعَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ السَّهمَ، وبَسَطَ يَدَهُ تَحتَ حَنَكِهِ حَتَّى امتَلَأَت راحَتاهُ مِنَ الدَّمِ، ثُمَّ رَمى بِهِ وقالَ: اللّهُمَّ إنّي أشكو إلَيكَ ما يُفعَلُ بِابنِ بِنتِ نَبِيِّكَ. ثُمَّ اقتَطَعُوا العَبّاسَ عليه السلام عَنهُ، و أحاطوا بِهِ مِن كُلِّ جانِبٍ ومَكانٍ، حَتّى قَتَلوهُ قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ، فَبَكَى الحُسَينُ عليه السلام بُكاءً شَديداً. وفي ذلِكَ يَقولُ الشّاعِرُ: أحَقُّ النّاسِ أن يُبكى عَلَيهِ فَتىً أبكَى الحُسَينَ بِكَربَلاءِ أخوهُ وَابنُ والِدِهِ عَلِيٍّ أبُو الفَضلِ المُضَرَّجُ بِالدِّماءِ ومَن واساهُ لا يَثنيهِ شي‏ءٌ وجادَ لَهُ عَلى عَطَشٍ بِماء 🔸🔸🔸🔸تشنگى حسين عليه السلام، شدّت گرفت. از سيلْ‏ بندِ فرات، بالا رفت تا خود را به آب برساند و عبّاس عليه السلام، برادرش نيز پيشِ رويش بود. سواران ابن سعد، راه را بر آن دو گرفتند و مردى از بنى دارِم، تيرى به سوى حسين عليه السلام پرتاب كرد و آن را در گلوى شريفش نشانْد. امام كه درودهاى خدا بر او باد، تير را بيرون كشيد و دستش را زير گلويش گرفت تا كفِ هر دو دستش از خون، پُر شد. سپس آن را پاشيد و گفت: «خدايا! من از آنچه با پسر دختر پيامبرت مى‏كنند، به تو شكايت مى‏كنم». سپس، عبّاس عليه السلام را از او جدا كردند و او را از هر سو، در ميان گرفتند تا او را به شهادت رساندند. خداوند، روحش را پاك بدارد! پس حسين عليه السلام، به شدّت گريست. شاعر، در اين باره گفته است: سزامندترين كس به گريه مردم بر او جوانى است كه حسين عليه السلام را در كربلا به گريه انداخت‏ برادر او و پسر پدرش على عليه السلام‏ ابو الفضلِ آغشته به خون‏ كسى كه براى حسين عليه السلام، از خود گذشتگى كرد و هيچ چيز، او را خم ننمود و با وجود تشنگى، آب را به او بخشيد. 📚لهوف سید بن طاووس ص۱۷۰ @marsieha