#اربعین
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق، دلِ کمطاقتی دارد
مشتاقی و مهجوری و دلتنگی و دوری
این قسمت ما بود... هر کس قسمتی دارد
جز آه چیزی در بساطم نیست، اما آه...
گویند آهِ دلشکسته قیمتی دارد
نذر زیارت داشتم از جانب «سردار»
اینک ولی او با ضریحت خلوتی دارد
این اربعین دنیا زیارتگاه یار ماست
هر گوشهای یک دلشکسته حاجتی دارد
🖋محمدمهدی سیار
@marsieha
#اربعین
یک اربعین غم خوردن وهجران و دوری
یک زینب و یک قافله تاکی صبوری ؟
یک اربعین سیلی و اشک و تازیانه
یک اربعین زجر و هجوم وحشیانه
یک اربعین باما ولی گویا که دوری
گاهی به دیر راهب و گه درتنوری
یک اربعین ناموس تو چشم حرامی
بی حرمتی ها و جسارت مرد شامی
یک اربعین تاقلب من یاد تومیکرد
گفتندزینب هم دگرقالب تهی کرد
یک اربعین راس تو و نیزه سواری
یک زینب و یک مجلسی از میگساری
🖋 مجید مراد زاده
#اربعین
🌷آشنایی با شخصیت جناب عطیه عوفی که همراه جابر در اربعین حضور داشت 🌷
🔷🔷🔷 عطيّة بن سعد بن جنادة العوفي الجدلي القيسي الكوفي، أبو الحسن. سمّاه أمير المومنين عليه السلام، وقالفيه: «هذا عطيّة اللَّه». كان من مشاهير التابعين، وذكره الطوسي في أصحاب عليّ والباقر عليهما السلام، وعدّه البرقي في أصحاب الباقر والصادق عليهما السلام. كان ثقة، كثير الحديث، خرج مع ابن الأشعث على الحجّاج، وضُرب بأمر الحجّاج ۴۰۰ سوطاً؛ لامتناعه عن سبّ عليّ عليه السلام، وحلق رأسه ولحيته. ثمّ لجأ إلى فارس، واستقرّ بخراسان بقيّة أيّام الحجّاج، وعاد إلى الكوفة لمّا ولي العراق عمر بن هبيرة، وتوفّي بها سنة ۱۱۱ على المشهور، أو ۱۲۷ كما قيل، وهو الظاهر بقرينة روايته عن الصادق عليه السلام.
🔶🔶🔶ابو الحسن عطيّة بن سعد بن جُناده عوفى جدلى قيسى كوفى. امير مؤمنان عليه السلام، نام او را انتخاب كرد و در بارهاش فرمود: «اين، عطيّه (هديه) خداست». وى از تابعيان مشهور است و شيخ طوسى، او را در زمره اصحاب امام على عليه السلام و امام باقر عليه السلام بر شمرده است و بَرقى، او را از اصحاب امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام دانسته است.
او مورد اعتماد و كثير الحديث است. وى همراه ابن اشعث، عليه حَجّاج، قيام كرد و حَجّاج، به دليل خوددارى وى از دشنامگويى به امام على عليه السلام، دستور داد چهارصد ضربه شلّاق به وى زدند و سر و ريشش را تراشيدند. او سپس به فارس پناه بُرد و در باقىمانده دوران حكومت حَجّاج، در خراسان، سُكنا گزيد و زمانى كه عمر بن هُبَيره، حاكم عراق شد، به كوفه باز گشت.
او به سال ۱۱۱ ق (بنا بر قول مشهور) و يا ۱۲۷ ق (بنا بر قولى ديگر، كه ظاهرا به قرينه روايت كردنش از امام صادق عليه السلام، همين تاريخ، درست است)، در همان كوفه در گذشت.
📚رجال الطوسي: ص ۷۶ وص ۱۴۰
📚رجال البرقي: ص ۴۰
@marsieha
#امام_حسین
#اربعین
#شام
🔷🔷🔷عن فاطمة بنت عليّ عليه السلام: إنَّ يَزيدَ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَينِ عليه السلام فَحُبِسنَ مَعَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهما السلام في مَحبِسٍ، لا يُكِنُّهُم مِن حَرٍّ ولا قَرٍّ حَتّى تَقَشَّرَت وُجوهُهُم، ولَم يُرفَع بِبَيتِ المَقدِسِ حَجَرٌ عَن وَجهِ الأَرضِ إلّا وُجِدَ تَحتَهُ دَمٌ عَبيطٌ ، و أبصَرَ النّاسُ الشَّمسَ عَلَى الحيطانِ حَمراءَ كَأَنَّها المَلاحِفُ المُعَصفَرَةُ ، إلى أن خَرجَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهما السلام بِالنِّسوَةِ، ورَدَّ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام إلى كَربَلاءَ.
🔶🔶🔶به نقل از فاطمه، دختر امام على عليه السلام:
يزيد، فرمان داد تا زنان حسين عليه السلام را با على بن الحسين عليه السلام در زندانى حبس كنند كه آنان را نه از گرما و نه از سرما، نگاه نمىداشت تا آن جايى كه صورتهايشان پوست انداخت. در بيت المقدّس، سنگى را از روى زمين بر نمىداشتند، جز آن كه زير آن، خون تازه مىيافتند و مردم، آفتاب را روى ديوارها، به سانِ مَلحفه هاى زعفرانى، سرخْرنگ مىديدند تا آن كه على بن الحسين عليه السلام با زنان خاندان خود حركت كرد و سرِ حسين عليه السلام را به كربلا، باز گرداند.
📚امالی شیخ صدوق ص۲۳۱
@marsieha
#اربعین
#مقتل
🌷عزاداری چند روزه کاروان اسرا در روز اربعین در کربلا🌷
🔷🔷🔷لَمّا رَجَعَ نِساءُ الحُسَينِ عليه السلام وعِيالُهُ مِنَ الشّامِ وبَلَغوا إلَى العِراقِ، قالوا لِلدَّليلِ: مُرَّ بِنا عَلى طريقِ كَربَلاءَ، فَوَصَلوا إلى مَوضِعِ المَصرَعِ، فَوَجَدوا جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيَّ رَحِمَهُ اللّهُ وجَماعَةً مِن بَني هاشِمٍ ورِجالًا مِن آلِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله قَد وَرَدوا لِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام، فَوافَوا في وَقتٍ واحِدٍ، وتَلاقَوا بِالبُكاءِ وَالحُزنِ وَاللَّطمِ، و أقامُوا المَآتِمَ المُقرِحَةَ لِلأَكبادِ، وَاجتَمَعَت إلَيهِم نِساءُ ذلِكَ السَّوادِ و أقاموا عَلى ذلِكَ أيّاما.
🔶🔶🔶هنگامى كه زنان و خاندان امام حسين عليه السلام از شام باز گشتند و به عراق رسيدند. به راهنمايشان گفتند: «ما را از راه كربلا ببر». آنان به قتلگاه شهدا رسيدند و جابر بن عبد اللّه انصارى كه خدا رحمتش كند و گروهى از بنى هاشم و مردانى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند كه براى زيارت قبر حسين عليه السلام آمده بودند.
پس در يك زمان، در آن جا گرد آمدند و با گريه و اندوه و بر سر و صورتزنان، به هم رسيدند و مجلس هاى عزايى بر پا داشتند كه جگر را آتش مىزد. زنان حاضر در آن جا هم گِرد آمدند و چندين روز، همين گونه ماندند.
📚لهوف سید بن طاووس ص۲۲۵
@marsieha
#اربعین
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمی است در دل جامانده های کربوبلا
که هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفته است، بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفته است، کمسعادت نیست
و آن کسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید اینهمه دلدل کند که فرصت نیست
🖋مریم کرباسی
#اربعین
#مقتل
🌷زیارت جابر از قبر امام حسین و شهدای کربلا در اربعین 🌷
🔷🔷🔷عن عطيّة العوفي : خَرَجتُ مَعَ جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيِّ زائِرَينِ قَبرَ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام، فَلَمّا وَرَدنا كَربَلاءَ دَنا جابِرٌ مِن شاطِئِ الفُراتِ فَاغتَسَلَ، ثُمَّ اتَّزَرَ بِإِزارٍ وَارتَدى بِآخَرَ، ثُمَّ فَتَحَ صُرَّةً فيها سُعدٌ فَنَثَرَها عَلى بَدَنِهِ، ثُمَّ لَم يَخطُ خُطوَةً إلّا ذَكَرَ اللّهَ تَعالى.
حَتّى إذا دَنا مِنَ القَبرِ قالَ: ألمِسنيهِ، فَأَلمَستُهُ، فَخَرَّ عَلَى القَبرِ مَغشِيّا عَلَيهِ، فَرَشَشتُ عَلَيهِ شَيئا مِنَ الماءِ، فَلَمّا أفاقَ قالَ: يا حُسَينُ، ثَلاثا، ثُمَّ قالَ: حَبيبٌ لا يُجيبُ حَبيبَهُ. ثُمَّ قالَ: و أنّى لَكَ بِالجَوابِ وقَد شُحِطَت أوداجُكَ عَلى أثباجِكَ ، وفُرِّقَ بَينَ بَدَنِكَ ورَأسِكَ، فَأَشهَدُ أنَّكَ ابنُ خاتَمِ النَّبِيّينَ، وَابنُ سَيِّدِ المُؤمِنينَ، وَابنُ حَليفِ التَّقوى وسَليلِ الهُدى وخامِسُ أصحابِ الكِساءِ، وَابنُ سَيِّدِ النُّقَباءِ، وَابنُ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ النِّساءِ، وما لَكَ لا تَكونُ هكَذا وقَد غَذَّتكَ كَفُّ سَيِّدِ المُرسَلينَ، ورُبّيتَ في حِجرِ المُتَّقينَ، ورُضِعتَ مِن ثَديِ الإِيمانِ وفُطِمتَ بِالإِسلامِ، فَطِبتَ حَيّا وطِبتَ مَيِّتا، غَيرَ أنَّ قُلوبَ المُؤمِنينَ غَيرُ طَيِّبَةٍ لِفِراقِكَ، ولا شاكَّةٍ فِي الخِيَرَةِ لَكَ، فَعَلَيكَ سَلامُ اللّهِ ورِضوانُهُ، و أشهَدُ أنَّكَ مَضَيتَ عَلى ما مَضى عَلَيهِ أخوكَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا.
ثُمَّ جالَ بِبَصَرِهِ حَولَ القَبرِ وقالَ: السَّلامُ عَلَيكُم أيَّتُهَا الأَرواحُ الَّتي حَلَّت بِفِناءِ الحُسَينِ و أناخَت بِرَحلِهِ، و أشهَدُ أنَّكُم أقَمتُمُ الصَّلاةَ وآتَيتُمُ الزَّكاةَ، و أمَرتُم بِالمَعروفِ ونَهَيتُم عَنِ المُنكَرِ، وجاهَدتُمُ المُلحِدينَ، وعَبَدتُمُ اللّهَ حَتّى أتاكُمُ اليَقينُ. وَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا لَقَد شارَكنا كُم فيما دَخَلتُم فيهِ.
قالَ عَطِيَّةُ: فَقُلتُ لَهُ: يا جابِرُ! كَيفَ ولَم نَهبِط وادِيا ولَم نَعلُ جَبَلًا ولَم نَضرِب بِسَيفٍ، وَالقَومُ قَد فُرِّقَ بَينَ رُؤوسِهِم و أبدانِهِم، واوتِمَت أولادُهُم، و أرمَلَت أزواجُهُم؟!
فَقالَ: يا عَطِيَّةُ! سَمِعتُ حَبيبي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: مَن أحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم، ومَن أحَبَّ عَمَلَ قَومٍ اشرِكَ في عَمَلِهِم، وَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا، إنَّ نِيَّتي ونِيَّةَ أصحابي عَلى ما مَضى عَلَيهِ الحُسَينُ عليه السلام و أصحابُهُ، خُذوا بي نَحوَ أبياتِ كوفانَ.
فَلَمّا صِرنا في بَعضِ الطَّريقِ قالَ: يا عَطِيَّةُ! هَل اوصيكَ وما أظُنُّ أنَّني بَعدَ هذِهِ السَّفَرَةِ مُلاقيكَ؟ أحبِب مُحِبَّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ما أحَبَّهُم، و أبغِض مُبغِضَ آلِ مُحَمَّدٍ ما أبغَضَهُم وإن كانَ صَوّاما قَوّاما، وَارفُق بِمُحِبِّ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، فَإِنَّهُ إن تَزِلَّ لَهُ قَدَمٌ بِكَثرَةِ ذُنوبِهِ ثَبَتَت لَهُ اخرى بِمَحَبَّتِهِم، فَإِنَّ مُحِبَّهُم يَعودُ إلَى الجَنَّةِ، ومُبغِضَهُم يَعودُ إلَى النّار.
📚 مقتل الحسين للخوارزمي: ج ۲ ص ۶۷
@marsieha
#اربعین
#مقتل
ترجمه مقتل
🔶🔶🔶به نقل از عطيّه عوفى : همراه جابر بن عبد اللّه انصارى، براى زيارت قبر حسين بن على بن ابی طالب عليه السلام حركت كرديم. هنگامى كه به كربلا رسيديم، جابر به كرانه فرات، نزديك شد و غسل كرد و پيراهن و ردايى به تن كرد و كيسه عطرى را گشود و آن را بر بدنش پاشيد و هيچ گامى برنداشت، جز آن كه ذكر خداى متعال گفت، تا اين كه به قبر، نزديك شد و به من گفت: مرا بگير.
او را گرفتم. بيهوش، بر روى قبر افتاد. اندكى آب بر او پاشيدم و هنگامى كه به هوش آمد، سه بار گفت: اى حسين!ای حسین!ای حسین!
آن گاه گفت: دوست، پاسخ دوست را نمىدهد؟!
سپس گفت: چگونه پاسخ دهى، در حالى كه خون رگهايت را بر ميان شانه ها و پشتت ريختند و ميان سر و پيكرت، جدايى انداختند؟! گواهى مىدهم كه تو، فرزند خاتم پيامبران و فرزند سَرور مؤمنان و فرزند هم پيمان تقوا و چكيده هدايت و پنجمين فرد از اصحاب كسايى و فرزند سالار نقيبان و فرزند فاطمه، سَرور زنانى؟! و چگونه چنين نباشى، در حالى كه از دست سَرور پيامبران، غذا خوردهاى و در دامان تقواپيشگان، پرورش يافته اى و از سينه ايمان، شيرنوشيده اى و با اسلام، تو را از شير گرفته اند.
پاك زيستى و پاك رفتى؛ امّا دل هاى مؤمنان، در فراق تو خوش نيست، بى آن كه در اين، ترديدى رود كه همه اينها به خيرِ تو بود. سلام و رضوان خدا بر تو باد! و گواهى می دهم كه تو بر همان روشى رفتى كه برادرت يحيى بن زكريّا رفت.
آن گاه جابر، ديده خود را گِرد قبر چرخاند و گفت: سلام بر شما، اى روح هايى كه گرداگردِ حسين، فرود آمده، همراهش شديد! گواهى مىدهم كه نماز را به پا داشتيد و زكات داديد و به نيكى فرمان داديد و از زشتى، باز داشتيد و با مُلحدان جنگيديد و خدا را پرستيديد تا به شهادت رسيديد. سوگند به آن كه محمّد را به حق برانگيخت، به جابر گفتم: اى جابر! چگونه با آنان شريك باشيم، با آن كه ما نه به درّهاى فرود آمديم و نه از كوهى بالا رفتيم و نه شمشيرى زديم، در حالى كه اينان، سرهايشان از پيكر، جدا شد و فرزندانشان يتيم و زنانشان بيوه شدند؟!
جابر گفت: اى عطيّه! شنيدم كه حبيبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «هر كس گروهى را دوست داشته باشد، با آنان محشور مىشود، و هر كس كارِ كسانى را دوست داشته باشد، در كارشان شريك مىشود»، و سوگند به آن كه محمّد را به حق به پيامبرى بر انگيخت، نيّت من و همراهانم، همان است كه حسين عليه السلام و يارانش بر آن رفته اند. مرا به سوى خانه هاى كوفه ببر.
هنگامى كه بخشى از راه را رفتيم، گفت: اى عطيّه! آيا سفارشى به تو بكنم، كه ديگر گمان ندارم پس از اين سفر، تو را ببينم؟ دوستدار خاندان محمّد را، تا زمانى كه آنان را دوست مىدارد، دوست بدار و دشمن خاندان محمّد را، تا زمانى كه با آنان دشمن است، دشمن بدار، هر چند روزه گير و شب زنده دار باشد، و با دوستدار محمّد و خاندان محمّد، رفاقت كن، كه اگر يك گامش از فراوانىِ گناهش بلغزد، گام ديگرش به محبّت آنان استوار مىمانَد؛
چرا كه دوستدار آنان، به بهشت باز می گردد و دشمن آنان، به سوى آتش دوزخ می رود.
@marsieha
#اربعین
یک اربعین دوری ،برادر ، سخت ، سخت است
دوری برایم جانِ خواهر، سخت ، سخت است
بالای گودالی ببینی سر بریدن....
آن هم جلوی چشمِ مادر، سخت ، سخت است
شمشیر...خنجر...نیزه...گودالی پر از خون...
خون خدا پامال... باور...، سخت ، سخت است
پیچیده در صحرا عجب بوی گُلابی ...
تشخیص این گلهای پَر پَر، سخت ، سخت است
بابا... سفر... گودال... نیزه... برنگشتن...
فهماندن این ها به دختر ، سخت ، سخت است
یک قافله زن... بی پناه و داغدیده...
در بین انبوهی ز لشگر ، سخت ، سخت است
اصلا خودت که خوب می دانی برادر
این که نباشد هیچ مَعجَر، سخت ، سخت است
از خیمه های سوخته... تا مجلس شام...
توهین شنیدن های یکسر، سخت ، سخت است
وقتی سرت بالای نیزه آیه می خواند... :
امَّن یُجیبُ ال...(سنگ)... مُضطَر...، سخت ، سخت است
یک مست... دربار یزید... الله ُ اکبَر...
باشد مؤذّن غیرِ اکبر ، سخت ، سخت است
کِز کرده یک گوشه رباب و گریه...گریه...
دستش... تکان... با وَهمِ اصغر...، سخت ، سخت است
یک دختری سر در بغل...مهمان...خرابه...
پایان این مصراعِ آخر ، سخت ، سخت است
بشکن قلم! خاموش شاعر! لال شو شعر!
گنجاندن روضه به دفتر ، سخت ، سخت است
@marsieha
#اربعین
به زخم های تنت چون اشاره می کردم
به دامن از مژه جاری ستاره می کردم
برای رفتنِ تا کوفه، داشتم تردید
به مصحف بدنت استخاره می کردم
زسیل گریه ی لرزان خویش در کوفه
خراب پایه دارالاماره می کردم
کبوتران حریم تو را به هر منزل
به قصد منزل دیگر شماره می کردم
شبی که یک تن از آنان میان ره گم شد
به سینه پیرهن صبر، پاره می کردم
به طشت زر به لبت چوب خیزران می زد
یزید و من به تحیر، نظاره می کردم
به سینه چنگ زنان خیره می شدم به رباب
چو یاد تشنگی شیرخواره می کردم
حسین اخوان
#اربعین
یک اربعین به نیزه سر یار دیده ام
یک اربعین چو شمع به پایت چکیده ام
یک اربعین به ضربه شلاق ساربان
بر روی خارهای مغیلان دویده ام
یک اربعین تمام تنم درد می کند
با ضرب تازیانه ز جایم پریده ام
یک اربعین رقیه تو مُرد از غمت
اکنون بدون او به کنارت رسیده ام
یک اربعین به شام و به کوفه حماسه ها
با خطبه های حیدری ام آفریده ام
یک اربعین به چوبه محمل سرم شکست
همچون پدر ببین تو، جبین دریده ام
یک اربعین کنار عدو، وای وای وای!
بس جور طعنه های فراوان کشیده ام
یک اربعین به ضربه سیلی ببین حسین!
روی کبود و قامت از غم خمیده ام
مجید لشگری
#اربعین
نزدیکِ اربعین، دلِ جا مانده ها گرفت
یـک بینــوا بــرای خـودش ربـنا گـرفت
هرکـس رسید؛ سـوال کـرد: زائـری؟
از این سوال، دلِ پُرخونِ ما گرفت
آقا مگر “بَدان” بـه حـریمت نمی رسند؟
پس “حُر” کـه بود کـه جام بلا گرفت؟
بـاشد؛ محـل نـده… نبـرم اربعین حرم
اما بدان؛ کـه قلبم از این ماجرا گرفت
آن قدر گریه میکنم کـه بگویند عاقبت
نوکر ز اشـکِ خـود سفرِ کربلا گرفت
اما ز راهِ دور؛ درود حضـرت حسین
بارانِ اشک، از این روضه ها گرفت