حجتالاسلام خاتمي مسئول دفتر نمايندگي امام در جهاد استان آذربايجانشرقي از خاطرات خود پيرامون شهيد كسائي ميگويد:
«حاج محمد حسن كسائي از نظر خصوصيات اخلاقي و ويژگيهاي بارز يك مسلمان عامل به احكام و مقلد امام(قدسسره) بود. از مشخصترين امتيازاتي كه ميتوان به اجمال به آن اشاره كرد اينكه ايشان يك دانشمند و اهل مطالعه بود و سعي ميكرد به معلومات خود بيافزايد و اينرا براي خود يك وظيفه ميد انست كه معلومات مذهبي و مكتبي خودش را بالا ببرد.
مسئلة حضور ايشان در جهاد استان و جبهه، خود يك شرح مفصل ديگري دارد كه بايد از زبان دلاوران گمنام و سنگرسازان بيسنگر شنيد. بايد از وجب به وجب خاك جزيرة مجنون پرسيد كه حاج حسن كه بود؟! پدهائي كه در ضلع غربي جزيره مجنون ميزدند از وجب به وجب آن خاك و دانههاي شن و سنگ پرسيد. بايد از دشت شلمچه، از رود خروشان اروندرود، از كارون، منطقة دارخوين، بايد از نهر زوجي پرسيد كه حاج حسن كه بود؟! آنها حرف دارند و نطق ملكوتي دارند، حالا ما نطق آب و خاك و گل را نميتوانيم بفهميم اين نقص از ما است و مخصوص حواس اهل دل است.
ميشود گفت: تمام خصوصيات بسيار بارزي كه يك رزمندة اسلام و يك جهادگر با تقوي بايد دارا باشد ايشان داشت. منتها چند چيز بود كه بهتر است ديگران هم بدانند؛ يكي مسئلة تعبد و عامل به احكام بودن ايشان بود، مخصوصاً مقيد بودن براي خودسازي. تنها انجام واجبات كفايت نميكند بايد مستحبات را هم انجام داد، اين بودكه نمازشب او ترك نميشد و همچنين روزة مستحبي كه حداقل در هفته دو روز را روزه ميگرفت و جالب اينكه وقتي در جبهه بود اين دو روز را براي خود نذر كرده بود و روزه داشت. و روزي هم كه به لقاءالله رسيد پنجشنبه بود يعني با برپائي نمازشب و روزه، آنها را اتصال دادند به خون و شهادت و با خون افطار كرد.
شهيد كسائي عملاً ثابت كرد «اللهم لك صومترا» چون بخاطر خدا سوم داشت افطار هم مهمان خدا شد، با روزي خدا افطار كرد. «و علي رزقك افطرت» منتها با بالاترين روزيها «عند ربهم يرزقون» و اين فوز عظيمي است كه نصيب هر كسي نميشود. مطمئناً مقبوليت ميخواهد...»
همسر محترمة شهيد كسائي ميگويد:
در تيرماه سال 1360 شمسي با شهيد كسائي ازدواج نمودم. و ازدواج ما بر اساس «الهي رضاً برضائل و تسليماً لأمرك» بود. در ازدواج تصميم گرفتيم كه پشتيبان امام و ولايتفقيه باشيم و پشتسر امام حركت كنيم... در اولين اعزامشان از بنده سؤال كردند كه چه احساسي دارم آيا ناراحت هستم. گفتم بله از نظر عاطفي ناراحت هستم ولي از نظر مذهب و منطق ناراحت نيستم. ما با هم پيمان بستيم كه پشتيبان امام و انقلاب باشيم و به دستورات ولايتفقيه گردن نهيم. وقتي ميخواستند به جبهه بروند وصاياي خود را به صورت شفاهي بازگو كردند و گفتند من نميگويم كه لايق شهادت هستم، ولي اگر لطف خدا شامل ما نيز گشت و در رديف شهداء قرارگرفتيم اين كارهايي كه ميگويم انجام بده. به او گفتم به صورت كتبي بنويس، گفت بدانكه «خون شهيد خودش آنچه را كه بايد گوشزد كند خواهد كرد...
هميشه توصيهاش اين بود كه در شهادتش صبور باشم مثل زينب (سلامالله عليها) براي امام حسين(ع) همچنانكه زينب(س) پيامرسان امام حسين(ع) بود، منهم زينب ايشان باشم و زينبگونه. بسيار انسان والائي بودند و بسيار صبور. علاقة وافري به امام و ولايتفقيه داشتند. راجع به هر مسئلة اجتماعي ـ سياسي ـ مذهبي و هر مسئلة ديگر ايشان ميگفت: وقتي حكومت ما حكومت جمهوري اسلامي و حاكم ما ولايتفقيه است اينجا ديگر معطلي ندارد، مراجعه كنيد به ولايتفقيه، هرچه نظر مبارك ايشان بود همان است و لاغير». علاقة شديدي به خانوادههاي شهداء داشتند. هرگاه به مرخصي چند روزه ميآمد حتماً با خانوادة شهداء ديدار داشتند و تأكيد داشتند كه اگر خانوادة شهيدي در روستاهاي دورافتاده باشد، برويد و به آنها سر بزنيد و اگر تازه شهيد شده در شام غريبان شهيد شركت كنيد و خودش هم اينرا به نحو احسن انجام ميداد.
از وسايل زندگي يك فرش داشت كه يكروز آمد و گفت فلاني من تصميم دارم اين فرش را به خانوادهاي كه از نظر مادي در حد ضعيفي قرار دارند انفاق كنم و اين خانواده، خانوادة شهيد هم هستند. بنده هم موافقت كردم، فرش را جمع كرديم و برديم حياط منزل و مشغول شستن آن شد و بمن گفت كسي از اين موضوع اطلاعي پيدا نكند. در بين شستن فرش مادرش گفت ميخواهي چه كار كني گفت ميخواهم بروم عوضش كنم و واقعيت هم همنينبود ميخواست از طريق انفاق آنرا بفروشد و بهايش رادر آخرت از خدا بگيرد. ساعت دوازده شب بود، در ماه مبارك رمضان در لياليقدر، كه فرش را بدوش گرفت و رفت و فرش را به آن خانواده داد و هرچه اهل خانه اصرار ميكنند كه شما چه كسي هستيد خودش را معرفي نميكند برميگردد.
وقتي حقوق ميگرفتيم از حقوق ماهيانه مقداري را براي مايحتاج برميداشتيم و بقية آنرا في سبيلالله به مستمندان ميداديم و كل حقوق ما با هم ميشد 10 الي 12 هزار تومان اما 2 تا 3 هزار تومان بيشتر براي مخارج برنميداشتيم. او در جهاد كار ميكرد و من در آموزش و پرورش شهيد حاج حسن آقا بمن گفته بود يكيا ز وصيتهاي من اينست كه هرچي از من باقي ماند ـ آنرا به صورت قرضالحسنه به مردم بده، به آنهايي كه خودت ميشناسي نيازمندند و يك سوم آنرا بلاعوض ببخش!
اولينباري كه در جزيرة مجنون از ناحيه پا و دست مجروح شدند، منزلمان در اهواز بود. بمن گفت اين مسئله را كسي متوجه نشود ولي چون از طريق تلويزيون با حاجي مصاحبه و از ايشان فيلمبرداري كرده بودند و ميخواستند آنرا در تلويزيون پخش كنند، من به ايشان گفتم بهتر است با منزلتان تماس داشته باشيد چون ممكن است از طريق تلويزيون ببينند و ناراحت شوند، گفت تو زنگ بزن، گفتم خودتان بزنيد، شايد خودتان صحبت نكنيد بيشتر ناراحت شوند. بالاخره خودشان تلفن زدند و با حالت شوخي و خنده گفتند كمي زخمي شدم و جزئي است مبادا در تلويزيون ببينيد و فكر كنيد چه خبر است؟در عمليات كربلاي(5) نيز از ناحية دست و كتف و كمر مجروح شد. وقتي به «مرند» اعزام شد، فرداي آنروز اولوقت، واقعاً جاي تعجب بود، بلند شد و در حاليكه زخمهايش خيلي عميق بود به جهاد رفت.
هيشمه توصيهاش بمن اين بود كه مبادا خودت را با خانوادههايي مقايسه كني كه زندگي عادي خود را سپري ميكنند مبادا به آنها نگاه كني و بگوئي چرا من زندگي عادي ندارم. آنموقع ضرر ميكني خودت را با خانوادههايي مقايسه كن كه همسرانشان در راه خدا شهيد شدند و چند فرزند از خودشان باقي گذاشتند و درآمدي ندارند. حضرت امام براي خودسازي فرمودهاند كه در امورمالي خود را با پائينتر از خود و در امور معنوي هميشه خود را با بالاتر از خود مقايسه كنيد تا بتوانيد تكامل بيابيد.
از آن عده رزمندگاني كه خانوادههاي خود را به منطقه برده بودند، يعني در اهواز، از ستاد مواد كوپني براي آنها معين شده بود، مانند پودر لباسشويي و مقداري موادغذايي، ولي حاج حسن آقا اجازه نميدادند كه ما آن كالاها را دريافت كنيم.
كوپن همراه برده بوديم و از آنها استفاده ميكرديم و هيچگاه از وسايلي كه از ستاد ميآمد استفاده نميكرديم. يكبار پودر لباس ما تمام شده بود و معطل بوديم ايشان فقط دو د ست لباس بسيجي داشتند، يكدست را ميپوشيد و يكدست را ميشستم يكبار كه معطل شده بوديم ايشان مقدار كمي پودر لباسشويي از ستاد گرفتند و گفتند: مبادا از اين پودر، لباسي را كه من در منزل ميپوشم بشويي. فقط لباس كار مرا با آن پودر بشوي. هميشه ميگفت: سعي كنيم در مورد بيتالمال بستانكار باشيم نه بدهكار...»
شهادت
سردار رشيد اسلام، شهيد حاج محمدحسن كسائي بالاخره در آخرين هفتة ماه مبارك شعبانالمعظم ثمرة چندين سال مجاهدة نفساني و نالههاي شبانهاش را از معشوق گرفت، شايد حضرت حقتعالي او را به ضيافت الله رمضان دعوت فرمود و او هم لبيك اجابت گفت و اين است رمز جاودانگي انسان، انساني كه به مراحلي از كمال اليالله برسد كه «ادعيتم فيها الي ضيافة الله» در حق او جامه عمل بپوشد و پس از تطهير درون و معطر شدن به خون خود به معراج رود و در ضيافت الهي در رمضان مهمان حضرت باشد...
آري، دل عاشق او تمناي پرواز داشت، آنهم در شبي كه درهاي آسمانها را گشودهاند. در شبي كه بحق نزول افواج فرشتگان به عرصة مادي خاكيان است. در شبي به بلندي «قدر» در «قدري» به وسعت ايمان و عشق.
آنگاه كه ديگر لودر و بلدوزر در خط اول قدرت رفتن نداشت، سردار رشيد ما، كار اطلاعات عمليات را ناجم ميداد كه آتش دشمن، پيكر استوارش را بوسهوار بر زمين رساند و پس از انتقال به بيمارستان پس از چند ساعت، وقتي وصال نزديك ميشد كه مجاهد دلاور به فراسوي ابرها مينگريست، آرزوئي كه همة عمر در عمق چشمهاي مرطوبش نگهداشته بود اكنون با نواري از خون بر چهره نقش كرده بود.
از گدار زمينيان به وسعت ملكوتيان راه گشود، و به عهد «الست» خويش وفا كرد. تاريخ 24/1/66 روز عروج او به آستان ملكوتيان است.
«خدايش هر لحظه بر سرور و آرامش ابديش بيفزايد»
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر
#شهید_محمد_حسن_کسائی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
شادی روح شهدا صلوات.
🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
❤️سلام مولای صبورمان ، مهدی جان
انگار پس از گذشت قرن ها از پرواز پیامبر ، هنوز گرد یتیمی از چهره ی جهان ، پاک نشده ...
انگار هنوز هم امتداد همان بی کسی است که دارد گلوی خسته ی ما را می فشارد ...
... و این حزنِ مداوم جان فرسا تا رسیدن شما جاری است ...
کاش خداوند به یتیمی ما رحم کند و خورشید ظهورتان را برآورد ...💚
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یارسول الله🖤
آه و واویلا، که چشمان پیمبر بسته شد
باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه، باز شد بازوی حیدر بسته شد
هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام حسن (ع)💚
حسرت اینکه بگویند که بگویند گنبدت زیباست ...🕌
سال ها غصه به قلب شعرا می ریزد...😔💔
ولی آقا....
آخر برات یه گنبد طلا میسازیم🕌
حرم مثه حرم امام رضا میسازیم 🕌
شهادت جانسوز
امام حسن مجتبی علیه السلام 🖤
تسلیت باد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام 🤲🥀🤲
#سخنانگوهربارشهیدآیتالله #سیدابراهیمرئیسی☘
#آرامشالهی💚
اللهم عجل لولیک الفرج 🤲💚🤲
🍀🥀🍀🥀🍀
هر شهید
کربلایی دارد که خاکِ آن کربلا،
تشنهی خون اوست و زمان،
انتظار میکشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد؛
و آنگاه خونِ شهید،
جاذبهی خاک را خواهد شکست
و ظلمت را خواهد درید
و معبری از نور خواهد گشود..!
روحش را از آن، به سفری خواهد برد که
برای پیمودنِ آن هیچ راهی جز، شهادت وجود ندارد..:)
#شهید_سیدمرتضیآوینی
#صبحتون_شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مداحی بیدة بیدة خضر عباس ، که در اربعین امسال فراگیر شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلام_شهید 🌷
از شُهدا غافِل نَشید..»
شُهدا حَقیقتا در جَمع ما هستَند»
#شهید_حاجاحمدکاظمی
••