🔅امام باقر علیه السلام فرمود:🌹
✳️ أثْقَلُ مَا يُوضَعُ فِي اَلْمِيزَانِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ، اَلصَّلاَةُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ 💠
✅سنگين ترين عملى كه روز قيامت در ترازو ى اعمال گذاشته مى شود #صلوات فرستادن بر محمّد و بر اهل بيت اوست.💠
📚وسائل الشیعة ج۷ ص۱۹۷🌸
🌸اللهم عجل لولیک الفرج
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🔅امام باقر علیه السلام فرمود:🌹 ✳️ أثْقَلُ مَا يُوضَعُ فِي اَلْمِيزَانِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ، اَلصّ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 فرمانده جوان و پرانرژی | ملاقات با احمد #متوسلیان در جریان غائله کردستان در دزلی سال ۱۳۵۹
▫️آیتالله خامنهای در سال ۱۳۵۹ در جریان غائله کردستان راهی مریوان شده بود. در مریوان فرماندهی سپاه شهر به دیدن آیت اللّه خامنهای آمد؛ جوانی رشید و پرانرژی. آیتاللّه خامنهای همراه با احمد متوسلیان راهی دزلی شد. به ارتفاعات دزلی رفت و خطاب به آیتالله خامنهای ایستاد به توضیح دادن: «شما خودتان الان ناظر هستید که ما از بالا به پایین نگاه میکنیم و شهرها و پادگانها و پاسگاههای عراق زیر دید ماست و ما کاملاً رفت و آمد به آنها را میتوانیم کنترل بکنیم و دقیقاً آنها را میزنیم.»
🗓 ۱۴ تیرماه؛ سالروز ربوده شدن #حاج_احمد_متوسلیان
📥 نسخه قابل چاپ 👇🏼
khl.ink/DarLebaseSarbazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بیانات رهبر انقلاب درباره حاج احمد متوسلیان در دیدار خانواده شهدای همراه حاج قاسم سلیمانی
🗓۱۴ تیرماه؛ سالروز ربوده شدن حاج احمد متوسلیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸انسانهای خـوب
💎خوشه های مرواریدند
🌸که داشتن آنها ثروت
💎و دیدن آنها لذت است
🌸انسانهایی خـوب
💎مثل شما دوستان گـل
🌸عصرتـون بخیر
گناهی که ملکه شده و محبّت آن در دل نشسته است، مشکلش با یکی دو ساعت گریه و عجز و لابه به درگاه خدا حل نمی شود
چون چیزی که در دراز مدت به وجود آمده
با مجاهدتِ دراز مدت و با گریه های زیاد و
استغفار فراوان از بین می رود...!
آیت اللّٰه جاودان
برادر شهیدم ...
تو به دیدبانی دل من مشغولی و باخبری از حال من...!!
خدا کند دلم دلت را نرنجاند ...!!
#رفیق_شهیدم_ابراهیم_هادی🕊🌹
خاطره ای از شهید محسن حججی
لباس نظامی که با آن رفت سوریه را خودش از مغازه خریده بود. دوست نداشت از بیت المال چیزی همراهش باشد.همان لباس معروف که اتیکت (جون خادم الهمدی) را روی جیبش دوخته بود. می دانست که لباس شهید کفنش حساب میشود، برای همین از لباسی که سهمیه رزمندگان بود استفاده نکرد. میگفت: "با حق مردم خوردن نمیشه شهید شد".
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
#مـــــــــــــــقـــــــــــدمــــــــه
من همان شهیدِ قبر وسطی هستم!
زندگی و شهادت هر شهیدی ناگفتههای زیادی دارد که دلهای عاشقان را مشتاق شنیدن میکند. باید با گوش دل پای حرفهای شهدا نشست و نکات زندگیشان را رمزگشایی کرد. شهید حمیدرضا ملاحسنی یکی از شهدایی است که زندگی او از بدو تولد تا حضور در جبهههای دفاع مقدس و حتی پس از شهادت نیز نکات جالبی دربر دارد.
حمیدرضا که در سالهای جوانی عازم جبهه شده بود، در ۱۸ سالگی شهد شیرین شهادت را نوشید. وی نخستین بار در سال ۱۳۶۱ در عملیات والفجر مقدماتی در معیت لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص) در منطقه عمومی فکه حضور یافت. وجودش پاک و سرشار از بندگی خدا بود. در اوج جوانی تنها به جهاد در راه خدا فکر میکرد و آرزویش شهادت در این راه بود.
وقتی یک سال بعد میخواست عازم جبهه شود در وصیتنامهاش چنین نوشت: «اگر جسمی ناتوان از من باقی ماند که امید آن کم است، آن را در کربلای ایران یعنی بهشتزهرا (س) دفن کنید و اگر جسمی برای شما نیامد این را بدانید که فاطمه زهرا (س) و امام زمان (عج) بالای سر ما میآیند و ما تنها نیستیم.» خود را آماده شهادت کرده بود و میدانست که در این اعزام به آنچه از خدا میخواهد، میرسد. به اذعان خانواده آن روزها نزدیک غروب آفتاب به مسجد میرفت و حدود دو تا سه ساعت به عبادت و راز و نیاز میپرداخت؛ برای حمیدرضا مسلم بود که به شهادت میرسد.
خواهر شهید توضیح میدهد دفعه آخر که شهید حمیدرضا میخواست به جبهه اعزام شود، گفت: «از شما و مادر راضی نیستم اگر پشت من آیتالکرسی بخوانید تا من باز هم از جبهه به منزل برگردم زیرا همرزمانم که جوار من بودند به شهادت میرسند ولی من به شهادت نمیرسم.» همچنین شهید در نامهای که ۱۰ روز قبل از شهادتش به مادر مینویسد در بالای نامه اینگونه مینویسد: «آخرین نامه»؛ وی در این نامه نوشته بود: «مادر من را ببخشید که لباسهای داخل ساک- که از منطقه برای شما میآید- تمیز نیست، من وقت نکردم آنها را بشویم.»
شهید ملاحسنی در آبان سال ۶۲ برای انجام «عملیات والفجر ۴» عازم مناطق عملیاتی پنجوین شد. در این عملیات به شهادت رسید و پیکرش مفقود شد. کسی هیچ خبری از او نداشت. پدر حمیدرضا برای گرفتن خبر به منطقه عملیاتی رفت و به شهید همت گفت: از حمید هیچ خبری نیست. شهید همت نیز پاسخ داد که گم شده و در ادامه به پدر شهید گفت: «یقیناً حمیدرضا شهید شده، چون حالات و روحیه خاصی پیدا کرده بود.»
خانواده سالها منتظر خبری از حمیدرضا ماندند، اما خبری نیامد. وقتی خانواده تصمیم گرفتند قبری نمادین برای حمیدرضا بگیرند، به خواب برادرش آمد و توصیه کرد که قبر نگیرید!
بعدها خواهر شهید سر مزار شهید احمد پلارک (از شهدای گردان عمّار) روی قابی عکس برادرش را میبیند و متوجه رفاقت شهید پلارک و برادرش میشود. این خواهر شهید اوایل سال ۸۹ سر مزار شهید پلارک حاضر میشود و او را به مادرش حضرت زهرا (س) قسم میدهد و میگوید: «شهید پلارک میدانم مقام بالایی داری؛ به حمیدرضا بگو به خواب من بیاید؛ از او هیچ خبری نداریم. سلام من را به حمیدرضا برسانید.»
چند روز بعد از این درخواست خواهر خواب برادرش را میبینید. خواهر شهید درباره این رؤیای صادقه میگوید: خواب دیدم جمعیت خیلی زیادی از خیابان سردار جنگل عبور میکنند؛ صدای حمید را شنیدم که گفت: «آبجی! بهاذن خداوند، تمام این تعداد را شفاعت میکنم». گفتم: «دلیلش چیست؟ تو چرا این تعداد را شفاعت میکنی؟» گفت: «تمام این افراد برای تشییع جنازه من آمدهاند». یک مردی هم از آن کنار عبور میکرد و داخل جمعیت نیامد، حمیدرضا گفت: «آبجی! این آقا را هم شفاعت میکنم.»
در همان روزها سه شهید گمنام را در بوستان نهجالبلاغه به خاک میسپارند. یکی از بستگان در رؤیایی صادقه خواب شهید را میبیند که میگوید: «من همان شهید قبر وسطی بوستان نهجالبلاغه هستم.» وقتی که خانواده سر مزار حاضر میشوند میبینند که روی سنگ مزار نوشته شده: «شهید ۱۸ ساله، محل شهادت منطقه پنجوین در عملیات والفجر ۴» پس از بررسی و یافتن همرزمان شهید و جویای نحوه شهادت او قبر شهید مورد تأیید واقع میشود. شهید حمیدرضا ملاحسنی پس از ۲۷ سال به میهن بازمیگردد و خانوادهاش مزارش را پیدا میکنند.
شهید حمید رضا ملا حسنی در تاریخ ۰۵/۰۵/۱۳۴۴ دریکی از مناطق جنوب غرب تهران در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد وپس از گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی و راهنمایی مقطع متوسطه قبل از اخذ دیپلم و با حمله ور شدن آتش جنگی که صدامیان کافر به را ه انداخته بودند عزم خودر اجزم می کند تا به هر نحو ممکن در مناطق جنگی حضور پیدا نماید.
لذا در لشگر ۲۷ محمد رسول الله ودر گردان عمار سازماندهی شده و خود را آماده عملیات نماید و در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنجوین عراق در تاریخ ۱۲ /۰۸ / ۱۳۶۲ مفقود الاثر می گردد.
سالها بود خانواده منتظر بودند.۲ سال پیش برادران شهید می خواستند مقبره ای را به صورت نمادین برای ایشان بر پا کنند که شهید به خواب برادر میاید ومی گوید دست نگه دارید.