شهید محمد فلاح
زندگینامه
محمد فلاح در نخستین روز سال ۱۳۴۹ در کرج دیده به جهان گشود.
او دوره ابتدائی را در مدرسه (عارف) چهارصد دستگاه، کوچه پنجم، سپری کرد و برای دوران راهنمایی وارد مدرسه مجید عالم بخش شد.
به دلیل کار در مغازه آلومینیوم سازی، خیلی فرصت رسیدگی به تکالیفش را نداشت.
او به دلیل مشغله کاری، به فوتبال هم که بسیار علاقمند بود، خیلی نمی توانست بپردازد و کمتر ورزش می کرد. اما در نماز جماعت و کمک به دیگران، همیشه پیشقدم بود.
این پسر آرام، مودب و دلسوز، وقتی بزرگ شد، بعد از اصرار زیاد، توانست سال ۱۳۶۴ موافقت پدر و مادر را جلب کرده و به جبهه برود. او ۴ بار از طرف سپاه به مناطق جنگی اعزام شد و در عملیات های مختلفی همچون کربلای ۵، کربلای ۶ و کربلای ۸ به عنوان آرپیجی زن حاضر شود.
سرانجام محمد فلاح در سوم مرداد ۱۳۶۷ در عملیات الغدیر در شمال جاده خرمشهر هنگام شلیک آرپیجی و انهدام تانک، با اصابت ۳ گلوله به قلب و سینه، به فیض عظیم شهادت رسید و نامش در زمره شهدای گردان علی اکبراز لشکر ۱۰ سیدالشهدا ثبت گردید. پیکر مطهرش در امامزاده محمد کرج، به خاک سپرده شد.
برادر ایشان، حسین فلاح، نیز از جانبازان دفاع مقدس و نیز از رزمندگان گردان حضرت علی اکبر می باشد
زندگی نامه
شهيد محمد فلاح درتاريخ 1/1/1349 درخانوادهاي مذهبي در استان تهران ، شهرستان کرج ديده به جهان گشود. بعد از دوران کودکي وارد مدرسه شدند دوران ابتدائي را در مدرسه ( عارف) چهارصد دستگاه ، کوچه پنجم سپري نمود و دوران راهنمائي را در مدرسه مجيد عالمبخش در چهارصد دستگاه گذراند. از لحاظ درسي ايشان ضعيف بودند به دليل کار در مغازه الومينيومسازي نميتوانستند به تکاليف درسي رسيدگي کنند. ايشان به بازي فوتبال بسيار علاقه داشتند اما به دليل مشغله کاري کمتر ورزش ميکردند. در نمازهاي جماعت شرکت ميکردند و در کمک کردن به ديگران هميشه پيشقدم بودند. ازلحاظ اخلاقي از دوران کودکي بچه ارام و مودب و دلسوزي بودند سرانجام در سال 1364 با موافقت پدر و مادر وارد خدمت سربازي شدند. ايشان کلاً 4بار از طرف سپاه اعزام شدند که در عملياتهاي مختلفي چون کربلاي5 و کربلاي6 و8 و..به عنوان ارپي جي زن در خدمت اسلام نبرد ميکردند تا اينکه درسال 3/5/67 در عمليات الغدير در شمال جاده خرمشهر هنگام شليک آرپي جي و منهدم کردن تانک با اصابت 3 گلوله به قلب و سينه به درجه رفيع شهادت نائل امدند.
خاطرات
عزیزالله فلاح (پدر شهید محمد فلاح):
هر چه از محمد می خواستیم، می گفت «چشم»
هرگز در مقابل خواسته های ما، مقاومت نمی کرد و حتی اگر از عهده ی انجامش هم برنمی آمد، با گفتن کلمه ی «چشم» به ما احترام می گذاشت.
محمد میرعلی (همرزم شهید محمد فلاح):
در گردان علی اکبر، پیرمردی بود به نام حاج آقا خاکی فیروز که معروف بود به دایی یوسف. دایی یوسف؛ حکم «ساعت زنگدار» را داشت. بچه هایی که می خواستند برای نماز شب بیدار شوند، به دایی یوسف می سپردند. او هم درست رأس همان دقیقه ای که خواسته بودند، بیدارشان می کرد.
یکی از مشتری های ثابت دایی یوسف؛ شهید محمد فلاح بود.
روح هر دو شان شاد…
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهید بزرگوار، شهید محمد فلاح
🕊🕯🕊🕯🕊
شادی روح شهدا صلوات.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
خاطرات عزیزالله فلاح (پدر شهید محمد فلاح): هر چه از محمد می خواستیم، می گفت «چشم» هرگز در مقابل
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست☺️
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻__🕊
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••
🕊💛🕊 ﷽ 🕊💛🕊
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی.
🌱سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور می شوند.
✋صبحت بخیر مولای من
❤️💛 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 💚🧡
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹
#حدیث_روز
#امام_علی_ع
انّ الجهِادََ بابُ مِنَ اَبواب الجَنّهِ فَتَحَهُ اللهُ لِخاصَّهِ اَولیائِهِ
جهاد در راه خدا یک دری است از درهای بهشت که خداوند آن راتنها برای اولیای خاص خودش باز گذاشته است.
📚 نهج البلاغه ، خطبه ۲۷
🌹🌹🕊
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹
#پیامکی_از_بهشت 💐
از شما ملت قهرمان و شهید پرور ایران می خواهم همانگونه که تا بحال پشتیبان ولایت فقیه بوده اید مثل کوه استوار باقی بمانید و نکند خدای ناکرده بگوئید دیگر بس است ، آن موقع است که باید فاتحه این انقلاب را خواند و این خیانت است به خون شهدائی که این آزادی را با خون خود به ارمغان آورده اند و جلو کسانی که می خواهند مردم را از رهبری و انقلاب و روحانیت جدا کنند بایستید ، چون اسلام بدون رهبر و روحانیت شکست می خورد .
🌹 #شهید_والامقام
🕊 #محمدعلی_جوزی
#سلام_به_دوستان_شهداء 🌹
#روزتان_شهدایی 🌹
🌺 💐🌼
🥀🕊💐🌷💐🕊🥀
#سلام_بر_شهدا
سلام بر #شهدا
ڪہ حافظ بیتالمال بودند
نہ شریڪ آن ...
سلام بر #شهدا
ڪہ حامے ولایت بودند
نہ رقیب آن ...
سلام بر #شهدا
ڪہ خدا را حاضر و ناظر مےدیدند
نہ ڪدخدا را ...
#سلام_بر_شهدا
🥀🌹🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#در_محضر_شهدا
#شهيد_والامقام
#مهدي_جودكي
شما را به خدا قسم مي دهم هيچگاه دست از پشتيباني #ولايت_فقيه و #روحانيت مبارز بر نداريد ؛ كه اين چراغ راه و هادي به صراط مستقيم الهي است .
اين قطرهاي است از درياي اعتقادات #شهداي عزيز ، حال #قضاوت با خودتان است.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🥀 🕊🥀
💐🍀🌹🕊🌹🍀💐
#عاشقانه_های_شهدا
#عشق_الهی
#شهیدسیدمحمدحسین_نواب ، روحانی وارستهای که در سال 73 در منطقه بوسنی به #شهادت رسید نقل کردند :
تعریفش را از برادرم که همرزم او بود زیاد شنیده بودم ، یکبار یکی از نوارهایش را گوش دادم ، حالت عجیبی داشت.
از آنچه فکر میکردم زیباتر بود ، نوایی ملکوتی داشت ، بعد از آن همیشه در حجره به همراه دیگر طلبهها نوارهایش را گوش میکردیم . بسیاری از دوستان مجذوب صدای او بودند ، دعای کمیل و توسل او مسیر زندگی خیلی از افراد را عوض کرد .
شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم ، دعای توسل #شهید_تورجی_زاده در حال پخش بود ، هر کس در حال خودش بود ، صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم ، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما #حضرت_آیت_الله_جوادی_آملی پشت در است ، با خوشحالی گفتم بفرمایید .
ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند ، البته قبلاً هم به حجرهها و طلبههایشان سر میزدند .
سریع ضبط را خاموش کردیم ، استاد در گوشهای از اتاق نشستند ، بعد گفتند : اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید .
صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود .
استاد پرسیدند : اسم ایشان چیست؟
گفتم : #محمدرضا_تورجی_زاده .
استاد پس از کمی مکث فرمودند : ایشان در عشق خدا سوخته است .
گفتم : ایشان #شهید شده . فرمانده گردان یا زهرا ( سلام الله علیها ) هم بوده .
استاد ادامه داد : ایشان قبل از #شهادت سوخته بوده .
#شهید_والامقام
#محمدرضا_تورجی_زاده
🌴🕊💐
🌺🌸💐🌼💐🌸🌺
#طنز_جبهه
#بهشت_که_خواستی_بروی...
کاری نبود که با این پای چوبی و لنگ نکنند
گاهی آن را در می آورند و مثل چماق روی خاکریز نصب می کرند.
گاهی دست می گرفتند و به دنبال بچه ها می دویدند.
یک وقت هم آن را جایی جا گذاشته، و برمی گشتند.
همه ی این کارها را هم برای این می کردند که نشان دهند، خیلی امر مهمی نیست، یا به ما نمی آید که جانباز باشیم.
ما هر وقت آنها را می دیدیم، می گفتیم:
"فلانی بهشت خواستی بروی، یک اردنگی هم با این پای مصنوعیت به ما بزن و ما را به زور هم که شده، جا بده توی بهشت."
بعضی هم می گفتند:
«نامردی نکنید، چنان بزنیدشان که از زمین بلند نشوند. یکی از شما بخورند، یکی از دیوار!»
و آنها برای این که لطف مزاح را تمام کرده باشند، سرشان را بالا می انداختند و می گفتند که
"مگر نمی گویند همه ی اعضا و جوارح اشخاص در روز قیامت شهادت می دهند؟
آن وقت اگر پایم گفت این پارتی بازی کرده چی؟
پایم را تو سرت خرد می کنند!
ما هم می گفتیم:
"آن پایی که گواهی می دهد، پای راست راستکی است نه این پاها."
💐 💐🌺
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#مادرانه
#روایتی_از_مادر_شهید
یک روز یک اعلامیه آورد
به #مادرش نشون داد...
اعلامیهی یک #شهیدی همنام خودش
بود...
🌹 #شهید_مهدی_مهری 🌹
گفت #مامان یه روز اعلامیه منو میارن، شما چکار میکنید؟
گفت از خدا گرفتم، به خدا هم میسپارم...
وقتی خبر #شهادت رو به #مادر دادند، گریه نکرد...
گفت خودم فرستادمش...
اگر گریه کنم اجرش میره...
#مادران_زینبی
#شهید_والامقام
#مهدی_مهری
🌹 💐🕊
الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّه وَ لَا يَنقُضونَ الْمِيثَاقَ
رعد/۲۰
كسانى كه به عهد خدا وفا می كنند و خود پيمان نمی شكنند
شمایی که وقتی به خدا قول میدین دیگه فلان کارو نکنین، پاش وایمیستین و زیر قولتون نمی زنین دمتون گرم، خدا خیلی دوستتون داره ها