خلاصه گزارش عملیات :
نام عمليات: مرصاد
زمان اجرا: 5/5 /1367
تلفات دشمن:4800 (كشته، زخمي و اسير)
رمز عمليات: يا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مكان اجرا: خطوط جبهه میانی جنگ
ارگانهاي عملكننده: نیروهای ارتش جمهوری اسلامی و رزمندگان سپاه پاسداران - در دو مرحله
اهداف عمليات:
در هم کوبیدن تجاوز نیروهای منافق ضد انقلاب و باز پس گیری مناطق اشغال شده
اهداف منافقین برای حمله به ایران
الف) اعلام دولت موقت جمهوری دموکراتیک - مثلا اسلامی در کرمانشاه پس از فتح این شهر.
ب) شکستن طلسم اختناق در ایران( به زعم خودشان):
نیروهای سازمان با انواع و اقسام اهرمهای تبلیغاتی بر آن بودند تا وانمود کنند در ایران مردم از طرف نظام در محدودیت و اختناق به سر ميبرند و آنها بر آن هستند تا در ایران حکومت دموکراسی را پایهریزی کنند، اما پاسخی که مردم به این ادعاها دادند تمامی نقشههای تبلیغاتی آنان در این خصوص را نقش بر آب نمود.
ج) امضاء پیمان صلح میان عراق و ایران:
پس از سرنگون نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران، منافقین به لحاظ این که در طول دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عراق گریخته و از طرف صدام بعثی مورد التفات و توجه قرار گرفته بودند
د) تصرف تهران و ساقط نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
طنز جبهه (به سلامتی فرمانده)
خاطره ای از شهید مهدی باکری
دستور بود هیچ کس بالای 80 کیلومتر سرعت، حق ندارد رانندگی کند!
یک شب داشتم میآمدم كه یکی کنار جاده، دست تکان داد نگه داشتم سوار كه شد،
گاز دادم و راه افتادم
من با سرعت میراندم و با هم حرف میزديم!
گفت: میگن فرمانده لشکرتون دستور داده تند نرید! راست میگن؟!
گفتم: فرمانده گفته! زدم دنده چهار و ادامه دادم: اینم به سلامتی فرمانده باحالمان!!!
مسیرمان تا نزدیکی واحد ما، یکی بود؛ پیاده که شد، دیدم خیلی تحویلش میگيرند!!
پرسيدم: کی هستی تو مگه؟!
گفت: همون که به افتخارش زدی دنده چهار...
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خاطره ای از شهید یاسر ایمن شمص
حقوق خود را که دریافت کرد، به فروشگاه محله رفت و از صاحب فروشگاه، خواستار لیست اسامی کسانی شد که بدلیل تنگ دستی، توانایی پرداخت بدهی خود را ندارند.
بدهی کسانیکه از صاحب فروشگاه نسیه خرید کرده بودند را پرداخت کرد!
دفعه بعد که برای انجام همین کار به فروشگاه رفت صاحبش از او پرسید:
تو به فکرِ آیندهات نیستی؟!
چرا پولت را برای خرید خانه پس انداز نمی کنی
در حالیکه به صاحب فروشگاه نگاه می کرد،
با لبخند جواب داد: همین کار را می کنم، در حال خرید یک خانه در بهشت هستم .
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید علی برزگرپور
تاریخ شهادت : 1401/05/03
محل شهادت : کرمان
وضعیت تاهل : متاهل
تعداد فرزندان : 2
نحوه شهادت : در عملیات مبارزه با قاچاقچیان موادمخدر براثر اصابت گلوله سوداگران مرگ به شهادت رسید.
محل دفن : گلزار شهدای کرمان
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بخشش در سیره شهید مدافع حرم
روح الله کافی زاده
زیباترین و ماندگارترین چیزی که از ایشون یاد گرفتم بخشنده بودن و گذشت بود...
ایشون خیلی راحت از کسی که بدترین بدی رو در حقش کرده بود میگذشت و میبخشیدش و گذشت کردن رو همیشه به من گوش زد میکرد و میگفت فقط خدا رو در نظر بگیر ، بقیه چیزا برات بیرنگِ بیرنگ میشه
تکه کلامشون این بود:
با خــدا و باش و پادشاهی کن...
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
جمکران
خاطره ای از شهید محمد رضا تورجی زاده
راوی : علی مسجدیان
فرمانده وقت گردان امام حسین علیه السلام
اولین روز های سال ۶۳ بود نشسته بودم داخل چادر فرماندهی ، جوان خوش سیمایی وارد شد ، سلام کرد و گفت : آقای مسجدیان نیرو نمی خوای ؟
گفتم : تا ببینم کی باشه !
گفت : محمد تورجی ، گفتم این محمد آقا کی هست ؟
لبخندی زد و گفت : خودم هستم .
نگاهی به او کردم و گفتم : چکار بلدی ؟
گفت : بعضی وقت ها می خونم
گفتم اشکالی نداره ، همین الآن بخون !
همانجا نشست و کمی مداحی کرد . سوز درونی عجیبی داشت . صدایش هم زیبا بود
اشعاری در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها خواند .
علت حضورش را در این گردان سوال کردم
فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده .
کمی با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیده ای است .
گفتم : به یک شرط تو رو قبول می کنم . باید بی سیم چی خودم باشی ! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد .
مدتی گذشت محمد با من صحبت کرد و گفت : می خواهم بروم بین بقیه نیروها ، گفتم : باشه اما باید مسئول دسته شوی .
قبول کرد . این اولین باری بود که مسئولیت قبول می کرد .
بچه ها خیلی دوستش داشتند . همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند . چند روز بعد گفتم باید معاون گروهان شوی .
قبول نمی کرد با اسرار به من گفت : به شرطی که سه شنبه ها تا عصر چهار شنبه با من کاری نداشته باشی !
با تعجب گفتم : چطور ؟
با خنده گفت : جان آقای مسجدی نپرس !
قبول کردم و محمد معاون گروهان شد .
مدیریت محمد خیلی خوب بود . مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم : باید مسئول گروهان بشی .
رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم . گفتم : اگه مسئولیت نگیری باید از از گردان بری !
کمی فکر کرد و گفت : قبول می کنم ، اما با همان شرط قبلی !
گفتم : صبر کن ببینم . یعنی چه که تو باید شرط بذاری ؟! اصلا بگو ببینم بعضی هفته ها که نیستی کجا می ری ؟
اصرار می کرد که نگوید . من هم اصرار می کردم که باید بگویی کجا می روی .
بالاخره گفت . تا زنده هستم به کسی نگو ، من سه شنبه ها از این جا می روم مسجد جمکران و تا عصر چهار شنبه بر می گردم .
با تعجب نگاهش می کردم . چیزی نگفنم . بعد ها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلو متری دارخوئین تا جمکران را می رود و بعد از خواندن نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر می گردد .
یکبار همراهش رفتم . نیمه های شب برای خوردن آب بلند شدم .
نگاهی به محمد انداختم . سرش به شیشه بود . مشغول خواندن نافله بود . قطرات اشک از چشمانش جاری بود .
در مسیر بر گشت با او صحبت می کردم . می گفت : یکبار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم . بعد هم نماز خواندم و بر گشتم .
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم الحفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری #وضعیت
🔵 میگہ عیسـیٰ بہ دیـن خـود، موسـی به دیــن خـود 😳❗️
⚠️✖️ضـرب المثلـی ڪه انگلیـس براۍ ما ساختـه!!
#بی_تفاوت_نباشیم
#امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر
#حدیث_روز
⚡️قال الامام علي - عليه السّلام - :🌟 ان المجاهد نفسه علي طاعة الله و عن معاصيه عند الله سبحانه بمنزلة الشهيد🌟
.
امام علي - عليه السلام - فرمودند✍️
💥كسي كه در راه فرمانبرداري از خدا و دوري از نافرماني او با نفس خويش مبارزه كند،💪
⚡️نزد خداي سبحان منزلت شهيد را دارد.🌷
📚غررالحكم، ح ۳۵۴۶»
💕❤️💕❤️
📡 #تلنگر ‼️
▪️◾️▪️
چقدر به هم نزديک و مربوطند:
«قربان»
«غدير»
«عاشورا»
🔸«قربان»: تعريف عهد الهى
🔹«غدير»: اعلام عهد الهى
🔸«عاشورا»: امتحان عهد الهى
🔻و چقدر آمار قبولى پايين است!!
🔹نه فهميدند، عهد چيست؟!
🔸نه فهميدند، عهد با كيست؟!
🔺نه فهميدند، عهد را چگونه بايد پاس داشت؟!
🙏خدایا ما را بر عهدمان با امام زمانمان استوارساز تا "مرگمان جاهلی" نباشد. #بوی_محرم میآید.
💕💛💕💛
#سلام_امام_زمانم
بيا ای بهتــــرين درمان قلبــم
مـــــداوا كن غـم پنهـان قلبـم
قســـــم بر خالق دلـهای عاشق
تو هستی آخرين سلطان قلبـم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تعجیل_در_امر_ظهور_پنج_صلوات_بفرستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پشت پرده حمله به #حجاب توسط دشمنان چیست؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥چند نکته ممتاز و ویژه درباره تربت امام حسین #امام_حسین(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر دلت رو شکوندن . . .
.
خوشا به تربت پاک تو سجده کردن ما
تویی که نامِ تو در صدر سربلندان است🕊•
#استوری
#شهید_محمدهادیامینی
#امامرضایدلم
مثلا بری وایسی جلو ضریحش بهش بگی:
آمدمت که بنگرم گریه نمیدهد امان...
#استوری
سوگند به خدایی که هر صدایی را میشنود!
هر کس دلی را شاد کند،خداوند از آن شادی
لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت
چون آب زلالی،بر او باریدن گرفته،و تلخی
مصیبتی را بزاید...
نهج البلاغه/حکمت ۲۵۷ 🪴
🌱 ⃟♥°
تَجربہبِـهمیاددادهکـِه...
بَرایاینکِـهطلبشَهادَتکنۍنَبایدبه
گُذشتهخودتنِگاهکُنۍ...!
راحـَتباش!نِگرانهیچۍنَـباش!
فقطمواظِباینباشکِـه،شیطونبِهتنگہتو
لیـٰاقتشَهادتنَداری..🙂!'
⇠|♥️|•• #شھیدانہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⸢❤️✨| #شاه_خراسان⸥
فقـط گدای تـو میشـم . . .
امامرضـ💛ـای خــودم باش . . .
#امام_رضا(ع)
#یاد_شهدا_باصلوات
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
🌱
📜|#خاطره
🍂|#حیرانی
شب آخر دسته شما جلوتر از دسته علی برای عملیات رفته بودید. آنها هم به سمت منطقه عملیات در حرکت بودند. که یک مرتبه نور قرمز رنگ توپ ۲۳ را دیدند. با خودشان گفتند اگر ۲۳ با ماست چرا دارد به سمت ما شلیک میکند واگر دشمن است دارد چه میکند؟ بچه های ما الان آنجا هستند.
همان موقع فرمانده پشت بیسیم گفته بود :《بچه ها بیایید. شده حتی چراغ روشن بیایید.》 چند بار این را گفت و بچه ها فهمیدند خبرهایی شده. برادر علی هم آنجا بود. علی به دلشوره افتاده بود. با خودش میگفت حتما اتفاقی افتاده، چون اولین بار بود که فرمانده را با آن حال میدید. به منطقه که رسیدند فرمانده گفته بود: بچه ها خودتان را جمع و جور کنید پنج شش تا شهید دادیم.
بچه ها دوست داشتند که آن شهدا از بچه های سوری یا فاطمیون باشند .
اما خب گاهی بعضی چیز ها فرق دارد...
📝