شهید امیر حاج امینی🌷:
اگر بـہ واسطـہ ے خونم حقے بر گردن دیگران داشتـہ باشم؛بـہ خداے ڪعبـہ قسم از مردان بے غیرت و زنان بے حیا نمیگذرم!
یاد شهدا با صلوات 🌸
#شهادت_امام_حسن_عسکری (علیه السلام)
#زن_عفت_افتخار
#حجاب
شاید امروز همون زمانه..
بیا با شهدا باشیم تا راه رو فراموش نکنیم☺️
رفاقت با شباهت یعنی #باشهداتاشهادت🍃
هدایت شده از ɞزیــــــنبیونʚ
زن در اسلام :
زنده ؛
سازنده ؛
و رزمنده است ؛
به شرطی که لباس رزمش،
لباس عفتش باشد.
«#شهید_آیت_الله_بهشتی
#یادشهداباذکرصلوات
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
💠.امیرالمؤمنین علی علیه السلام
🔹 فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَي لِسَانِهِ
*🎈 شناخت پیروان شیطان :*
«شیطان» با یاری آنها بر مركب گمراهی سوار شد، و كردارهای زشت را در نظرشان زیبا جلوه داد، مانند رفتار كسی كه نشان می داد در حكومت شیطان شریك است، و با زبان شیطان، باطل می گوید.
#خطبه_7
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
🌷 هَلَكَ مَنِ ادَّعَي وَ خابَ مَنِ افْتَري مَنْ أَبْدَي صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ وَ كَفَي بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ
*🌺 عاقبت اعمال بد :*
ادعا كننده باطل نابود شد، و دروغگو زیان كرد، هر كس با حق درافتاد هلاك گردید، نادانی انسان همین بس كه قدر خویش نشناسد.
#خطبه_16
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
🌺 شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا وَ طَالِبٌ بَطِيءٌ رَجَا وَ مُقَصِّرٌ فِي النَّارِ هَوَي
*🥜 سرگردانی مردم، و ضرورت تقوا :*
آن كس كه بهشت و دوزخ را پیش روی خود دارد، در تلاش است برخی از مردم به سرعت به سوی حق پیش می روند، كه اهل نجاتند، و بعضی به كندی می روند و امیدوارند، و دیگری كوتاهی می كند و در آتش جهنم گرفتار است.
#خطبه_16
زندگی نامه شهید مدافع حرم:شهید علی محمد قربانی
تاریخ تولد: 1346/8/20
محل تولد: روستای بنوار ناظر
تاریخ شهادت: 1393/11/19
محل شهادت: نبل الزهرا
وضعیت تأهل: متاهل
تعداد فرزندان:
تحصیلات: مدیریت برنامه ریزی آموزشی
زندگینامه

شهید مدافع حرم، مدیر انقلابی حاج علیمحمد قربانی از رزمندگان قدیمی خوزستانی بود که در 14 سالگی از ابتدای جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و در تمامی عملیاتهای آفندی و پدافندی لشکر 7 ولی عصر (عج) خوزستان حضور فعال داشت که منجر به جانبازی ایشان گردید.
پس از پایان جنگ تحمیلی در تیپ سوم لشکر 7 ولی عصر(عج) در مسئولیتهای مختلفی از جمله فرماندهي توپخانه و مسئول خدمات کارکنان برای خدماترسانی به خانوادههای پاسدار شمال خوزستان تلاشهای بسیاری نمود.
با توجه به ممارست ایشان در ورزش فوتبال، همزمان با انجام وظیفه در سپاه از سال 1375 به ریاست هیئت فوتبال شهرستان اندیمشک منصوب شد و با شناخت خوبی که از ورزش فوتبال و فوتبالیستها داشت، طی مدّت 10 سال، بدون دریافت هیچگونه حقوق و دستمزدی برای خود، خدمات بسیاری به فوتبال و ورزش اندیمشک، استان و کشور ارائه نمود. از جمله فعالیتهای ایشان، تأسیس مدرسه فوتبال یادآوران دوکوهه اندیمشک بود که نونهالان و نوجوانان بسیاری را جذب کرد و فوتبالیستهایی تربیت نمود که تعداد زیادی از آنان این روزها در لیگ برتر و تیم های ملی حضور دارند.
شهید قربانی از سال 79 به بانک انصار مأمور شدند و در ابتدا رياست شعبه دزفول و پس از آن رياست شعبه مرکزی استان خوزستان در اهواز را تا سال 1388 عهده دار بودند. تعداد قابل توجهي از مراجعه کنندگان به ایشان خود را مدیون همیاری این شهید میدانند.
5 سال حضور در مجموعه حراست استان خوزستان به عنوان قائم مقام حراست شهرداری کلانشهر اهواز و مبارزه با فساد اداری و اقتصادی و فراهم نمودن زمینه اشتغال تعداد قابل توجهي از جوانان مستعد در مجموعههاي كاري ايشان از دیگر خدمات بارز شهيد قرباني در استان میباشد.
همچنین، عشق به خدمت در دستگاه امام حسین(ع) باعث شد در سالهای پایانی عمر پر برکتشان در سمت مدیریت کاروانهای زیارتی حج و عتبات عالیات، خادم زائران اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) باشند.
این شهید عزیز در آخرین مرحله از زندگی دنیایی خود برای دفاع از حریم اهلالبیت(علیهمالسلام)، مردم مظلوم سوریه و در راستای تأمین امنیت نظام مقدس جمهوری اسلامی در دو مرحله عازم سوریه شد. در عملياتهای آزادسازي چند شهر و شهرک از جمله شکستن حصر شهرهای شیعه نشین نُبُل و الزهراء، گروهان ویژه از لشگر عملیاتی 7 ولی عصر(عج) خوزستان به فرماندهي ایشان موفق شدند حلقه محاصره را بشکنند و وارد نُبُل و الزّهراء شوند. سرانجام در عملیات تثبیت امنیت این دو شهر و فتح تپههای الطّاموره که مشرف به این دو شهر بود، شجاعانه زودتر از سایر نیروها بالای تپه رسید و در درگیری مستقیم با تروریستها به شهادت رسید.
پیکر مطهّر ایشان پس از چند روز در کنار سنگر تروریستها به اذن الهی از چشم دشمن مخفی ماند و بدون هیچ آسیبی به دست نیروهای مدافع حریم اهلالبیت(علیهمالسلام) افتاد و پس از انتقال به ایران، طبق وصیت خود در گلزار شهدای شهرستان اندیمشک به خاک سپرده شد.
شهید مدافع حرم، مدیر انقلابی حاج علیمحمد قربانی از رزمندگان قدیمی خوزستانی بود که در 14 سالگی از ابتدای جنگ تحمیلی عازم جبهه شد و در تمامی عملیاتهای آفندی و پدافندی لشکر 7 ولی عصر (عج) خوزستان حضور فعال داشت که منجر به جانبازی ایشان گردید.
پس از پایان جنگ تحمیلی در تیپ سوم لشکر 7 ولی عصر(عج) در مسئولیتهای مختلفی از جمله فرماندهي توپخانه و مسئول خدمات کارکنان برای خدماترسانی به خانوادههای پاسدار شمال خوزستان تلاشهای بسیاری نمود.
با توجه به ممارست ایشان در ورزش فوتبال، همزمان با انجام وظیفه در سپاه از سال 1375 به ریاست هیئت فوتبال شهرستان اندیمشک منصوب شد و با شناخت خوبی که از ورزش فوتبال و فوتبالیستها داشت، طی مدّت 10 سال، بدون دریافت هیچگونه حقوق و دستمزدی برای خود، خدمات بسیاری به فوتبال و ورزش اندیمشک، استان و کشور ارائه نمود. از جمله فعالیتهای ایشان، تأسیس مدرسه فوتبال یادآوران دوکوهه اندیمشک بود که نونهالان و نوجوانان بسیاری را جذب کرد و فوتبالیستهایی تربیت نمود که تعداد زیادی از آنان این روزها در لیگ برتر و تیم های ملی حضور دارند.
شهید قربانی از سال 79 به بانک انصار مأمور شدند و در ابتدا رياست شعبه دزفول و پس از آن رياست شعبه مرکزی استان خوزستان در اهواز را تا سال 1388 عهده دار بودند. تعداد قابل توجهي از مراجعه کنندگان به ایشان خود را مدیون همیاری این شهید میدانند.
5 سال حضور در مجموعه حراست استان خوزستان به عنوان قائم مقام حراست شهرداری کلانشهر اهواز و مبارزه با فساد اداری و اقتصادی و فراهم نمودن زمینه اشتغال تعداد قابل توجهي از جوانان مستعد در مجموعههاي كاري ايشان از دیگر خدمات بارز شهيد قرباني در استان میباشد.
همچنین، عشق به خدمت در دستگاه امام حسین(ع) باعث شد در سالهای پایانی عمر پر برکتشان در سمت مدیریت کاروانهای زیارتی حج و عتبات عالیات، خادم زائران اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) باشند.
این شهید عزیز در آخرین مرحله از زندگی دنیایی خود برای دفاع از حریم اهلالبیت(علیهمالسلام)، مردم مظلوم سوریه و در راستای تأمین امنیت نظام مقدس جمهوری اسلامی در دو مرحله عازم سوریه شد. در عملياتهای آزادسازي چند شهر و شهرک از جمله شکستن حصر شهرهای شیعه نشین نُبُل و الزهراء، گروهان ویژه از لشگر عملیاتی 7 ولی عصر(عج) خوزستان به فرماندهي ایشان موفق شدند حلقه محاصره را بشکنند و وارد نُبُل و الزّهراء شوند. سرانجام در عملیات تثبیت امنیت این دو شهر و فتح تپههای الطّاموره که مشرف به این دو شهر بود، شجاعانه زودتر از سایر نیروها بالای تپه رسید و در درگیری مستقیم با تروریستها به شهادت رسید.
پیکر مطهّر ایشان پس از چند روز در کنار سنگر تروریستها به اذن الهی از چشم دشمن مخفی ماند و بدون هیچ آسیبی به دست نیروهای مدافع حریم اهلالبیت(علیهمالسلام) افتاد و پس از انتقال به ایران، طبق وصیت خود در گلزار شهدای شهرستان اندیمشک به خاک سپرده شد.
سردار حاج علیمحمّد قربانی، بیستم آبانماه 1346 در روستای بنوارناظر، حدفاصل شهرهای اندیمشک و دزفول، در خانوادهای مستضعف و متدین به دنیا آمد. پدرش کشاورز بود و مادرش خانهدار. علیمحمّد، چهار سال از دوران ابتداییاش را در دبستان هلال بنوارناظر درس خواند. از دوران کودکی در مراسمهای مذهبی محرّم و کلاسهای آموزشی قرآن که از طرف روحانیّت برگزار میشد، شرکت میکرد. این کلاسها زمینة آشنایی او با قرآن و اهلبیت شد.
طرح اصلاحات ارضی حکومت پهلوی، امرار معاش را برای کشاورزان روستایی سخت کرده بود. خانواده او مجبور شدند سال 1356 به شهر اندیمشک نقل مکان کنند.
علیمحمد کلاس پنجم ابتدایی را در اندیمشک گذراند. همزمان زمزمه انقلاب در اندیمشک اوج گرفته بود. تربیت مذهبی خانواده، حضور در مسجد و کلاسهای قرآن و بهویژه تأثیرپذیری از واقعة عاشورا، از او یک نوجوان با روحیّه انقلابی ساخته بود. او با همان سنّ کم، تا پیروزی انقلاب اسلامی در فعالیّتهای مذهبی و تظاهرات ضد رژیم شاهنشاهی شرکت میکرد.
هنوز دو سال از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود، که جنگ نابرابر ابرقدرتها علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران آغاز شد. با شروع جنگ تحمیلی و تشکیل بسیج مستضعفین به فرمان حضرت امام خمینی، علیمحمّد عضو بسیج نوجوانان شد. او فعالیّت شبانهروزیاش را در بسیج، از مسجد محمّدی، مسجد امام حسن(ع) و حسینیّه امام خمینیِ اندیمشک آغاز کرد.
علیمحمّد که اردیبهشت 1361 تازه پانزده سالش تمام شده بود، با اصرار و پیگیری زیاد به جبهه جنوب اعزام شد. وی در عملیّات آزادسازی خرمشهر ( الی بیتالمقدس ) عضو واحد تخریب لشکر بود. در همین عملیات پای راستش زخمی شد. پس از بهبودی در عملیات رمضان، والفجر مقدّماتی و مأموریّتهای پدافندی لشکر هفت ولیعصر در پاسگاه زید شرکت کرد. ایشان سیزدهم فروردین 1363 رسماً در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استخدام شد.
عضویّتش در سپاه پاسداران، مصادف با تشکیل گردان رزمی-عملیاّتی حمزه سیدالشهداء اندیمشک در لشکر هفت ولیعصر(عج) خوزستان بود. از آن پس، علیمحمّد در تمام مأموریّتهای آفندی و پدافندی این گردان حضور فعّال و چشمگیری داشت.
سال 1363 در مأموریت پدافندی منطقهی چذّابه بود که پدرِ دلسوز، مهربان، زحمتکش و حامی اصلی خود را از دست داد. با آنکه بعد از پدر، مسئولیّت مادر، برادر، خواهران و نیز مخارج زندگی آنها برعهده او بود ؛ تنها سه روز از مرخصی استفاده کرد و دوباره به جبهه بازگشت.
در عملیات والفجر 8 در دسته ویژهی غوّاصی، بعنوان نیروی اطّلاعات و عملیّات گردان؛ و در عملیّات کربلای 4 بعنوان معاون دسته ویژهی غواص به آغوش خطر و جانبازی رفت.
سال 1366 با پیگیری و اصرار مادر مقاوم و استوار خود، چند روز به شهر آمد و با خواهر شهید عبدالعلی چگله ازدواج کرد و پس از مدت کوتاهی به جبهه برگشت.
در آخرین عملیّاتهای جنگ تحمیلی، از جمله والفجر10 و بیت المقدس7، معاون گروهان الحدیدِ گردان حمزه سیدالشهداء بود. بعد از پذیرش قطعنامه 598، جانشین فرمانده گروهان مستقل کماندویی تیپ سوّمِ لشکرِ هفت شد و سپس فرماندهی آن را بهعهده گرفت.
پس از پایان جنگ، دورههای آموزشی تخصصی و عالی سپاه را با موفقیّت پشت سر گذاشت. وی ابتدا فرمانده گردان توپخانه شد. ایشان پس از مدتی مسئول تربیتبدنیِ تیپ و سپس مسئول پشتیبانی و خدمات کارکنان تیپ سوّم شد. خدمت به معیشت کارکنان سپاه و خانوادههای آنان و تأمین کالاهای ضروری زندگیشان، از خدمات ارزندة علیمحمد قربانی در طول خدمت در این مسئولیّت است.
پس از پایان جنگ، دورههای آموزشی تخصصی و عالی سپاه را با موفقیّت پشت سر گذاشت. وی ابتدا فرمانده گردان توپخانه شد. ایشان پس از مدتی مسئول تربیتبدنیِ تیپ و سپس مسئول پشتیبانی و خدمات کارکنان تیپ سوّم شد. خدمت به معیشت کارکنان سپاه و خانوادههای آنان و تأمین کالاهای ضروری زندگیشان، از خدمات ارزندة علیمحمد قربانی در طول خدمت در این مسئولیّت است.
در همین ایّام گروهک تروریستی منافقین به پادگان کرخه ( محل استقرار تیپ سوم لشکر ولیعصر ) حملة خمپارهای کردند. به اذعان همه نیروها و فرماندهان وقت، اگر هوشیاری، درایت و سرعتِعمل ایشان در تشخیص نوع حمله و اعزام تیمهای رزمی نبود، راه برای نفوذ منافقین باز میماند. اما اقدام به موقع ایشان در بستن گلوگاههای مهم و مقاومت در برابر آنها، باعث ناکامی و نابودی تیم تروریستی منافقین شد. اهمیّت این عملیات و عملکرد افتخارآفرین او و همرزمانش باعث شد هم ایشان مورد تشویق فرماندهان سپاه قرارگیرند و هم خانواده شهید علی ساکی ( که با جانفشانی در این عملیات به شهادت رسیده بود ) از دست مقام معظّم رهبری مدال فتح را دریافت کنند.
دغدغه تهاجم فرهنگی بیگانه به مرزهای عقیدتی و فرهنگی جامعة نوپای اسلامی که بارها در فرمایشات رهبر معظّم انقلاب گوشزد شده بود، باعث شد تا برای تربیت نسل نوجوان و جوان، وارد عرصه ورزش شود. به همین منظور سال 1375 در کنار حضور در مجموعه سپاه، ریاست هیأت فوتبال شهرستان اندیمشک را بدون دریافت هرگونه دستمزدی برعهده گرفت. ایشان تا سال 1385 که ساکن اندیمشک بود، این مسئولیّت را بر عهده داشت.
معرّفی یک الگوی مدیریت انقلابی و متعهد به جامعة ورزشی و نزدیک کردن نسل نوجوان و جوانِ ورزشکار به آرمانها و ارزشهای انقلابی و دینی از خدمات نانوشتة شهید قربانی در این مسئولیّت است. با راهاندازی مدرسة فوتبال ولایت در اندیمشک که بعدها به یادآوران دوکوهه تغییر نام داد، نوجوانان زیادی را جذب کرد و استعدادهای خوبی را از بین آنها کشف نمود. وی با برنامهای منظم و تمرینهای مداوم توانست فوتبالیستهای جوان و نوجوان اندیمشکی را به فوتبال استان و کشور معرّفی کند.
برنامهریزی دقیق او باعث شد برای اولین بار در سال 1383 تیمهای نونهال، نوجوان و امیدهای اندیمشک، ضمن قهرمانی در استان، به مسابقات کشوری وارد شوند. موفقیّتهای پی درپی او در رشد و توسعه کمّی و کیفی فوتبال اندیمشک و ارتقاء سطح آن در استان، باعث شد او و مدرسه فوتبال اندیمشک پنج سال پیدرپی بهعنوان مدرسه فوتبال نمونة کشوری انتخاب و از رئیس فدراسیون فوتبال کشور لوح تقدیر دریافت کند.
علیمحمد قربانی اوایل سال 1380 رئیس صندوق قرضالحسنه انصارالمجاهدین دزفول شد و تا سال 1385 مدیریّت آن را برعهده داشت. ایشان سال 1382 همزمان با مدیریّت بانک انصار در دزفول و سپس اهواز، در دانشگاه آزاد اسلامی دزفول مشغول به تحصیل در رشته مدیریّت برنامهریزی آموزشی شد و در سال 1386 مدرک لیسانس گرفت.
خدمت شبانهروزی، صادقانه و مدیریّت کارآمد در مؤسسه مالیواعتباری انصار، شعبه ولیّعصر(عج) دزفول، باعث شد دو سال پیدرپی بهعنوان مدیر نمونه استان معرّفی شود. آوازة مدیریّتش، او را به مرکز استان کشاند و عهدهدار ریاست بانک انصار، شعبه مرکزی استان خوزستان در اهواز شد. مدیریت شعبه مرکزی بانک انصار خوزستان آخرین مسئولیّت ایشان در سپاه پاسداران بود. علیمحمد قربانی سرانجام در سال 1388 با درجة سرتیپ دومی، از سپاه پاسداران بازنشست شد، اما روح خستگی ناپذیرش نگذاشت جسم بیمار او که از صدمات شیمیایی دوران جنگ رنج میبرد، حتّی یک روز استراحت کند.
بلافاصله پس از بازنشستگی، به مجموعه حراست کل استان خوزستان فراخوانده شد و به عنوان قائم مقام حراست شهرداری کلانشهر اهواز تا مهرماه 1393 مشغول خدمت گردید. پنج سال مدیریت ایشان در این مجموعه، همراه با چالشهای بزرگ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی نظام اسلامی بود. او که مبارزه در جبههی سخت را از نوجوانی در هشت سال دفاع مقدس تجربه کرده بود، وارد مبارزه با فساد و گمراهی در جبههی نرم شد. جلوگیری از قراردادهای خلاف قانون، جلوگیری از نفوذ افراد و جریانهای فاسد سیاسی اقتصادی در شهرداری، مقابله با طرحها و برنامههای منحرف فرهنگی و اخلاقی، حمایت و کمک همه جانبه از طرحها و برنامههای دینی و فرهنگی، بکارگیری و اشتغال دَه ها نیروی متدیّنِ جوان از جمله خدمات ارزنده ایشان است.
با توجه به تجربه ایشان در عرصههای مختلف، با دعوت مدیران دادگستری استان، همزمان در هسته گزینش دادگستری خوزستان، با دقت و حساسیت به عنوان مصاحبهگر بخش استخدامی مشغول فعالیت گردید.
عشق به خاندان عصمت و طهارت و آرزوی زیارت حرمهای اهل بیتعلیهم السلام که از دوران کودکی در جانش ریشه دوانده بود، باعث شد در سال 1391 باوجود مشغلههای فراوان، مجوّز کاروان زیارتی عتبات عالیات را دریافت کند و مدیریّت یک کاروان را بر عهده بگیرد. از همان سال تا زمان شهادتش هر ساله چند کاروان زیارتی عتبات عالیات عراق را مدیریّت مینمود. اخلاق نیکو، فروتنی، چهره متبسّم، چشمان پاک، کمک مالی به زائرین نیازمند، خدمت به سالمندان کاروان، بیخوابی و بخشیدن سهم غذای خود به رانندگان عراقی بخشی از خصوصیّاتی است که او را محبوب و مجذوب همه زوّار ساخته بود و غالب زوّار کاروان ایشان، از سفر عتبات همراه با شهید قربانی به عنوان یک سفر خاص و تکرارنشدنی یاد میکنند.
علاوه بر این در سال 1391 با اصرار رزمندگان اندیمشک، در انتخابات هیأت مدیره شرکت تعاونی رزمندگان شرکت کرد و با رأی بالای سهامداران، عضو هیأت مدیره این شرکت شد. کمکها و گرهگشاییهای ایشان از مشکلات شرکت تعاونی رزمندگان تا تابستان 1394 و پیش از اعزام به سوریه ادامه داشت.
اواسط سال 1393 که بنا به دلایلی از شهرداری اهواز جدا شده بود؛ به شرکت خدماتی، رفاهی و پشتیبانی سازمان آب و برق خوزستان ( ساب ) دعوت شد و بعنوان جانشین مدیر عامل این شرکت معرّفی گردید. این مسئولیّت، آخرین مسئولیّت ایشان بشمار میآید. بعد از جدا شدن از شهرداری چند مسئولیّت مهم دیگر، از جمله مدیریت یک مؤسسه مالی و اعتباری در جنوب غرب کشور، به ایشان پیشنهاد گردید، امّا او هیچکدام را نپذیرفت!
او که بعد از 27 سال از دوران دفاع مقدس، با شنیدن خبر اعزام مستشار به سوریه، جام صبرش لبریز شده بود، برای دفاع از حرم زینب(سلام اله علیه) و رقیّه(سلام اله علیه) و حریم دین و میهن و بعد از پیگیریهای زیاد، در مهر ماه 1394 عازم سوریه گردید. پس از بازگشت، علاوه بر رسیدگی به امورات مالی و زندگی همسر و فرزندانش، و سفارش و وصیتهای لازم، دوباره لباس رزم برتن کرد و این بار با دوستان قدیمی و یاران 8 سال دفاع مقدس در گردان رزمی حمزه سید الشهداء لشکر 7 به سوریه پرواز کرد.
شور و شوق او در رفتن چنان بود که گویی دوباره راه کربلا باز شده و فرصتی برای جبران جاماندگان از “قافله عشق” فراهم گردیده است. چهره او بشّاشتر و جوانتر شده بود. برچسبهای ” کلّنا عبّاسکِ یا زینب”؛ “لبّیک یا عبّاس” و “لبّیکِ یا زینب” بر سینه و بازوی خود زده و دفاع از حریم حضرت زینب(س) و مظلومین منطقه را افتخار خود میدانست. بود. بعد از 27 سال حسرت، با کولهباری از تجربه، شجاعت، عشق و اخلاص، دوباره فرمانده گروهان ویژه شده بود. با پیروزی افتخار آفرین بر تکفیریهای زبون، در زمان ورود به شهرهای شیعه نشین نُبُّل و الزهراء، پرچم جمهوری اسلامی ایران را بر زمین گذاشته و با سجده بر آن، خدای بزرگ را بر این پیروزی بزرگ شکرگزاری کرد.
دوشنبه 19 بهمن 1394، سه روز بعد از آزادسازی شهرهای نُبُّل و الزهراء، عملیاتی دیگر برای دور کردن تکفیریها از حومه شهر و پاکسازی منطقه شروع شد. این بار باز هم جلودار بود. در روز روشن، به سنگرهای دشمن در بالای تپههای الطاموره حمله کرد و سرانجام با گلوله مستقیمی که گلویش را شکافت، بر زمین افتاد و به شهادت رسید.
نزدیک به چهار شبانهروز پیکر مطهّر حاج قربان، بر زمینی سنگلاخی، بالای تپههای الطاموره در فاصله ده متری از سنگر تکفیریها بر زمین افتاده بود. چند شبانهروز آن منطقه در دست دشمن بود و در این مدت نیروهای ما نمیتوانستند عملیات انجام دهند. سرانجام روز 23 بهمن بعد از عملیات پاکسازی منطقه، همرزمانش توانستند به پیکر پاک شهید دسترسی پیدا کنند.
یکی از فرماندهان سپاه در سوریه گفت: «تاکنون سابقه نداشت پیکر شهیدی از جبهة مقاومت در منطقة تکفیریها سالم بماند. معمولاً یا اجساد را برای گرفتن تلفات از ما، تلهگذاری میکنند یا آنها را برای ایجاد رعب و وحشت تکهتکه میکنند. وقتی هم فرصت زیادی ندارند، سرها را از بدن جدا میکنند و همراه خود میبرند.» اینکه پیکر شهید قربانی نزدیک به چهار شبانهروز در چند متری سنگر تکفیریها از دیدشان پنهان مانده، از رویدادهای بیسابقه و عجیب است و باید در خصوص آن تحقیق شود. شاید یکی از عوامل این اتفاق مداومت شهید بر خواندن آیة شریفة «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» باشد. علاوه بر این، همرزمان شهید که پیکر ایشان را پیدا کرده بودند گفتهاند: «وقتی پیکر حاجی را پیدا کردیم با اینکه چند روز از شهادت ایشان گذشته بود، رایحه خوشی از پیکر و فضای پیرامون آن به مشام میرسید.»
پیکر حاج قربان پس
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
با توجه به تجربه ایشان در عرصههای مختلف، با دعوت مدیران دادگستری استان، همزمان در هسته گزینش دادگس
از طواف در حرم مقدس حضرت زینب سلاماللهعلیه و حضرت رقیّه سلاماللهعلیه به وطن برگردانده شد. پیکر شهید علیمحمد قربانی پس از تشییع در شهر اهواز، بنابر وصیت خودش به اندیمشک منتقل شد و در روز 26 بهمن 1394 پس از تشییع باشکوهی در گلزار شهدای اندیمشک، در کنار همرزمان قدیمی خود به خاک سپرده شد.
گروه حماسه و مقاومت رجانیوز - کبری خدابخش : «آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار میروند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیهالسلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات امام خامنهای در جمع خانوادههای شهدای مدافع حرم که به تنهایی گویای منزلتی است که میتوان برای این شهدا تصور کرد. همسر شهید قربانی گذری کوتاه از زندگی همسرش برای رجانیوز داشته است
زندگی مشترک
در مهرماه سال 66 با حاجی ازدواج کردم. ما هم روستایی بودیم. هر دو اهل روستای بنوارناظر؛ خانوادههایمان کامل از هم شناخت داشتند و برادرم نیز همرزم حاجی بود.
ازدواج ما کاملاً سنتی انجام شد. من و حاجی تا قبل از اینکه برای عقد به محضر برویم همدیگر را ندیده بودیم. مادر ایشان من را دیده و پسندیده بود.
شخصاً روحیات آرمانگرایانهای داشتم. چون از خانواده شهدا بودیم و من هم خواهر شهید بهتبع خیلی دوست داشتم همسرم نیز خارج از این مسیر نباشد و خداوند متعال این مرد بزرگ را نصیب من کرد.
البته حاجی هم همسری میخواست که مانع از جبهه رفتن او نباشد و خیلی راحت بتواند در مورد جنگ و جهاد با او حرف بزند.
حاصل ازدواج ما سه فرزند پسر است. حسین متولد 68، مجتبی 70 و محمد 74 است. اسم بچهها را خودش انتخاب میکرد. اوایل ازدواجمان به من گفت: «از خدا خواستهام فرزند اولم پسر باشد و نام حسین را بر او بگذارم.»
خصوصیات اخلاقی
شهید قربانی خصلتهای ویژهای داشت و دارای روحیات بسیار جذاب بود. اصلاً اهل هیاهو نبود. خیلی فکور و اهل تدبیر، برنامهریز و عملیاتی... به دلیل همین ویژگیهای کمنظیر مسئولیتهای گوناگونی به حاجی میسپردند. حاجی بسیار دلسوز و در رفع حوائج دیگران بسیار سختکوش بود.
شهید قربانی در هر مرحله از زندگی که مسئولیتی برعهده میگرفت تا پایان به آن وفادار بود. و به جرئت میتوان گفت در هر مسئولیتی که وارد میشد آنجا بهترین و موفقترین بود. دلیل آن هم ایمان و توکل بسیار اوبه خدا و تلاش برای حل مشکلات مردم بود.
تعهد بسیار بالایی نسبت به پذیرش مسئولیت داشت. اگر کاری در توانش نبود از پاسخ دادن به اعمالش در پیشگاه خداوند متعال واهمه داشت. او هرگز به دنبال مال دنیا نبود. پیرو و دنبالرو ولایت بودو این باور را به عنوان منطق و راه عملی و اعتقادی خود در ذهن داشت.
شهید قربانی همه عمر در حال جهاد بود. جهاد نظامی، جهاد فرهنگی، جهاد اقتصادی و... حاجی از وقتی متوجه شده بود اطعام و جشن عید غدیر در شرایط فعلی جهان اسلام چقدر اهمیت دارد روز عید غدیر فامیل را به منزل خود دعوت کرده و با شام و میوه و شیرینی از آنها پذیرایی میکرد.
برای بزرگترها و بچهها مسابقه ترتیب میداد، هدیه میخرید، به همه عیدی میداد، برای آنها صحبت میکرد و میگفت: «امروز باید به همه خوش بگذرد و روز عید غدیر باید در خاطر همه خصوصاً بچهها ماندگار شود.» حاجی خیلی ساده زیست بود و رفت و آمد او با مدیران بالادست تأثیری در سادهزیستی او نداشت.
در حالی که حتی زیردستان حاجی بعضاً زندگی مرفهتری داشتند. به پرداخت خمس، زکات و صدقه خیلی مقید بود و اهتمام عجیبی داشت که از بیتالمال استفاده نکند.
افتخار حاجی این بود که هیچگاه از منزل سازمانی استفاده نکرد. حتی برای پذیرایی از مهمانان محل کارش که بعضاً از دوستانش بودند از پول خودش خرج میکرد نه از بیتالمال. به زیر دستانش خیلی توجه نشان میداد. اگر مشکل یا بیماری داشتند پیگیری میکرد. گاهی گرسنه به خانه میآمد و متوجه میشدم غذایش را به فردی نیازمند داده است.
حاجی معاون حراست شهرداری کلانشهر اهواز بودند. سال اولی که در آنجا مشغول شده بود به مناسبت تولد حضرت زهرا سلاماللهعلیها تصمیم گرفت برای خانمهای همکارش هدیه تهیه کند. از من خواست که او را همراهی کنم. وقتی هدایای خانمهای قسمت خودش را دادیم، به من گفت به یک نفر دیگر هم باید هدیه بدهیم. ایشان یکی از خانمهای قسمت بایگانی اداره هستند و از هموطنان مسیحی ما.
به حاجی گفتم این خانم ناراحت نشود که برای تولد حضرت زهرا برایش هدیه گرفتهایم. حاجی گفت: «نه. فکر نمیکنم. مگر نه اینکه حضرت زهرا سیدةالنساءالعالمین هستند؟ مطمئنم خوشحال میشود.» حدس حاجی درست بود و آن خانم بیاندازه از کار حاجی خوشحال شد و مرتب تشکر میکرد. و چند سالی که حاجی در شهرداری مشغول خدمت بودند عیدهای کریسمس برای آن خانم هدیه تهیه میکرد و البته دوست مسیحی ما برای جبران محبتهای حاجی عید نوروز برای ما هدیه میگرفت. خیلی مجذوب رفتار و اخلاق حاجی شده بود.
من و حاجی سفرهای زیادی رفته بودیم. هم زیارتی هم غیر زیارتی. حاجی خیلی خوش سفر بود و کاری میکرد که به من و بچهها خوش بگذرد.
سفر حج تمتع سال 89
سال 89 حج تمتع مشرف شدیم. حاجی با هماهنگی بعثه مقداری اقلام فرهنگی مثل کتاب دعا، جاکلیدی و تسبیح برای تبلیغ بین مسلمانان سایر کشورها همراه آورده بود. ما مدینه اول بودیم. از صبح از حاجی بیخبر بودم. هم اتاقیهایش هم از او خبر نداشتند. خیلی نگران شدم. تا اینکه بعد از چند ساعت بیخبری آمد. پرسیدم: «کجا بودی؟ نگران شدم.» گفت: «اطراف بقیع داشتم با یک جوان سودانی صحبت میکردم و به او یک صحیفه سجادیه هدیه دادم. که مأموران وهابی آلسعود متوجه ما شدند. سریع او را رد کردم تا اتفاقی برایش نیفتد و مأموران من را دستگیر کردند و بعد از کلی بازجویی و مشت و لگد چون مدرکی به دست نیاوردند من را رها کردند.» وقتی این قضیه را تعریف کرد من خیلی ناراحت شدم و اشکم جاری شد. حاجی گفت: «چرا گریه میکنی؟ مگر ما برای اسلام چه کردیم؟ اهل بیت جان عزیزشان را برای اسلام دادهاند. حالا ما چند مشت و لگد خوردهایم چیزی نیست.»