eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
43هزار عکس
18.6هزار ویدیو
381 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
○«...چون می دانستم ساعت ۶ پرواز دارد، ساکش را آماده کردم و داخل اتاق خودش که کتابخانه و جانمازش هم آنجا بود گذاشتم. بی خبر وارد اتاقش شدم، دیدم وسایلش را به هم زده، سجاده و عبایش را جمع کرده، محل جاکتابی اش را تغییر داده، میز تحریرش را برده جایی که همیشه نماز می خوانده گذاشته. اصلاً وقتی وارد اتاق شدم یک لحظه شک کردم که این همان اتاق حاج آقاست یا نه! ○لباس اضافه هایی که توی ساک گذاشته بودم را بیرون آورده بود. گفتم: این لباس ها را لازم داری. چرا آوردی بیرون؟ گفت: نه من زود برمی گردم. اصرار کردم، گفت: لازم ندارم، زود برمی گردم. ○دو تا انگشتر عقیق داشت آنها را هم از انگشتش درآورد و گذاشت داخل کشوی میز. موقع رفتن چند بار رفت داخل خانه و برگشت حیاط. پرسیدم: چیزی شده؟ وسیله ای گم کردی؟ چرا نگرانی؟ گفت: چیزی نیست حاج خانم. از زیر قرآن ردش کردم و رفت داخل ماشین. از آنجا هم دستی تکان داد و راننده گاز ماشین را گرفت و رفت. اهل پیامک و این جور چیزها هم نبود؛ ولی آن روز از پای پلکان هواپیما برای من پیامک کوتاهی فرستاد.فقط نوشته بود: »
۱۴ مهر ۱۴۰۱
امیرالمؤمنین «ع»: ‌ پیشگو، مانند جادوگر اسـت و جادوگر مانند کافر اسـت، و کافر در آتش اسـت. ‌ نهج البلاغه، خطبه ۷۹
۱۴ مهر ۱۴۰۱
🌷 امیرمومنان علی (علیه السلام) : 🌿 قلب‌ها سخت و قسی نمی‌شود ، مگر به خاطر کثرت گناه ☘ ما قست القلوب الا لکثرت الذنوب‌ 📗 بحار ج6 ص73
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه (س) بودیم، دفعه آخر که برای خداحافظی رفتیم حرم، وقتی برمی‌گشتیم، گفت: دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز، گفتم:چرا؟ گفت: چون همیشه موقع خداحافظی می‌گفتم یا حضرت معصومه (س) من را دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب (س) نوکری کنم، ولی این‌بار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب (س)، من هم خندیدیم و گفتم: خب چه فرقی کرد؟! گفت: اینها دریای کرم هستند، چیزی را که ببخشند دیگر پس نمی‌گیرند. 🌷شهید مصطفی نبی‌لو🌷 به روایت همسر شهید
۱۴ مهر ۱۴۰۱
: 🌷ما انقـلاب ڪردیم ڪہ اضطرار امام زمـان (عج) را بہ تبدیل ڪنیم، و رسیدن بہ این هدف هزینہ دارد و هزینہ آن همین در سوریہ وعراق شهیـد دادن است.
۱۴ مهر ۱۴۰۱
💠 🔰مدتے بود هــروقت براے نظافت مےرفـتم میــدیدم تمــام ڪلاس ها و راهرو هـاے مدرسه تمیز است!💖 یک روز زودتــر از همیشہ رفــتم و جایے پنهــان شــدم، چند دقیقــه بعد دیــدم آقاے کشــاورز، مدیــر مدرســہ جــارو بدســت آمــد و شــروع ڪـرد به جاروکــردن کلاس ها...
۱۴ مهر ۱۴۰۱
همسرم بسیار آدم ساده‌زیست، باگذشت، شوخ طبع، پرتلاش و اهل خدمت به دیگران بود. وقتی از محل کار به خانه می‌آمد، خستگی کار را پشت در خانه می‌گذاشت و با حالت مهربانی و چهره‌ای خندان و بشاش وارد می‌شد، با ورود ایشان فضای ساکت منزل کاملاً شکسته می‌شد، همه‌ی اعضای خانواده او را دوست داشتند، برای مادرم مثل پسر بود، نه داماد، همیشه دوست داشت به دیگران خدمت کند و تا جایی که در توانش بود دستگیری می‌کرد، می‌گفت: خشنودی خدا در خدمت به خلقِ اوست. به طور ویژه به پدربزرگ و مادربزرگش کمک می‌کرد و آنها حتی بیشتر از فرزندان خودشان او را دوست داشتند، یادم هست هر از گاهی به خانه آنها می‌رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد، خانه آنها باغ کوچکی داشت که در حیاط آن انبوه درختان میوه بود، آنها نمی‌توانستند میوه‌ها را بچینند و صالح تنها کسی بود که تمام کارهای باغ را انجام می‌داد. از کارهای سخت و سنگین فرار نمی‌کرد و تمام توانش را برای خدمت صادقانه و بی‌منت بکار می‌برد. 🌷شهید عبدالصالح زارع🌷
۱۴ مهر ۱۴۰۱
چقدر ارزش دارد اسیر چهره‌ پاک تو شدن در میانِ اسارت‌های دنیایی ... 🔰 خوش‌ سیما ترین شهید تخریب‌چی نوجوان و شهادت غریبانه در بیمارستان الرشید ... عبدالعظیم ، در یکی از روزهای زیبای اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۹ در شهر نقنه از توابع شهرستان بروجن در استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد ... فقط ۱۲ سال سن داشت. دانش‌آموز اول راهنمایی بود که با شروع جنگ تحمیلی سنگر مدرسه را ترک کرد و علیرغم مخالفت اطرافیان و مسئولان به خاطر سن کمی که داشت خود را به جبهه‌های حق علیه باطل رساند. در اولین حضورش در جبهه وارد گردان تخریب شد و با تلاش و خدمات زیاد مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. در همان مرحله اول از ناحیه دست مجروح شد و در بیمارستانی در تهران بستری شد. بعد از بهبود نسبی با وجود مخالفت خانواده و مسئولین بسیج برای آخرین‌بار عازم جبهه‌های غرب کشور شد . در عملیات والفجر ۴ درحالی‌که پیشاپیش رزمندگان مشغول بازگشایی محور عملیاتی و خنثی کردن مین‌ها بود ، به شدت مجروح شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. به خاطر مجروحیت او را در بیمارستان الرشید عراق بستری کردند ، اما با توجه به‌شدت جراحات وارده و از طرفی شکنجه های بعثیون عراقی ، هفتم آذرماه ۱۳۶۲ در همان بیمارستان غریبانه به شهادت رسید. پیکر پاک شهید عبدالعظیم را در همان مکان دفن می کنند تا اینکه بعد از بیست سال پیکرش را به ایران انتقال و طی مراسم باشکوهی در گلزار شهدا زادگاهش به خاک می سپارند. تخریب چی شهید دانش‌آموز عبدالعظیم خلیل‌زاده🌷
۱۴ مهر ۱۴۰۱
چقدر ارزش دارد اسیر چهره‌ پاک تو شدن در میانِ اسارت‌های دنیایی ... 🔰 خوش‌ سیما ترین شهید تخریب‌چی نوجوان و شهادت غریبانه در بیمارستان الرشید ... عبدالعظیم ، در یکی از روزهای زیبای اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۴۹ در شهر نقنه از توابع شهرستان بروجن در استان چهارمحال بختیاری به دنیا آمد ... فقط ۱۲ سال سن داشت. دانش‌آموز اول راهنمایی بود که با شروع جنگ تحمیلی سنگر مدرسه را ترک کرد و علیرغم مخالفت اطرافیان و مسئولان به خاطر سن کمی که داشت خود را به جبهه‌های حق علیه باطل رساند. در اولین حضورش در جبهه وارد گردان تخریب شد و با تلاش و خدمات زیاد مورد توجه فرماندهان قرار گرفت. در همان مرحله اول از ناحیه دست مجروح شد و در بیمارستانی در تهران بستری شد. بعد از بهبود نسبی با وجود مخالفت خانواده و مسئولین بسیج برای آخرین‌بار عازم جبهه‌های غرب کشور شد . در عملیات والفجر ۴ درحالی‌که پیشاپیش رزمندگان مشغول بازگشایی محور عملیاتی و خنثی کردن مین‌ها بود ، به شدت مجروح شد و به اسارت نیروهای عراقی درآمد. به خاطر مجروحیت او را در بیمارستان الرشید عراق بستری کردند ، اما با توجه به‌شدت جراحات وارده و از طرفی شکنجه های بعثیون عراقی ، هفتم آذرماه ۱۳۶۲ در همان بیمارستان غریبانه به شهادت رسید. پیکر پاک شهید عبدالعظیم را در همان مکان دفن می کنند تا اینکه بعد از بیست سال پیکرش را به ایران انتقال و طی مراسم باشکوهی در گلزار شهدا زادگاهش به خاک می سپارند. تخریب چی شهید دانش‌آموز عبدالعظیم خلیل‌زاده🌷
۱۴ مهر ۱۴۰۱
نمیدونم این کانال اسمش چی بوده چند تا عضو داشته.!! ادمینش کی بوده...👌 ولی دم اعضاش گرم که تا لحظه ی آخر موندن و لفت ندادن!😔 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ❣❣
۹ دی ۱۴۰۱
✅ شهیـــدی ڪــه ســــر مـــــزار خــــودش فاتحــــه میخــوانــــد ... رفت ڪنار یڪ قبر خالی نشست و فاتحه خواند . همیشه برای شهدای آینده فاتحه می‌خواند . من هم ڪنارش نشستم و برای شهیدی ڪه قرار بود در آینده توی قبر دفن شود ، فاتحه خواندم . پرسید : «می‌دانی این قبر مال ڪیه؟» گفتم : «نه ! این قبر ڪه هنوز خالی است .» نگاهم ڪرد و گفت : «اگه خدا قسمت ڪنه ، این‌جا قبر من می‌شه .» ...تعداد زیادی از شهدای والفجر 8 را برای خاڪ‌سپاری به گلز‌ار شهدا آوردند . شهدا را ڪه دفن کردند ، یاد حرف آن روزش افتادم . توی همان قبری دفن شده بود ڪه قبلا گفته بود ... 🌹سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده‌پور ، جانشین تیپ تخریب لشکر 41 ثارالله (ع)🌱 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ❣❣
۱۴ دی ۱۴۰۱
۱۶ دی