گفتوگو با خواهر شهيد احمد قندچي،درسال۱۳۵۹*
نگذاشتند به برادرم خون برسد
خانم قندچي بهطور مختصر شهادت برادرتان را شرح بدهيد؟
... من فقط همين را ميدانم كه صبح رفت و عصر برنگشت چون من اون موقع خيلي كوچك بودم برادرم به سختي مجروح شده بود و تير به كبدش خورده بود. ولي به برادرم خون نرساندند، حتي برادرم تقاضا كرده بود با خواهرش ملاقات بكند نگذاشته بودند. بالاخره شهيد شد. حتي پزشكی قانوني جنازهاش را به ما ندادند و اجازه برگزاري مراسم هم ندادند. برادرم از دوستداران دكتر مصدق بود برجستهترين فرد خانواده بود و حتي بهترين فرد در ميان تمام فاميل، از كلاس اول هميشه شاگرد ممتاز بود. دوران دبيرستان را در دبيرستان شرف ميگذراند.
در دوران دبيرستان اوباش شاه دوست، با چاقو به برادرم حمله كردند و به پايش ضربه وارد كردند. خيلي فعال بود. همچنين همدوره دكتر چمران وزير دفاع فعلي بود. او 21 سال داشت ولي عقل و شعور و فهمش بالاتر از سنش بود. در ضمن بايد بگويم كه رژيم پهلوي نميگذاشت ما روي سنگ قبر برادرم كلمه «شهيد» را بنويسيم. بعد از يكسال كه موفق شديم روي سنگ قبر كلمه شهيد را حك كنيم، باز آمدند و تراشيدند. بالاخره با تمام خفقاني كه بر جامعه حاكم بود باز دانشجويان چه در داخل كشور و چه در خارج كشور روز 16 آذر را هر چه باشكوهتر برگزار ميكردند.
دل نوشته:
همیشه فکر می کردم وقتی دانشجو می شوم به اوج علم و رویاهایم می رسم، من سالی تمام را با کتاب و جزوه و تست کار کردم، شبها بی خوابی ها کشیدم، روز کنکور با تمام ترس و استرسهایم گذراندم و نمیدانید چقدر از اینکه وارد دانشگاه شوم سر از پا نمی شناختم !
نام خود را در میان هزاران اسم متمایز با دیگر انسان ها آنچنان یافتم که فکر می کردم دیگر اوج قدرت، توانایی و افتخار من است، آری من
مفتخرم که بعنوان دانشجوی دانشگاه پیام نور مشغول به تحصیل بودم، اما آنچه که امروز مرا واداشته بنگارم روز دانشجو و گفتن نام خود بعنوان دانشجو نیست، من آمده ام تا بگویم:
شرمسارم از تمام عکس های بجا مانده بر روی این دیوار ها
شرمسارم که به خیالم بعنوان دانشجو به نهایت علم رسیدم، شرمسارم که رسیدن به دانشگاه را گرچه بزرگ و پرافتخار است لکن در مقابل این عظیم دانشجویان به غلط خود را بزرگ می دانستم
شرمسارم از تمام کتاب و جزوه هایی که امروز به نام پایان نامه وصیت از دانشگاه جبهه مانده اند
شرمسارم از تمام جوانان رشیدی که قلم هایشان را با تمام توانایی هایشان زمین گذاشتند و تفنگ را برای درس دفاع در دست گرفتند
شرمسارم از انجمن های دانشجو الزهرا، کربلا ۵ ، والفجر و . . .
شرمسارم از تو نخبه مدرسه علی مومنی لندی، شرمسارم حمزه علی احمدی گرچه صدها پله از ما بالاتر رفتی اما با تواضع هم مکتبمان خواندی، شرمسارم غفور مومنی که افتخارت را قدم گذاشتن به جبهه مقدس دانستی
شرمسارم از قلمی که بر دست گرفتی و نوشتی برای ما، عبدالمجید کیانی شرمسارم از تو البرز بداغی، امیدوار باقری، علی کردنژاد، ابراهیم نجیب، ملک حسین شیخی و همکلاسی ذوالفعلی مرادی
از همه شما شرمسارم از خونهای به جا مانده تان، از وصیت های نخوانده تان شرمسام
شرمسارم که از یاد بردم سال ها پیش جوانانی پا را از کنکور زمانه فراتر نهادند و با رتبه “شجاعت” به درجه رفیع “شهادت” رسیدند
شرمسارم که فراموش کردم دانشجویان واقعی که سال ها با عشق به تحصیل فقط و فقط برای آسیب نرساندن من و شما از دانشگاه تهران و امثال آن انتقالی گرفتند و به دانشگاه بزرگ جبهه بورسیه شدند تا تنها و تنها من و تو همچنین روزی را در حصار امنیتی که آنها برایمان رقم زدند جمع شویم و با افتخار تبریک بگوییم: دانشجو شدنمان را . . .
شهدا از روح پاکتان و وجود نازنینتان یاد کردم تا خود را تلنگری زنم که در مسیر علمی امان به علم خدایی شما هم نگاهی می اندازیم تا بلکه از عشق زمینی به عشق خدایی همپای شما قدم گذارم
شرمسار همیشگی رتبه دانشگاهیتان
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب اعمال امروز کانال رو هدیه میکنیم به روح شهید والامقام
# شهید_احمد_قندچی
🕊🥀🌴🕊🥀🌴🕊🥀🌴
شادی روح شهدا صلوات.
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
دل نوشته: همیشه فکر می کردم وقتی دانشجو می شوم به اوج علم و رویاهایم می رسم، من سالی تمام را با کتا
آخرین دلگویه مون :) 🥀
ممنون از صبوریتون 🌻 ان الله یحب الصابرین✨
بمونید برامون 🙏
مطمئن باشید حضورتون اتفاقی نیست
دعوت شده شهدا هستید😍❤️
آخرین قلم 🍃
التماس دعا🕊
پست آخر
شبتون شهدایی
•|سـرشرابریدنـدوزیرلبگفت
•|فداۍسرتسـرکھقـابلنـدارد
🌻___________
↳🥀🕊』
#تودعوتشدھیشهیدِبےسرۍ💌••