قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀 #وقایع_بعد_از_عاشورا #و_شهادت_امام_حسین_ع #قسمت_پانزدهم #در_راه_شام راوی می گوید : پیرم
🥀🕊🏴🌹🏴🕊🥀
#وقایع_بعد_از_عاشورا
#و_شهادت_امام_حسین_ع
#قسمت_شانزدهم
#ورود_اهل_بیت_ع_به_شام
بنا به بعضی قول ها ، #اول_ماه_صفر سالروز ورود اسرای اهل بیت (ع) به شام است .
با خبر رسیدن اسرای اهل بیت (ع) به شهر دمشق، یزید احکامی را اجرا کرد از جمله آن احکام این بود: جارچیان در شهر جارزدند سرهای بریده و زنان و اطفال کسانی به شهر وارد میشوند که دشمنان ما بوده و قصد براندازی حکومت عازم عراق بودهاند، که خلیفه زمان ابن زیاد آنها را کشته است. هرکس خلیفه را دوست دارد امروزباید شادی کند.
شامیان نیز سنگ تمام گذاشتند وبه خوبی دستور حاکم را انجام دادند. بر فراز بامهای خانهها بیرقهای رنگارنگ برافراشتند و در هرمعبری بساط شراب پهن شد. همه مردم به یکدیگر تبریک میگفتند. مردم شهر لباسهای رنگارنگ پوشیدند و خود را آراستند.
آواز شادی آوازخوانان بلند بود و مردم گروه گروه، شادی کنان به سوی دروازه شهرکوفه رفتند و عدهای از شهر خارج شده بودند. در این روز بود که اهل بیت(ع) را که مصیبت زده و داغدار بودند، همراه با نیزه دارانی که رأس مطهر شهدا را حمل میکردند، به دمشق وارد کردند.
ام کلثوم به شمر لعنته الله علیه فرمود: ما را از دروازه ای وارد دمشق کنید که مردم کمتری انجا باشند تا چشم هایشان به نوامیس جلب نشود. شمر نیز برخلاف گفته آن حضرت، اسرا را به همراه نوامیس رسول خدا از شلوغ ترین دروازه شهر وارد دمشق کرد.
مردم با دیدن خاندان نبوت، دهان به ناسزا گشودند و اهل بیتی که برای نجات اسلام به اسارت گرفته شده بودند را خارجی نامیدند. طبق برخی روایات، اهل بیت (ع) را سه روز در دروازه شهر دمشق نگاه داشتند و سپس وارد شهر کردند .
#ادامه_دارد...
🥀 🌹🏴
🏴🕊🥀🌴🥀🕊🏴
#روضه_بی_ریا_و_خالص
#حسنیه_کوچک
مرحوم سید علی اکبر کوثری از روضه خوانهای قدیم شهر قم و پدر مرحوم کوثری مداح و روضه خوان معروف امام ، در ظهر عاشورای یک سالی به یکی از مساجد قم برای روضه خوانی تشریف می برند .
بچه های آن محله به رسم کودکانه خود خاله بازی میکردند و به جهت تقلید از بزرگترها، با چادرهای مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه کودکانه و کوچکی، در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند.
مرحوم سید علی اکبر می گوید :
بعد از اتمام جلسه آمدم که از در مسجد بیرون بروم یکی از دختر بچه های محله آمد جلو و گفت :
آقای کوثری برای ما هم روضه می خوانی؟
گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تأخیری در حضورم نداشته باشم .
هر چه اصرار کرد توجهی نکردم تا اینکه عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت :
مگه ما دل نداریم !؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
پیش خودم گفتم دل این کودک را نشکنم و قبول کردم . به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم.
حسینیه کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمی شدند .
سر خم کردم و وارد حسینیه کوچک شدم و روی خاکها نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند .
سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم :
السلام علیک یا ابا عبدالله…
دو جمله روضه خواندم و یک بیت شعر…
دعایی کردم و آمدم که بلند شوم و با عجله بروم،
یکی از بچه ها گفت تا چای روضه را نخورین امکان نداره بگذاریم بروید .
رفت و توی یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشان برایم چای آورد ، چایی سردی که رنگ خوبی هم نداشت .
با بی میلی و اکراه استکان را آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشوند بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم …
شام عاشورا، خسته و کوفته آمدم منزل و از شدت خستگی فوراً به خواب رفتم.
وجود نازنین صدیقه کبری حضرت زهرا سلام الله علیها، در عالم رؤیا بالای سرم آمدند .
طوری که متوجه حضور ایشان شدم.
به من فرمودند :
آسید علی اکبر مجالس روضه امروز قبول نیست .
- گفتم چرا خانم جان؟
فرمودند:
نیتت خالص برای ما نبود .
برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی .
فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا حضور داشتیم و آن روضه ای بود که برای آن چند تا بچه کوچک دور از ریا و خالص گوشه محله خواندی . آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای هم داریم .
- گفتم: جانم خانم ، بفرمایید چه خطایی از من سر زده؟
خانم حضرت زهرا سلام الله علیها با اشاره فرمودند :
آن چای را من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!؟
از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم که توجه و عنایت آنها به مجالس با اخلاص و بی ریاست و بعد از آن هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول می کردم و اندک صله و پاکتی که از آنها عاید و حاصلم می شد برکتی فراوان داشت و برای همه گرفتاریها و مخارجم کافی بود .
#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم
#ماه_خون_و_قیام
🌹 🏴🌴
🌹🏴🥀🌴🥀🏴🌹
#سلام_بر_شهدا
عشق به #شهدا
مثل هوای دم #صبح است
تازهام میکند
کافےست کمی شما را #نفس بکشمـ
کافےست ریهام را
از #دوست داشتنتان پرکنم
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌹 🥀🏴
من از شما نمیگذرم_5931494829576949499.mp3
13.24M
حتی اگه بره سرم، من از شما نمیگذرم...
#صدایشهیدحسینمعزغلامی🕊🌹
enc_16619692957371511709762 (1).mp3
2.99M
اگه مُردم چی..؟💔
نڪنہدوبارهجابمـونماربعیـن..🚶🏾♂🖤!
#بہوقـتدلتنگـۍ