eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 🖼 تصمیم امروز، تصویر فردا | سنت و آیین 🍃🌹🍃 | 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 تفاوت از زمین تا آسمان است 🍃🌹🍃 🔻در پنجم ژوئن سال۱۹۶۷ چهار کشور عربی مصر، سوریه، اردن و عراق هم زمان به سرزمین های اشغالی حمله کردند تا کار رژیم صهیونیستی را یکسره کنند. آن ها حتی حمایت شوروی را هم پشت خود احساس می کردند اما صهیونیست ها با حمایت غربی ها و در راسشان آمریکا توانستند در عرض شش روز در جنگ پیروز شوند و این جنگ به "جنگ شش روزه" شهرت یافت. 🔸رژیم صهیونیستی نه تنها از چهار ارتش عربی شکست نخورد که حتی بلندی های جولان را از سوریه و نوار غزه و صحرای بزرگ سینا را از مصر و قسمت شرقی شهر مقدس قدس و کرانه باختری را که تا آن موقع تحت حاکمیت اردن بود را هم غصب کرد!!! ✅ این را مقایسه کنید با و عملیات . 🔸جمهوری اسلامی ایران به تنهایی و بدون کمک هیچ قدرتی و فقط با توکل بر خدا، بی سابقه ترین عملیات را علیه رژیم جنایتکار انجام داد آن هم پنجه در پنجه سیستم های پدافندی ده کشور!! 🔺این در شرایطی است که به گفته سردار حاجی زاده این تنها ۲۰ درصد از توانی بود که فقط نیروی هوافضای سپاه برای این عملیات آماده کرده بود!! ✍"قاسم اکبری" | 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝ناو از مدار صفر درجه عبور کرد 🍃🌹🍃 🔹ناو بالگردبر شهید نادر مهدوی از مدار صفر درجه عبور کرده و در اجرای ماموریت در نیم کرۀ جنوبی قرار دارد. 🔸این اولین حضور نیروی دریایی سپاه در ماموریتی در این سطح و دور از آب‌های کشورمان است. 🔺ناو شهید مهدوی با ۲۴۰ متر طول و ۳۲ متر پهنا قابلیت بارگیری ۴۱ هزار تن تجهیزات را دارد و برد عملیاتی آن بیش از ۱۸ هزار مایل عنوان شده. | 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
شهیدی که بعد از شهادت گریه کرد... سید مهدی هیچگاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد جلوی پام تمام قد می ایستاد وتا من نمی نشستم، او هم نمی نشست فقط یکجا پایش رو دراز کرد اونم وقتی بود که شهید شد... بهش گفتم سید تو هیچوقت جلوی من پاهات رو دراز نمیکردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید میخواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می ایستادم... منبع: کتاب رموز موفقیت شهدا جلد۱ 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار شهید قجه ای،قهرمان راه آزادی خونین شهر شهید قجه ای، قهرمانی که راه آزادی خونین شهر را هموار کرد. سردار شهید حسین قجه ای در سال ۱۳۳۷ در زرین شهر به دنیا آمد و در سال ۱۳۵۳از شانزده سالگی وارد عرصه مبارزات سیاسی شد. وی از قهرمانان رشته کشتی آزاد در وزن 48 کیلوگرم بود و در سال1356 بر سکوی قهرمانی کشوری ایستاد و بعد از آن تصمیم گرفت برای دفاع از کشور در میدان بزرگ دفاع مقدس با حریفانش زور آزمایی کند. سردار شهید حسین قجه ای فرمانده گردان سلمان در عملیات بیت المقدس بود که کلید فتح خرمشهر نام گرفت. وی ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ به همراه گردان سلمان در حاشیه جاده اهواز خرمشهر بود که پس از یک هفته مقاومت ،در محاصره گاز انبری دو تیپ عراقی گرفتار شد . شهید قجه ای با اصابت ترکش به ناحیه سر و گردن به درجه رفیع شهادت رسید و در گلستان شهدای زرین شهر به خاک سپرده شد. سردار شهید🕊🌹 🌷🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. هَرکاری که می‌شد را خُدا می‌ڪَرد ما فَقط وَسیله بودیم....💔 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌷 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 درروز شهادت امام صادق علیه السلام تشییع پیکر شهدای تازه تقحص شده دفاع مقدس در اصفهان هدیه محضر همه شهدا صلوات الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُم 🌷🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
28.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 (ع) 🎤مداحی حاج مهدی منصوری 🖤با حضور شهید حاج حسین خرازی 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝: خدا ، بہ صاحب الزمان صبر دهد زیرا او منتظر ماست نہ اینڪہ ما منتظر او باشیم هـنگامی میشـود گفت منتظریم ڪہ خود را اصلاح ڪنیم 🕊قرارگاه شهدا ⬇️ http://eitaa.com/joinchat/3399418009Ceebccf2e58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید سیدمهدی اسلامی خواه شناسه شهید : 401065 نـام پـــدر : سیدحسن تاریـخ تولد : 1336/6/1 اصالت : سبزوار - روستای استیر سن : 24 سال شغل : جهادگر, روحانی مذهب : شیعه تاهل : مجرد تحصیلات : حوزوی وضعیت در سازمان : روحانی جهادگر مسئولیت : تبلیغات تاریخ شــهادت : 1360/9/14 مــحل شـهادت : بستان عملیات منجر به شهادت : طریق القدس محل تدفین : سبزوار - روستای استیر - گلزار مطهر شهدا
شهیدی از نام آوران آسمان و گمنامان زمین و از جرگه طلاب و روحانیون, شهید سيد مهدي اسلامي‌خواه است که در اول شهريور 1336 در يكي از روستاهاي شهرستان سبزوار به دنيا آمد. او که با یقین به وصال الهی در بهشت اعلی و مهم تر از آن، نوشیدن شهد مصفای رضای حق در ملکوت قرب، آرمید.   شهدا زنده اند؛ آنقدر زنده که نزد خدا روزی می خورند؛ این نشانه زیبا و دوست داشتنی از حقیقتی که قرآن کریم بر آن توجه و تنبه می دهد، اشارتی است برای اهل یقین. و شهدا پیشروان کاروان یقین و پرندگان سبکبال آسمان وصالند. وقتی زندگی و خاطرات و وصیتنامه شهدایمان را مرور می کنیم، اشاره هایی را می یابیم که راه را نشانمان می دهد. وقتی انگشت خدا اشاره می کند به سوی بهشت اشاره هایی که می توان دریافت از کجا نشأت می گیرند و تا کجا می برندمان. اشاره هایی که از آنسوی زمین و در قلب بهشت یقین، ارسال می شوند. آری؛ اگر کسی یقین نداشته باشد و دلش به چیزی قرس نباشد، چرا باید جانش را در کف دست بگیرد و مقابل گلوله و آتش سینه سپر کند؟ آنها هم مثل ما بودند؛ مثل ما. اما...! مگر آنها همین امیال و غرایز و تمنیات و ویژگی های جسمی و روحی که هر انسانی دارد را نداشتند؟ چرا داشتند اما، در اختیار داشتن یک چیز مهم تر باعث شد تا بتوانند از همه این موانع عبور کنند و پرشی بلند داشته باشند از دنیای دنی به بهشت برین و آن عبارت است: از یقین! یقین به وصال الهی در بهشت اعلی و مهم تر از آن، نوشیدن شهد مصفای رضای حق در ملکوت قرب. می خواهیم از یکی از این نام آوران آسمان و گمنامان زمین سخن کنیم؛ از طلبه روحانی شهید سيد مهدي اسلامي‌خواه که در اول شهريور 1336 در يكي از روستاهاي شهرستان سبزوار به دنيا آمد. سيد مهدي تنها سه سالش بود كه به همراه خانواده راهی تهران شد. او سال 1344 تا 1350 در دبستان چهاردانگه به تحصيل گذراند. با آن که نونهالی بود اما نشانه های نبوغ و كياست در او موج می زد. وقتی نونهالی خوش فهم، راهی بوستان حوزه می شود اما سید مهدی که نه تنها در شهرت بلکه در دل و روحش هم «اسلامي‌خواه» بود راهي حوزة علميه شد و در مدرسه علمية «حجت» ثبت نام کرد. سپس به مدرسه علميه «چيذر» رفت و بعد از چندی رهسپار قم شد. این شهيد سعید وظیفه خویش می دانست که درخلال تحصيل، به وعظ و تبليغ هم بپردازد و از این عرصه به هیچ وجه غافل نشود. این شهید سعید که تا سال 1360 در مناطق مختلفي به امر تبلیغ مبادرت ورزیده و با حضور زیبا و جوانانه خویش به امر خطیر و خاطره انگیز ارشاد و تبليغ، پرداخته بود با رسیدن به سال 1360، و شعله ور شدن آتش جنگ تحمیلی وظیفه خویش دید تا در جبهه های نبرد حق علیه باطل حضور یابد و سلاح ایمان و یقین خویش را این بار در میدانی دیگر به محک امتحان گذارد. و سرانجام در تاریخ 14/9/1360 روح بلند و آسمانی این مرد مبارز و طلبه روحانی از خاک به افلاک پرکشید و شهد شیرین شهادت نوشید و به وصال حق رسید.
شهید سید مهدی اسلامی خواه شهید سید مهدی اسلامی خواه در تاریخ 1/6/1336 در خانواده سیادت و مذهبی چشم به جهان گشود. در اوایل عمر به امراض متعددی مبتلا شد که چند بار تا آستانه ی مرگ پیش رفت. او را نذر سیدالشهدا کردند و بدین واسطه از مرگ نجات یافت. دو ساله بود که با خانواده راهی کربلای معلی شد. شهید دوران تحصیلات ابتدایی را در تهران به پایان رساند و سپس در مدرسه ی علمیه ی حضرت حجت(عج) تهران و 2 سال بعد در مدرسه ی علمیه ی چیذر به فراگیری معارف اسلامی مشغول شد. شهید در مدرسه ی چیذر با شهید والامقام سید علی اندرزگو و نام امام خمینی (ره) آشنا شد. وی در شهرهای مختلف چون اهواز و آبادان به تبلیغ احکام اسلامی پرداخت و در حین مبارزه با شخصیت هایی همچون عباسعلی ناطق نوری و شهید آیت الله مدنی آشنا شد. پس از مدتی توسط نیروهای ساواک شناسایی شد و اجبارا جهت ادامه ی تحصیل به شهر قم عزیمت نمود. در سال 1354 در مدرسه ی آیت الله مرعشی (ره) حجره گرفت و در آن جا رسما تبلیغ از امام و قیام ایشان کرد. تا توسط نیروهای ساواک شناسایی شد و در حین فرار به یکی از باغ های محله نیروگاه پناه برد. با اوج گیری انقلاب دست به تنویر افکار عمومی زد و در شهرهای مختلف به تبلیغ انقلاب وشناساندن پرداخت و هر بار با لباس مبدل به شهر دیگری می رفت. در سال 1356 با چند تن دیگر از طلاب توسط نیروهای امنیتی شناسایی شد و راهی سبزوار گردید و پس از آرام تر شدن اوضاع به قم عزیمت نمود. وی از اولین کسانی بود که اطلاعیه و عکس و رساله ی امام را به سبزوار آورد. با پیروزی انقلاب جزم محافظان امام برگزیده شد و بعد از پیروزی انقلاب جهت پاکسازی ارتش از وجود ایشان استفاده گردید. پس از چندی به دستور امام جهت تاسیس جهاد سازندگی به سبزوار عزیمت نمود و با چند تن از دوستان، این نهاد مقدس را تاسیس کرد. با شروع جنگ در چند مرحله به جبهه ی نبرد اعزام شد. در عملیات طریق القدس وی را به سبب پاتکهای سنگین عراق از رفتن به خط مقدم منع نمودند ولی او گفته بود که الآن وظیفه ی من رفتن و روحیه دادن است. در حالی که با لباس مقدس روحانیت عازم خط مقدم بود در تاریخ 14/9/1360 در بستان به مقام شامخ شهادت نائل آمد. روحش شاد و یادش گرامی باد
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
شهیدی از نام آوران آسمان و گمنامان زمین و از جرگه طلاب و روحانیون, شهید سيد مهدي اسلامي‌خواه است که
خاطرات زیبای او که پر از بوی بهشت است برادر جانباز شهيد، سيدمحمدباقر اسلامي‌خواه در یادکردی از برادرش می گوید: او از جنس عاطفه و مهرباني بود. اگر ازتمام اندوخته‌اش گذشت و به مصاف گلوله‌ها شتافت، به خاطر مهرباني‌هايش بود كه نمي‌توانست اضطراب و گريه كودكي را در هجوم متجاوزان زياده‌خواه، ببيند. مادرم مي‌گفت: روزي در حال اقامه نماز بودم كه ناگاه متوجه شدم سيدمهدی در كنارم قامت بلند نماز بسته است. در نگار ضميرم رنگ سرخ شهادتش نقش بسته بود و مي‌دانستم خاكي نيست. پس با خود انديشيدم كه نماز را به درازا كشم تا از عطر حضورش بيشتر استشمام كنم. او با من ماند. من آهسته مي‌خواندم و او پا به پاي من مثل روزهاي حضورش آهسته مي‌خواند. اگر هم نمازم را سرعت مي‌بخشيدم، او نيز چنين مي‌نمود. در سجده آخر، با خود گفتم كه در سجده بمانم تا او هم بماند؛ اما ناگاه متوجه شدم كه چادر روي دستم سنگيني مي‌كند؛ جوري كه نمي‌توانستم سر از سجده بردارم. لحظاتي بعد كه سر برداشتم، جاي خالي لاله‌ام را ديدم. او بارها و بارها اتفاق افتاد كه آمد و از من خبر گرفت.
زندگینامه شهید سید مهدی اسلامی خواه فرزند میرزاحسن درسال 1336 در روستای استیر از توابع شهرستان سبزوار متولد شد. دوران کودکی را در زادگاهش گذراند. از آنجا که علاقه زیادی به علوم دینی داشت وارد حوزه علمیه شهر تهران شد و در خلال تحصیل به تبلیغ و ارشاد مردم می پرداخت. در مدرسه حضرت حجت به مدت دو سال تحصیل کردند، سپس برای ادامه تحصیل به مدرسه علمیه چیذر رفته و در آنجا با شهید اندرزگو و امام(ره) آشنا شدند. در سنین جوانی مبارزه علیه حکومت ستمشاهی پهلوی را آغاز نمود. پس از مدتی توسط ساواک شناسایی شده و اجباراً به قم عزیمت نمودند. در سال ۵۴ وارد حوزه علمیه قم و در مدرسه آیت الله مرعشی(ره) مشغول به تحصیل شدند. در مدرسه عکس و اعلامیه و رساله ایشان را مخفیانه توزیع می کردند و مجدداً توسط ساواک شناسایی شده و از مدرسه اخراج می شود. با ورود امام (ره) به کشور، به عنوان عنصری در گروه حفاظت از ایشان برگزیده شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی جهت پاکسازی ارتش از افراد دست نشانده رژیم منحوس ستمشاهی، در آنجا مشغول به کار شد و چندین نفر را شناسایی و به مقامات قضایی معرفی نمود. پس از مدتی به دستور امام(ره) جهت تشکیل جهاد سازندگی به شهر سبزوار آمد و این نهاد را به همت چند تن از دوستان تاسیس کردند. با شروع جنگ تحمیلی از طرف دفتر تبلیغات اسلامی به جبهه جنوب اعزام شد و سرانجام در تاریخ ۱۳۶۰/۰۹/۱۴ بر اثر اصابت ترکش به سرش در منطقه بستان و در جریان عملیات طریق القدس به مقام والای شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهرش بعد از تشییع با شکوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
وداع خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید در مراسم تشییع پیکر پاک سید مهدی در روستا حضرت حجه الاسلام سید قاسم حسینی که از دوستان شهید بود نیز حضور داشتند. او بعد از سخنرانی فرمود: بنده با بعضی از علما و بزرگان روستا صحبت کرده ام و صلاح بر این است که شهید بزرگوار سید مهدی را، چون که هم سید هستند و هم روحانی، در داخل مسجد دفن شوند و کتابخانه ای هم کنار مرقد ایشان ایجاد شود، اما بعضی با انجام این امر مخالفت کردند و اظهار کردند که اگر کسی داخل مسجد دفن شود ما می ترسیم. در این هنگام آقای حاج رمضانعلی استیری پدر دو شهید از جای برخاست و با صدای بلند سوره والعصر را خواند و گفت: من زمینی دارم که در کنار مسجد است، زمین را به شهید تقدیم می کنم تا در آنجا دفن شود. مردم صلوات فرستادن و تکبیر گفتند. حدود دو ساعت طول کشید تا زمین برای دفن شهید آماده شد. در طول این مدت چند نفر از دوستان و همرزمان شهید از جمله آقای صادقی که دو، سه روز قبل با شهید بودند، خود را برای مراسم رساندند و قبل از رفتن شهید صورت این بزرگوار را بوسیدند. همچنین مردم بزرگوار روستا که بسیار علاقه مند بودند پیکر شهید را ببینند، توانستند بدون هیچ عجله ای به راحتی با شهید سید مهدی وداع کنند. آن ها صف کشیده بودند و یکی یکی صورت شهید را می بوسیدند و با اوخداحافظی می کردند. صورت شهید آن چنان تازه و بشاش به نظر می رسید که هیچ کس فکر نمی کرد این صورت، صورت آدم زنده نباشد! صورت سرخ و سفید، با گوشتی تازه و برآمده، چهره ای نورانی، به طوری که هرگز تصور نمی شد روح از بدنش بیرون رفته باشد، حالت خواب یک انسان زنده را داشت. وقتی مردم با شهید وداع گفتند و قبر آماده شد، پدرم داخل قبر رفت، عمامه اش را از سر برداشت و به کمر شهید بست و او را داخل قبر گذاشت.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
وداع خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید در مراسم
احترام به مادر خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید سیدمهدی بسیار به مادرم احترام می گذاشت و همیشه در حضور او مودبانه می نشست و دراز نمی شد. وقتی مادر با پیکر مطهر او وداع می کرد، گفت: مادرجان! شما که هیچ وقت جلو من دراز نمی کشیدی! شهید برای لحظه ای چشمان خود را باز کرد و به مادر لبخند زد و قطره اشکی از چشمانش جاری شد.
شهیدان زنده اند خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه روایت کننده : مادر شهید در حال خواندن نماز بودم. سید مهدی از در وارد شد کنارم ایستاد و شروع به نماز خواندن کرد. می دانستم که فرزندم مدتی است شهید شده است، با خود فکر کردم نمازم را طولانی کنم تا زمان بیشتری در کنارم باشد. هر وقت نمازم را آهسته می خواندم او هم آهسته می خواند، و هر زمان که نمازم را تند می خواندم او هم تند می خواند. تا این که در سجده آخر نماز، با خود فکر کردم نکند بعد از پایان نماز، سید مهدی از کنار من برود، پس بهتر است نمازم را طولانی کنم. در سجده حس کردم، چادرم روی دستم سنگین شد. به طوری که نمی توانستم از سجده بلند شوم، وقتی سر از سجده برداشتم، دیدم که شهید در کنارم نیست و رفته است.
جایگاه شهید خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه روایت کننده : سید محمد باقر اسلامی خواه برادر شهید روزی خواهرم به منزل برادر شوهرش که کنار مسجد روستای استیراست رفت. به داخل مسجد نگاه کرد و خطاب به برادر شهیدش حجه الاسلام سید مهدی اسلامی خواه که داخل مسجد دفن است گفت: برادر جان! تو اینجا غریب و تنها چه کار می کنی؟ از همه جدایی؟ خواهرم تعریف کرد: شب در خواب سید مهدی را دیدم، گفت: خواهر دیروز مسجد را نگاه کردی و گفتی، تنها و غریب چه کار می کنم، حالا بیا اینجا را ببین، تا بدانی چه خبر است. من را به داخل باغ بسیار بزرگ و زیبایی برد و گفت: نگاه کن، ما اینجا هستیم، همان طور که در آنجا افراد را جمع می کردم، برایشان کلاس می گذاشتم و صحبت می کردم، اینجا همان کلاس ها برگزار می شود. گفتم: مادر، خیلی از دست شما ناراحت است و می گوید: دلم برایش تنگ شده است، سید مهدی نمی آید از ما خبر بگیرد. سید مهدی پاسخ داد: من می توانم بیایم، ولی اگر بیایم به مزاج خیلی ها سازگار نیست و همه این بحث را متوجه نیستند، ولی به مادر بگو من می آیم و خبر می گیرم، ان شا الله تا چند روز دیگر خواهم آمد. چند روز گذشت: یک روز وقتی مادرم خیلی خسته بود و داخل حیاط روی پله نشسته بود، دید سید مهدی دارد به طرفش می آید و چیزی را هم با خودش زمزمه می کند، وارد منزل شد، سلام و احوالپرسی کردند، همدیگر را در آغوش گرفتند و بوسیدند، مادرم گریه می کرد و درد و دل هایش را می گفت: پسرم از وقتی تو رفتی، گرفتاری های ما زیاد شده است، ما با این گرفتاری ها و مشکلات روزگار چه کنیم؟ تو بودی برای ما صحبت می کردی، خانواده را نصیحت می کردی، ما این قدر اذیت نمی شدیم. سید مهدی مادرم را بوسید، نوازشی کرد و در کنارش نشست. حدود نیم ساعت با هم درد و دل کردند و خیلی عادی از او خداحافظی کرد و از منزل خارج شد. مادرم فراموش کرده بود که پسرش شهید شده است.
علمدار شهدای ایران خاطرات شهید سیدمهدی اسلامی خواه روایت کننده : سیدمحمدباقر اسلام خواه برادر شهید یک شب خواب دیدم در حرم حضرت معصومه (س) هستیم. پایین حرم باز شد و خانم زیبایی با اسب آمد و مرا صدا زد و گفت: برو به پدر و مادرت بگو که شهید شما (سیدمهدی) علمدار شهدای ایران شدند.