eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.5هزار عکس
17.6هزار ویدیو
348 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 مترو تهران ایستگاهی دارد به نام این ، همیشه با و‌ضو بود . می‌گفتند : ، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت : الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم ، او از ما راضی باشه! هیچکس دو کفه ترازوی را مساوی ندیده بود ، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت می خواست، دریغ نمی کرد. می‌گفت: برای هر مقدار پول ، سنگ ترازو هست. وقتی که می شناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند ، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: بفرما مابقی پولت. عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به رسید . 🌹 💐🕊
🌹🕊💐🌷💐🕊🌹 مترو تهران ایستگاهی دارد به نام این ، همیشه با و‌ضو بود . می‌گفتند : ، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت : الحمدلله ، ما از خدا راضی هستیم ، او از ما راضی باشه! هیچکس دو کفه ترازوی را مساوی ندیده بود ، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت می خواست، دریغ نمی کرد. می‌گفت: برای هر مقدار پول ، سنگ ترازو هست. وقتی که می شناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس می زد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند ، وانمود می کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می گرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: بفرما مابقی پولت. عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به رسید . 🌹 💐🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🎥 📚 جوانمرد قصاب صورتش را با چادرش کیپ گرفته بود تا مبادا شناخته شود. عزمش را جزم کرد و وارد قصابی شد. قلبش داخل گلویش ضربان زد. نفسش به شماره افتاد. صدای برخورد در با آویز زنگ‌دار، چشم قصاب و شاگردش را به سمت زن چرخاند. - سلام. بفرمایید. رویش را محکم‌تر گرفت و با صدای لرزانی گفت: «من... فقط می‌خواستم بدونم گوشت کیلویی چنده؟» - کیلویی پنج‌زار خواهر. سرش را پایین انداخت و بیرون آمد. کمی صبر کرد ولی تصمیم گرفت دوباره وارد قصابی شود؛ چاره‌ای نبود با شکم گرسنه بچه‌هایش و شوهر زمینگیرش چه می‌توانست بکند؟! صدای شاگرد مغازه او را پریشان‌تر از قبل کرد. - خانم! مشدی گفت بهتون بگم ما گوشت نسیه هم می‌دیم. - من هیچی پول ندارم. - از این ماه هیچی نمی‌خواد بدی. داشتی از ماه بعد بده. صدای پر صلابت مشدی که خودش با پاکت گوشت از قصابی بیرون آمده بود، پشت زن را لرزاند و اشک را به چشمانش آورد. در دل، خدا را شکر کرد. با اشاره مشدی، شاگردش با فاصله دنبال زن رفت تا خانه‌اش را یاد بگیرد. از آن پس، اول هر ماه، گوشت به همراه مبلغی پول، پشت در خانه‌ی فائقه و کودکانش، انتظارشان را می‌کشید. ✍🏻 الهه قهرمانی دی‌ماه ۱۴۰۱ 👩🏻‍💻طراح: مطهره‌سادات میرکاظمی 💻تدوین: زهرا فرح‌پور 🎙با صدای: الهام گرجی 🍃 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌺 عبدالحسین کیانی در سال ۱۳۱۸ در دزفول دیده به جهان گشود. قبل از انقلاب چندین بار توسط ساواک دستگیر و شدیدا شکنجه شد. بعد از انقلاب در بسیج ثبت‌نام کرد. قصاب بود. صبح‌ها در مغازه کار می‌کرد و شب‌ها در مسجد یا خیابان به همراه دو پسرش نگهبانی می‌داد. اهالی شهر دزفول هر زمان می‌خواهند فردی را مثال بزنند که به خوش انصافی معروف است، نام «عبدالحسین کیانی» را بر زبان می‌آوردند. به همین دلیل به «جوانمرد قصاب» معروف شد. او آنقدر محبوبیت داشت که بعد از شهادتش، چند نفر از قصابی‌های دزفول فامیلی‌شان را به کیانی تغییر دادند و سر در مغازه‌هایشان نوشتند: «قصابی کیانی». 🍃 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌺 عبدالحسین بدون قید و شرط پول قرض می‌داد. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت می‌خواست، دریغ نمی‌کرد. وقتی می‌فهمید مشتری فقیر است، نمی‌گذاشت به‌جز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می‌پیچید توی کاغذ و می‌داد دستش.‌ کسی که وضع مادی خوبی نداشت یا حدس می‌زد که نیازمند باشد دو برابر پولش، گوشت می‌داد. گاهی برای این که بقیه مشتری‌ها متوجه نشوند، وانمود می‌کرد که پول گرفته است. گاهی هم پول را می‌گرفت و کنار گوشت، توی روزنامه، دوباره برمی‌گرداند به مشتری. گاهی هم پول را می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت دخل و دوباره همان پول را می‌داد دست مشتری و می‌گفت: «بفرما مابقی پولت!» پول نقد یا گوسفند به افرادی امانت می‌داد و سفارش می‌کرد هر زمان که مشکل‌شان حل شد، آن پول را پس دهند. هر زمان که از او می پرسیدند: «عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟» می گفت: «الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشد.» 🍃 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌺 آن موقعی که امام خمینی(ره) سفارش کرد بروید به جبهه تا جوان‌ها خسته نشوند؛ گفت که: «من هم باید برای عملیات‌های اصلی بروم.» او با وجود هشت فرزند و کار زیاد در دامداری و مغازه قصابی، همه را رها کرد و به جبهه رفت. عبدالحسین کیانی در عملیات فتح‌المبین پس از اصابت دوازده گلوله، شهید و به «حمزه سیدالشهدای دزفول» معروف شد. 🍃 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
🌺 فرازی از وصیت‌نامه شهید📝 خداوندا تو شاهدی که دوستی و محبتمان برای تو است و خشم و کینه‌مان و قیام و جهادمان، خرید و فروشمان، حیات و مرگمان همه به خاطر توست زیرا ما همه از اوئیم و بسوی او نیز بازمی‌گردیم (انالله و انا الیه راجعون).📝 🍃 🆔 https://zil.ink/30rooz30shahid
به مردانگی اسوه‌ای ناب شد قرارِ دل خلق بی‌تاب شد نبود اتفاقی که شهرت گرفت و نامش جوانمرد قصاب شد ✍🏻فاطمه شعرا 🌺🍃