eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.2هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟ فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند. دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد ، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. هم دکتر زرگر را خبر کرده بود. دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خون‌ریزی را بند آورده‌ام.» عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی مشکل بود. تنها هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بود. آن موقع رئیس دکتر میلانی‌نیا بود. چند ماه بعد، نام همین را گذاشتند : هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود که ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نکند ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند « ما را بردارید و به بدهید.» با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان نشاندند. تا برسند به ، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد. دکترها می‌گفتند چند مرتبه تا مرز رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان بمب بود، یک‌بار بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یک‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در و حالت . 🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 #قسمت_سوم انگار کسی صدای آن پرستار را نشنید. کپسول را برداشت و خودش را به ماشین رساند. «آ
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 یک‌دفعه یکی از دکترها دست از کار کشید. دستکشش را درآورد و گفت: «دیگر تمام شد.» بی‌راه نمی‌گفت؛ فشار تقریباً صفر بود. یکی دیگر از دکترها به او تشر زد که چرا کشیدی کنار؟ فشار کم‌کم بالا آمد و دوباره شروع کردند. دکتر منافی، همان‌ طور که می‌آمد ، تلفن زده بود که دکتر سهراب شیبانی، جراح عروق و دکتر ایرج فاضل هم بیایند. هم دکتر زرگر را خبر کرده بود. دکتر محجوبی که حال و روز دکتر زرگر را دید، گفت: «نگران نباش، من خون‌ریزی را بند آورده‌ام.» عمل تا آخر شب طول کشید، اما دیگر نمی‌شد درمان را آن‌جا ادامه داد. کنترل امنیتی مشکل بود. تنها هم که می‌شد بعد از عمل مراقبت‌های لازم را به عمل آورد، بود. آن موقع رئیس دکتر میلانی‌نیا بود. چند ماه بعد، نام همین را گذاشتند : هلی‌کوپتر خبر کردند. نمی‌توانستند بیمار را از میان ازدحام بیرون ببرند. محافظ پشت بی‌سیم گفته بود که ایشان صدمه دیده؛ رادیو هم همین را اعلام کرده بود. مردم نگران بودند که نکند ایشان از کار افتاده باشد، آمده بودند و می‌گفتند « ما را بردارید و به بدهید.» با هزار ترفند، هلی‌کوپتر را وسط میدان نشاندند. تا برسند به ، خط مونیتور وضعیت نبض، دو بار ممتد شد. دکترها می‌گفتند چند مرتبه تا مرز رفته‌ و برگشته. یک‌بار همان بمب بود، یک‌بار بسیار وسیع و غیر قابل کنترل بود، یک‌بار هم جمع شدن پروتئین‌ها در و حالت . 🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀