eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴شهیدی‌که‌برای‌آب‌نامه‌ می‌نوشت!!😔 شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد در ۶ ماهگی پدرش را در ۶ سالگی مادرش را در ۸ سالگی مادر بزرگش را و برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد... زمان شهادتش هم غریبانه دفنش می کنند🖤🥀 🔹همرزم یوسف می‌گوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد با خودم می‌گفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هرروز؟ یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه می‌نویسم ، کسی را ندارم...😭 🔸بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و به هرکس که میتوانیم ارسال کنیم تا سِیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم. تا ابد مدیون شهداء هستیم.. 🥀🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🥀 شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله‌اش موجب لو رفتن مَعبر شود😔 ✨برای شروع عملیات کربلای ۴ به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط ‌شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم. وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم شهید_حمیدی‌اصیل بر اثر گلوله توپ، هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشه‌ای از معبر افتاده است 👈اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل بود. بعدها متوجه شدیم که وقتی به پاهای سعید ترکش خورد و قطع شد، برای اینکه صدای ناله‌اش بلند نشود و باعث لو رفتن معبر نشود، دهان خود را پر از گِل کرده بود. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🌦... از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم!😭 تمام شد... . 🥀🕊از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب العارفین... 🕊 ــ ـ *روایت داریم آقا (عج) می‌فرماید که : کم خردان شیعه که بال پشه از دینداریِ اینها محکم‌تره ، اینا دارن دل منو می‌آزارن . . . با چی ؟! 👈👈 ... *حضرت زهرا (س) به علامه میر جهانی فرمودند : هیچ می دانید با یوسف من چه کردید؟! از اشک های غریبانه اش با خبرید...؟!💔 . ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برماخرده‌نگیریدکه‌چرا روزوشبمان‌لبریزازیادشُهداست که‌اگریادشهیدی‌دردل،خانه کرده‌نه‌ازپاکیِ‌دلِ‌ماست.. که‌ازلطف‌وعنایت‌شهیداست(:🌿 ⟬شهید‌آرمان‌علی‌وردی⟭
هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و شهدای گمنام فاتحه با صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴🕊🥀🌴🕊🥀🌴🕊🥀🕊🌴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
مشخصات شهید نام و نام خانوادگی: احمد جلالی ری شهری سال تولد: 1335 محل تولد: بوشهر سال ورود به امور تربیتی: 1356 مدرک تحصیلی: دیپلم فنی محل اشتغال: مدرسه تاریخ اعزام به جبهه: 1359 محل اعزام: بوشهر نحوه شهادت: جهاد در جبهه‌های حق علیه باطل تاریخ شهادت: 26/03/1360 محل شهادت: دهلاویه محل دفن شهید: بهشت صادق بوشهر مدت حضور در جبهه: 7 ماه
شهید احمد جلالی ریشهری پدر: محمد تولد: 4/1/1335 شهادت: 26/3/1360  
شهید احمد جلالی ریشهری در 1335/01/04 در بوشهر دیده به جهان گشود.وی در سال 1356 سربازی خود را تمام کرد و در سال 1357 چگونه تن به خطر می داد و با پخش اعلامیه ها و نوارهای امام (ره) راه را برای آزادی روشن تر می نمود و سر انجام در یکی از روزهای گرم خرداد 1360/3/26 به شهادت رسید.
سال 1335 بود که در یکی از محلات حومه ی شهر بوشهر پا به عرصه ی جهان گذاشت، دوران ابتدایی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر نهاد و در هنرستان حاج جاسم بوشهری موفق به اخذ دیپلم فنی شد . در سال 1356 خدمت سربازی را نیز به پایان رساند و به عنوان معلم ورزش به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در روستای "بنه گز" به انجام وظیفه مشغول شد. اخلاق و روفتار او و گذشت و فداکاریش الگوی دیگران بود. مراسم دعای کمیل را عاشقانه دوست می داشت سنگر نماز جمعه را هرگز ترک نکرد و به اعضای خانواده توصیه می کرد که هرگز آن را ترک نکنند. شاید همین الفت ها بود که باعث شد خداوند شب جمعه را اولین شب قبر او قرار دهد. هیچکس فراموش نکرده که در سال 1357 چگونه تن به خطر می داد و با پخش اعلامیه ها و نوارهای امام (ره) راه را برای آزادی روشن تر می نمود پس از پیروزی انقلاب نیز وظیفه ی پاسداری و انتظامات پاسگاهی در شمال قلعه ی ریشهر و حفاظت از مرزهای آبی آن منطقه را عهده دار شد زیرا ارتش به فرمان امام پادگان ها را ترک کرده بود پس از بازگشت برادران ارتشی به محل کارشان و باز شدن مدارس در سال 1358 به محل کار خود رفت و عاشقانه روح و جسم فرزندان این سرزمین را پرورش داد . با دانش آموزان به مهربانی و لطف رفتار می کرد و در حد توان به شاگردان نیازمندش کمک مالی می رساند. سنگر بعدی او نظارت بر انتخابات و صندوق های رای بود تا از امانات مردم به خوبی مراقبت نماید . غضویت در شورای محل و تدریس و آموزش اسلحه و امور نظامی از دیگر فعالیت های او در محل بود. در سال 1359در دوره ی پریکی اردوگاه "منظریه"ی تهران شرکت نمود و در گروه پدافند نیروهای هوایی، پاسبانی از آسمان نیلگون کشور را عهده دار شد، اما باز هم از فکر مدرسه و بچه ها غافل نبود و در فرصت های مناسب به مدرسه می رفت و به آنها سر می زد...  در فروردین 1360 به مدرسه بازگشت و به خدمت در آموزش و پرورش ادامه داد. اما مگر می توانست آرام باشد وقتی دشمن بعثی بخواهد آرامش را از خاک وطن و مردم کشور سلب کند؟ با رفتن به ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران به فرماندهی  شهید "علیرضا ماهینی "به دهلاویه رفت حماسه آفرید غنیمن گرفت و تعدادی از سربازان دشمن را به اسارت درآورد. فریاد "الله اکبر" و شعار" فرماندهی کل قوا، خمینی روح خدا "را که با شنیدن خبر عزل بنی صدر در جبهه سر داد، هیچ کس از یاد نبرده است. این سرباز دلاور اسلام پس از سال ها مبارزه تلاش و فعالیت در عرصه های مختلف سر انجام در یکی از روزهای گرم خرداد (26/3/1360) سر به آستان معشوق و جان به جانان سپرد و روح بی تابش به آسمان عروج کرد و با خواندن "شهادتین" و سر دادن "فریاد الله اکبر، خمینی رهبر" با لبخندی شیرین به دیدار محبوب شتافت. کجا مرگ شیدای حسن تو شد                شهادت،زلیخای حسن توشد؟ تو درمصرعزت عزیزی،عزیز!        کمی توشه در کیسه ی ما بریز...
زندگی‌نامه شهید: شهید احمد جلالی سال 1335 در یکی از محلات حومه شهر بوشهر پا به عرصه جهان گذاشت. تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و در هنرستان حاج جاسم بوشهری موفق به اخد مدرک دیپلم فنی شد. در سال 1356 پس از اتمام دوره سربازی به عنوان معلم ورزش به استخدام آموزش و پرورش در آمد و در روستای     بنه گز مشغول انجام وظیفه شد. گذشت و فداکاری های او باعث شد تا به الگویی برای دیگران تبدیل شود. مراسم دعای کمیل را بسیار دوست می داشت و هرگز سنگر نماز جمعه را ترک نمی کرد. در بهبوهه سال 1357 با شجاعتی مثال زدنی اقدام به پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) در سطح شهر کرد. پس از پیروزی انقلاب نیز وظیفه پاسداری و انتظامات پاسگاهی در شمال قلعه ریشهر و حفاظت از مرزهای آبی آن منطقه را ر   عهده دار شد. زیرا ارتش به دستور رهبر پادگان ها را ترک کرده بودند. پس از بازگشت ارتش و باز شدن مدارس باز به شغل شریف معلمی پرداخت. عضویت در شورای محل، تدریس، آموزش اسحله و امور نظامی از سایر فعالیت های او بود. در سال 1359 در دوره چریکی اردوگاه منظریه تهران شرکت نمود و به عضویت گروه پدافند نیروی هوایی در آمد. اما همچنان در فکر مدرسه و دانش آموزان بود و هر زمان فرصتی پیش می آمد به مدارس سر می زد. در فروردین سال 1360 باز به مدرسه برگشت اما با شروع جنگ به ستاد جنگ های نامنظم شهید چمران به فرماندهی شهید علیرضا ماهینی به دهلاویه پیوست. این سرباز دلاور اسلام پس از مبارزه در عرصه های گوناگون در 26/04/1360 سر به آستان معشوق فرود آورد و روح بی تابش به آسمان عروج کرد.
فداکاری و ایثار راوی: عبدالمحمد بوستان کللی (دوست و همرزم) زمانی که در مدرسه شهید جلالی اهواز بودیم. شب ها روی پشت بام می خوابیدیم و تنها یک پتو داشتیم که برایمان کافی نبود. یک روز صبح زمانیکه از خوابی بیدار شدم دیدم دو پتو روی من است. از دوستانم سؤال کردم اما کسی چیزی نگفت. تا اینکه یکی از بچه ها به شهید احمد اشاره کرد و گفت برای ایشان است. زمانیکه شهید از خواب بیدار شده بودند تا به حمام بروند پتوی خود را روی من انداختند و خودشان تا صبح بدون پتو سر کرده بودند. وظیفه شناسی راوی: سید محمد علی محزون زاده (دوست شهید) شهید علاوه بر بهترین دوست پسر خاله من نیز بودند. زمانیکه در شورای محل کار می کردند، شورا وظیفه توزیع اقلام و مایحتاج مردم منطقه را بر عهده داشت. روزی خبر رسید که شورا پنکه توزیع می کند مادرم مرا فرستاد تا برای خانه پنکه ی سقفی بگیرم اما شورا بسته بود و چون احمد پسر خاله من بود به خانه خاله ام رفتم تا پنکه ای از او بگیرم که دیدم شهید یکی از اتاق های خانه را به اقلام شورا اختصاص داده اند و در آن ظهر گرم بدون اینکه پنکه ای را برای خودش روشن کند مشغول چیدمان شوم .
وصیت‌نامه شهید: من به جوانان عزیز شهرم وصیت می کنم که امروز یک تکلیف الهی بر عهده ما گذاشته شده است. امروز روز خداست. جوانان عزیز، همسایگان اگر امروز به یاری رهبرمان نشتابیم قافیه را باخته ایم. دشمن به سرزمین ما حمله کرده است. عاشورای حسینی درس بزرگی به ما داده است. بشتابید تا دشمن سوءاستفاده نکند. وصیت می کنم ای دوستان من، هم کلاسی های من، اگر واقعاً توان و قدرت حضور در جبهه دارید دستور رهبر را لبیک گویید و در جبهه ها حضور پیدا کنید.
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
ثواب فعالیت امروز کانال هدیه به روح مطهر ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ان شاءالله شفاعتشون شامل حال تک تکمون 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 شادی روح شهدا صلوات. 🕊🍀🥀🕊☘🥀🕊☘🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا