eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهدا را با خواندن زیارتنامه شان زیارت کنید . 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ 🌷 اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ 🌷اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ 🌷 اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسآءِ العالَمینَ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ 🌷اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ 🌷بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم 🌷وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا 🌷فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکم
شهید بزرگوار جمشید کلانتری پور🌻 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 تاریخ ولادت: ۱۳۴۷/۷/۱۰ محل ولادت: روستای حیدرآباد_ توابع دشتکار تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۷ محل شهادت: منطقه شلمچه مزار : گلزار شهدای شهر دشتکار _ کرمان
🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾🪴🌾 🔰زندگینامه و خاطرات شهید جمشید کلانتری پور 💐🍃شهید جمشید نوجوانی شانزده ساله که زمانی پیام هل من ناصر ینصرنی حسین زمان خود را شنید باید لبیک می‌گفت؛ اما سن وسالش کم بود غافل از اینکه بزرگی به سن وسال نیست به ناچار با ترفندی زیرکانه سن خود رو افزایش داده و برای اولین بار به جبهه اعزام می شود ⭐️درآن زمان رزمندگان شهرستان بردسیر یک گردان خاص وسازماندهی نشده بودند جمشید نیز مجبور بود با دیگر رزمندگان همشهری خود در گردان‌های مختلف خدمت نماید یک بار به همراه رزمندگان جهاد سازندگی کرمان اعزام و در صف سنگر سازان بی سنگر قرار گرفت و با تشکیل گردان ۴۲۱ امام صادق علیه السلام از رزمندگان بردسیر جمشید همواره از چهره های موثر در سازمان رزم گردان بود آخرین مسئولیتش هم فرماندهی یکی از دسته های رزمی بود 🌹حق الناس🌹 شهید بسیار به حق الناس اهمیت می داد و این موضوع رو رعایت می‌نمود،به گونه ای که روایت میکنند: رئیس هنرستان در دفتر نشسته وسرگرم کار است که یکی از افراد بومی ومحلی آن منطقه به دفتر مراجعه وجویای دانش آموزی بنام جمشید کلانتری می شود. ولی جمشید مدتی است که به جبهه اعزام شده ودر هنرستان نیست پرس جو وکنجکاوی می کنند، که چه کاری با جمشید دارند که فرد خود را یکی از باغداران آن منطقه معرفی می‌کند ومی گوید، مدتی پیش یکی از دانش آموزان شما پیش من آمد وگفت من در این هنرستان محصل هستم وعصرها برای کار کردن وقت دارم ،من احساس کردم در مخارج سفر وتحصیل مشکل داره ودر مرتب کردن و کود دهی درختان از او کمک گرفتم ودر پایان روز که خواستم مزدو حقوق او را حساب کنم قبول نکرد وگفت:باید حلالم کنید بعد خودش را معرفی کرد وگفت :چند روز قبل حین درس خواندن وعبور ازمسیر ناخودآگاه چند دانه خرما از این درختان خورده ام آن روز مزدی از من قبول نکرد ومن هرچه فکر کردم دیدم مزد او بیشتر از چند دانه خرما است آمده ام که مزدش را بپردازم 🌹فعالیت های پشت جبهه🌹 مادر شهید روایت می‌کند؛ هربار که به مرخصی می آمد استراحتی در کارنبود درروستا مشغول جمع آوری کمک های مردمی برای اعزام به جبهه ها بود ؛حتی سنجدهای درختان راجمع آوری وبرای رزمندگان بسته بندی می‌کرد . جذب وهدایت کمک های مردمی ،همکاری درتبلیغ و اعزام رزمندگان به جبهه،کمک به مساجد حتی در کارهای بنایی وساخت وساز ،همکاری ومساعدت با خانواده رزمندگان ،استمراربه امر به معروف ونهی از منکر،برگزاری دعا و مراسمات مذهبی در مساجد و...از جمله فعالیتهای سردار شهید در روستا بود 🌹جهاد در راه خدا🌹 همیشه به جهاد در راه خدا اشتیاق وعلاقه وافری داشت . ترکش به دستش خورده بود وخون زیادی می آمد.کمک های اولیه امدادگران هم بی فایده بود وخون ریزی ادامه داشت بایدبه عقب برمی گشت ولی یگان در حال پیشروی بود اصرار امدادگران برای اعزامش به بیمارستان صحرایی بی‌فایده بود وجمشید با همان حالت زخمی به پیشروی ادامه داد 🌹مسئولیت پذیری🌹 سردارشهید بسیار مسئولیت پذیرو وظیفه شناس بود. وقت نهار بود و ورزمندگان سرگرم نهار خوردن بودند که ماشین مهمات رسید،بچه های تدارکات سریع نهار خوردندوامدند که بار را تخلیه کنند اما انگار وانت زودتر تخلیه شده بود جمشید به محض رسیدن خودروی مهمات تمام بار راتخلیه کرده بود بدون اینکه تخلیه بار جز وظایف اوباشد. 🔸راوی همرزم شهیدزنده‌یاد حسین عظیمی ‌ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🕊✨🌸🕊✨🌸🕊✨🕊 🔷خاطرات شهید جمشید کلانتری پور 🌺حساب حساب کاکا برادر 🌺 برادر شهید نقل می‌کند که من وبرادرم درگردان۴۱۲ رفسنجان در منطقه سد دز بودیم و برادرمان جمشید هم درجزیره مجنون ،مادونفری ۴۸ساعت مرخصی گرفتیم و عازم جزیره مجنون شدیم تا جمشید روببینیم واحوال ازش بگیریم نزدیک ظهربود خسته وکوفته رسیدیم جمشید درحال توزیع غذا بود دور سرش هم باند پیچی شده بود . 🔻گفتم:برادر سرت چی شده است؟خندیدو گفت:هیچی با یکی از بچه ها شوخی کردم قندچین روپرت کرد خورد به سرم وکمی زخم شد.کمی بعد از احوالپرسی وصرف نهاربرای یک استراحت کوتاه داخل سنگر نشستیم گفت: برادرها این جا ناامن است هرلحظه احتمال حمله شیمیایی وجود دارد حواستون باشه اگر اینجا برای شما اتفاقی بیفتد شما شهید محسوب نمی شوید چون ماموریت شما درجای دیگری است علی رغم خستگی راه مجبور شدیم به موقعیت خودمان برگردیم.بین راه متوجه شدیم که چند روز قبل سرش ترکش خورده وبه ما چیزی نگفته بود. 🌿راوی برادرشهیدحاج عزیز کلانتری 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌷آمادگی برای سفر آخرت 🌷 سردار شهیداز زمان شهادتش آگاه بود وحتی محل دفن وجای مزارش را در گلزار شهدا خودش از قبل تعیین کرده بود . از عضویت رسمی اش درسپاه پاسداران حدود یکسال می گذشت ،قطعنامه ۵۹۸پذیرفته شده بودوبه ظاهر جنگ هم تمام شده بود جمشید هم که به مرخصی آمده بود خودش را آماده می کرد برای ماموریت لبنان ،اخبار ضدونقیضی از ناآرامی های مرزی بعد از قطعنامه شنیده می شد آخرین باری که مرخصی آمده بود یک روز با بیل وکلنگ آمد دنبال من وگفت:علی وقت داری به من کمک کنی؟ 🌤با دیدن اون وضعیت گفتم احتمالا در مسجد کاری هست ؛یا شاید جایی دیگر...باهم حرکت کردیم بدون اینکه حرفی بزنه به سمت بهشت زهرا رفتیم،نقطه ومحلی رو مشخص کرد وشروع به کندن زمین کرد، انگارقصد داشت قبری آماده کنه گفتم: کسی به رحمت خدا رفته ؟خندیدوگفت: من به همین زودی باید برگردم منطقه واین آخرین باری است که ما همدیگر را می بینیم ،این دفعه من شهید می شوم ونمی خواهم زحمتی برای شما ایجاد کنم گریه ام گرفت وبا اصرار فراوان جلویش راگرفتم وباهم برگشتیم ،روز تشییع پیکر شهید وقتی که به خود اومدم دیدم دقیقا درهمان نقطه که شهید والامقام خودش تعیین کرده ونشان داده بود به خاک سپرده شد. 🌿راوی علی کلانتری پور ازکشاورزان دشتکار 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 💥لحظه عروج💥 دوست وهمرزم شهیدازلحظه شهادت سردار اینگونه روایت می‌کند . مردادماه سال ۱۳۶۷ درمنطقه شلمچه بین سنگر ما وخط دشمن فقط یک رودخانه قرار داشت ،من وجمشید تنهاداخل سنگر بودیم گاهي من نوار فشنگ می‌گذاشتم وجمشید تیربارچی بود وگاهی هم برعکس شلیک به عهده من بود وجمشید نوار مهمات رو هدایت می کرد،دراین منطقه فقط یک سنگر مشرف به عراق بود وان هم سنگر ما بود ،چاره ای نبود جز ادامه نبرد شرایط سختی بود،گلوله ای کنار سنگر ما به زمین خورد وترشحات آب وگل به اطراف ما واز جمله تیربار پاشیده شد جمشید خیلی سریع با چفیه اش تیر بار رو تمییز کردوبه شلیک ادامه دادیم. ♦️سه نفر از رزمنده ها از عقب برای ما مهمات آوردند داخل سنگر که شدند به دلیل خستگی زیاد اجازه گرفتم دقایقی در سنگر کناری استراحت کنم چشمانم از فرط خستگی باز نمی شد،درهمین حین جمشید اصرار داشت اون سه نفر سنگر را ترک کنندبا اصرار یکی از رزمنده ها بیرون آمد وبه سمت عقبه رفت ولی دونفر کمکی جدید همچنان کمک کار بودندوجمشید درحال شلیک دقایقی نگذشته بود که با صدای انفجاری مهیب ازخواب پریدم ،موج انفجار ازارم می داد همین که به خود اومدم دیگر خبری از سنگر وبچه ها نبود جای سنگر یک گودی عمیق وقطعات پیکر بچه ها اطراف تیر بار سوخته به چشم می خورد،پیکر ها رو داخل دوتابوت گذاشتند وبه عقب انتقال دادند 🔆 بعدها در شناسایی دقیق مشخص شد شهدا سه نفر بودند که جا پای سیدوسالار شهیدان اباعبدالله الحسین گذاشتندوسعادتمند و اسمانی شدند،همان سه نفری که تا آخرین لحظه اون سنگر مهم را رها نکرده بودند ،بعدها باخود فکر میکردم گویا به جمشیداز غیب الهام شده بود که سنگر ورزمنده ها باهم آسمانی می شوند که اینقدر اصرار داشت بچه ها سنگر رو ترک کنند. 🌿راوی حیدررهنما _همرزم شهید 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🌻کرامات شهید🌻 🦋چند روز بعداز شهادت شهید تقریبا روز هفتم شهید بزرگوار تعدادی از خانم های همسایه که خانه مادر شهید مشغول نان پختن بودند ناگهان عطری عجیب فضای محل رو معطر میکند ،عطری که به گفته حاضرین عادی نبود. 🌼🍃زن دایی شهید روایت می‌کند خواب دیدم پدر شهید یک شتر نر را افسار کرده وبا خود می برد،پرسیدم کجا می روی ؟ گفت:این شتر را می خواهم در راه خدا قربانی کنم.درست سه روز بعد از این ماجرا پیکر شهید را اوردند 💐کرامات زیادی هم بعد از تشیع ودفن شهید مردم بیان می‌کنند که باتوسل به شهید حاجت روا شدند ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💌🔆💌🔆💌🔆💌🔆💌 📝✨فرازی از وصیتنامه شهید سرافراز جمشید کلانتری 🌷🌱خدایا تو شاهدو گواهی که من فقط وفقط برای رضای تو وبه خاطرتداوم دین تو به این مکان مقدس گام نهادم .این عبد حقیرو ضعیف بنا به خواست قلبی ام قدم بر عرصه‌ی پیکار نهادم وهرگز نفوذ یا تحت امر هوای نفس یا به تشویق و تبلیغ دیگران این راه را انتخاب نکردم 🌷✨خدایی که مرا خلق نموده بهتر از همه می داند هروقت که به جبهه می آمدم ومی آیم برای اصلاح نفس وخودسازی راهی را انتخاب نمودم که حسین بن علی عليه السلام به بشریت آموخت وآن راه سرخ شهادت است. 🌷🌿ای انسان های آزاده به پا خیزید وعلف های هرز جامعه راکه همانا سودا گران مرگ می باشند از مملکتی که حاکم آن دستورات الهی می باشد برچینید و مردانه هرگونه فعالیت را از آنان سلب نمایید اجازه ندهید که انصار رسول‌الله و یاران اباعبدالله رابا توطئه ها ونقشه های شوم شیطانی به فساد کشندو از راه های خوب منحرف سازند. 🌷☘و تو ای مادرم که در حق من بسی سختی ها کشیدی ومن حتی کوچکترین وظیفه ام را درقبال زحمت های شما انجام ندادم امیدوارم که مرا حلال نمایید . ❣مادرم اصلا نگران نباشید از اینکه من به سوی هدفم هدایت شدم.مادرم توعجب امانت نگهدار خوبی بودی که این امانت بی ارزش را فقط به صاحب اصلی آن برگرداندی... 🌷🍃برادران عزیزم از شما می‌خواهم که به راهی بروید که من رفتم واسلحه مرا بردارید وبر زمین نگذارید که من ازدواج با سلاح و زندگی با جهاد را انتخاب نمودم.اگر به راه هایی منحرف بروید هرگز برادرم نیستید وهرگز شما رو در قیامت شفاعت نخواهم کرد . 🌷🕊خواهرم ازتو می خواهم که زینب گونه باشید ودر مشکلات صبر داشته باشید و یارو غمخوار امام عزیز باشید.... ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه کوتاه با شهید والامقام جمشید کلانتری پور 👌ولایت پذیری، سیره ی شهدا 🌷یاد شهدا با ذکر صلوات ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" جمشید کلانتری پور " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
YEKNET.IR - zamine 2 - fatemie avval 1402 - hosein sotode.mp3
6.2M
+ این شبا حال هوای خونه مون خیلی عجیبه ، التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه ...💔. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️مولاتی یافاطمة اُمّاه … نحن ایتامک یا سیدتی ونرجوا شفاعتک یازهرا…🖤 🤲السلام علیک ایتها الصدیقة الشهیده یا فاطمة الزهرا(س) شبتون‌ آروم به دعای حضرت مادر ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🍀 🍀 امروز برابر است با : 🗓 26 آبان ماه 1403ه.ش 🗓 14 جمادی الاول 1446 ه.ق 🗓 16 نوامبر 2024 میلادی 🌸 ذڪر روز 🌸 ای پروردگار جهانیان 🔸صفحه 448 🔸جزء 23 جهت سلامتی و و هدیه به روح
هر كس بخواهد دعايش مستجاب شود، بايد كسب خود را حلال كند و حق مردم را بپردازد. دعاى هيچ بنده اى كه مال حرام در شكمش باشد يا حق كسى بر گردنش باشد، به درگاه خدا بالا نمى رود. بحارالانوار ، جلد 90 ، صفحه 321
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا ، دشمن انسان و انسانیت است و عناد و کینه اش هم با اسلام از همین مطلب سر چشمه می گیرد که اسلام بهترین دین انسان ساز است و او را اشرف موجودات دانسته و به تاج پر افتخار "و لقد کرمنا " ممتاز نموده است . 🌹 🌴 🌹 🌹 🕊
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 🌴 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ بند ۲۵: بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای گناهی که موجب حسرت و سبب پشیمانی میگردد و باعث بند آمدن روزی و رد شدن دعا میگردد، پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان! 💐
خانواده آسمانی 27.mp3
11M
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 ۲۷ تمام هستی بر پایه " عشق " بنا نها شده است و انسان برای اینکه بتواند با جهان و تمام عوامل آن، در صلح و آرامش باشد نیاز به عشق ورزی (دوست داشتن و دوست داشته شدن) دارد. اما این عشق ورزی قوانینی دارد که اگر رعایت نشود، تمام هستی برعلیه انسان خواهند شد! 💐
🌺🍀💐🌼💐🍀🌺 دعا برای موفقیت و پیروزی مرزداران و سربازان اسلام مداومت هر روز بر این دعا، کمترین کاری است که وظیفه‌ی واجب ما در این نبرد آخرالزمانی و حمایت از رزمندگان و سربازان اسلام است.
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 بیست و ششم آبان ماه سالروز قهرمانانه رزمندگان اسلام در و روز گرامی باد . 🥀
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 در میان کاوش‌ها بی‌شک روایتی از (بابانظر) در رابطه با مقاومت « ۷۲ پاسدار » در پیرامون طلبی به طور عجیبی با حادثه کربلا قرابت دارد . این فرمانده روایت می‌کند : وقایع عملیات و به ‌طور کل چیزهایی که در آن روزگار در این منطقه گذشت ، از این قرار بود که دشمن بعد از محاصره کامل به این فکر افتاد که باید ارتباط ما را از جنوب به شمال قطع کند و راه دیگری جز با قطع کردن جاده نبود ، چون رسیدن به جاده و بعد گرفتن پادگان دشت آزادگان و قطع کردن جاده اهواز دزفول اگر به دست عراقی‌ها انجام‌شده بود ، شاید دیگر غیرممکن بود که ما بتوانیم اهواز و یا منطقه را به ‌طور کل حفظ کنیم . این بود که برادران مسئول به فکر این افتادند که منطقه را به هر نحو هست حفظ کنند . دشمن هم با تمام توان در این منطقه فعالیت داشت . ما آن زمان مسئول گردان بودیم . با یکی از برادران دیگرمان به نام «بزم‌آرا». مأموریت به ما محول شد که در منطقه باشیم و از این منطقه حفاظت کنیم و یک گردان هم از ارتش در منطقه «فولی‌آباد» مستقر بود ، این کل نیرویی بود که ما در این منطقه داشتیم و یک مقدار نیروهای مردمی هم که مربوط به بود . دشمن عواملی در داخل منطقه داشت یعنی در و در جاهای دیگر . در آن روزگار منافقین و نیروهایی که از جمهوری اسلامی ایران ضربه خورده بودند به ‌طور فعال برای عراق گزارش تهیه می‌کردند . ما به این فکر افتادیم که در منطقه چندین عملیات ضربتی داشته باشیم و مسئولین سپاه و بسیج این فکری که برادران رزمنده در منطقه داشتند را تأیید فرمودند و قرار شد که ما در دو طرف جاده ، مستقر باشیم تا زمان مناسب این دشمن را از منطقه بیرون کنیم . عراق هم به فکر این بود که به هر نحوی شده و جاده تا را به تصرف دربیاورد . خوب به خاطر دارم که قبل از محاصره ، دشمن با دو گردان به حمله کرد . در منطقه‌ای است که در سه ‌راهی پادگان دشت آزادگان ، اهواز و قرار می‌گیرد . دشمن حرکت کرد تا با دو گردان زرهی این سه ‌راهی را قطع کند . ما ۷۲ نفر به نام ۷۲ تن آماده شدیم که این منطقه را حفظ کنیم و در مقابل این دو گردان بایستیم . البته این را یادآوری می‌کنم که این نفر کلاً بودند . از بچه‌های خود سپاه بودند که یک مقدار بچه‌های سپاه بودند و یک مقدار هم از بچه‌های خراسان که ما دو نفر هم از بچه‌های مشهد بودیم . حدود ساعت چهار بعدازظهر دشمن به جاده رسید و ما کلاً سلاحی که در اختیار داشتیم، «آر. پی.جی» بود، قرار شد این ۷۲ نفر با «آر. پی.جی» به جان تانک‌ها بیفتیم . نبرد تقریباً تا ساعت ۹ شب به طول انجامید، بعد از حدود تقریباً هفت، هشت ساعت زد و خورد خیلی شدید، ما توانستیم در بعضی نقاط ۳۰ کیلومتر دشمن را به عقب برانیم . ۱۳ تا ۱۴ تانک دشمن در منطقه منهدم شد و بقیه نیروهایشان پا به فرار گذاشتند . بعد که ما از منطقه برگشتیم ، اینجا برای ما خیلی عجیب بود . فرمانده سپاه حمیدیه وقتی چشمش به من افتاد، اشک در چشمانش حلقه زد و گفت خبر داری که از بچه‌های دیگر چند تا برگشتند ؟ گفتم : من فکر می‌کنم که همه برگشته باشند . گفت : نه! یک نفر دیگر برگشته . یکی شمایید و یکی او . ۷۰ نفرشان در این راه شدند . یعنی حفظ منطقه و دشت آزادگان به این شکل بود . شادی روح و 🥀