eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
346 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روی تو را ز چشمه ی نور آفریده اند لعل تو از شراب طهور آفریده اند خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست آئینه ی تو را ز بلور آفریده اند پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش خورشید را برای ظهور آفریده اند خیل ملک ز خاک در آستان تو مشتی گرفته پیکر حور آفریده اند عمری اسیر هجر تو بود و فغان نکرد بنگر دل مرا چه صبور آفریده اند از نام دلربای تو همّت گرفته اند تا برج آخرین شهور آفریده اند عشّاق را به کوی وصال تو ره نبود این راه دور را به مرور آفریده اند سلام بر منتظران مهدی عجل الله صبحتون مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی خدا شیر دادار علی بگیتی بود روح ایثار علی بهر علم و هر مسئله عالم است کلامش همیشه گهربار علی ندیده عدو پشت او در جهاد شده صاحب لفظ کرار علی بدوش نبی بت شکن گشته است به القاب نیکو سزاوار علی شبانه برد بر یتیمان طعام ز آه یتیمان در آزار علی عنایات او شامل شیخ و شاب به مسکین و بیچاره غمخوار علی صلی الله علیک یا امیرالمومنین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🦋 نام و نام خانوادگی شهید: قربانعلی رخشانی مهماندوست تولد: ۱۳۳۳/۶/۱، اردبیل. شهادت: ۱۳۵۷/۱۰/۲، اهواز. گلزار شهید: تهران، بهشت زهرا سلام‌الله‌علیها، قطعه ۲۴، ردیف ۴، شماره ۱۵. 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🦋 📚 از بهشت همینطور که آب را روی سنگ قبر می‌ریخت و روی آن دست می‌کشید، با پسرش حرف می‌زد: «آره ننه. دیشب هم سخت نبود. عوضش پیش تو بودم.» بعد، عقب نشست. نگاهش را به اطرافش گرداند و ادامه داد: «هیی! ... پیش همه‌ی این بچه‌ها. چی خیال کردی؟ گمت کرده بودم، پیدات کردم، مگه میشه بذارم برم. هرچند سال هم بگذره، با همین اتاقک آهنی، اینجا بهشته.» با دست‌های چروکیده‌اش چارقدش را درست کرد. آستین‌هایش را پایین کشید. لبخند زد. _ غذایی که دیشب فرستادی، دستت درد نکنه... راستی اون آب و نون بیاتی که با هم افطار می‌کردیم رو هنوز یادته؟ قربانعلی جان چیزی گفتی؟ دیگه رویت را زمین نندازم؟ شرمنده آقا نشی؟ فردا که اومدن، بگم چشم، دیگه اینجا نمونم؟ ننه‌علی دست‌هایش را باز کرد و خودش را روی قبر علی‌اش انداخت. شانه‌هایش از گریه‌ تکان می‌خورد. _ خودت میایی دنبالم. منتظرت هستم‌ها! همینجا پیش خودت خاک برم. قول بده... ✍🏻 سوده سلامت ۱۴۰۰/۱۲/۱۷ 👩🏻‍💻طراح کلیپ: مطهره سادات میرکاظمی 💻تدوین: زهرا فرح‌پور @z_farahpour 🎙با صدای: حدیثه سادات عباسی @hs.abbasijafari 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🦋 شهید قربانعلی رخشانی مهماندوست را بیشتر با مادرش می‌شناسند. مادری که اسطوره مادران شهداست. معروف است به ننه علی. او که از سال ۱۳۵۹ تا ۱۳۷۷ در یک اتاقک حلبی در کنار مزار فرزندش زندگی می‌کرد در ۹۰ سالگی، پس از طی رنج ناشی از دوران سخت بیماری، در سوم اسفند ۱۳۹۰ به رحمت حق و به دیدار فرزند شهیدش شتافت. پیکر این مادر شهید در همان آلونکی که سال‌ها محل زندگی‌اش بود در کنار فرزند شهیدش به خاک سپرده شد. 🌹🌷 شادی روح این شهید و مادر مهربانش صلواتی عنایت بفرمایید. 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🦋 باهم یکی از مصاحبه‌های مرحومه ننه‌علی را بخوانیم 🎤 وطن من اردبیل است؛ پسرم علی دو ماهه بود که از اردبیل به تهران آمدم. دو ماهه بود که پدرش را از دست داد. علی را با حقوق ماهی سه تومان با کار در خانه‌ها بزرگ کردم. پول فروش یک حیاط را خرج تحصیلش کردم تا دوازده کلاس درس بخواند. اولین باری که امام تبعید شدند به خارج، علی ۵ سال داشت. آن وقتها حقوقم ۵ تومن بود. می‌رفتم توپخانه و لباس بیست نفر را می‌شستم. کم‌کم سواد و علم علی زیاد شد. او قرآن را معنا می‌کرد و من هم از حفظ می‌خواندم. زمانی که روزه می‌گرفتیم، برای افطار با وضو سفره را باز می‌کردیم؛ با آب داغ افطار می‌کردیم و بلند می‌شدیم برای نماز. آن‌وقت دستانمان را به درگاه پروردگار دراز می‌کردیم و شکر می‌کردیم. حتی ما با نان خشک و بیات روزه خود را باز می‌کردیم و نماز می‌خواندیم؛ و این‌طور بنده خدا بودیم. هیچ‌وقت نمازمان قضا نشده است. گرسنه مانده‌ایم اما یک تکه نان حرام از گلویمان پایین نرفته است. ما این طور دین‌مان را نگه داشته‌ایم... 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🦋 📍شهید قربانعلی رخشانی يكم شهريور ۱۳۳۳، در اردبیل چشم به جهان گشود. پدرش علی و مادرش «ننه فتح‌اللهی» نام داشت. علی دوماهه بود که پدرش را از دست داد. 📍مادرش پس از درگذشت پدر علی، در اوایل دهه ۳۰ به همراه دو کودک صغیرش از آذربایجان به تهران آمد و با کارگری و زحمت فراوان، آن دو را بزرگ کرد. 📍قربانعلی بعد از اتمام تحصیل در دبیرستان در بخش کترینگ شرکت هواپیمایی ملی ایران مشغول به کار شد و پس از واقعه سینما رکس آبادان و اعتصاب سه روزه کارکنان آن شرکت، فرصتی به دست آورد تا به آبادان برود و به توزیع اعلامیه‌های امام خمینی(ره) در بین کارکنان شرکت بپردازد. 📍مأموران ساواک از فعالیتش مطلع گردیدند و با شناسایی وی در اهواز درحالیکه اعلامیه‏های امام را به همراه داشت او را دستگیر کرده و پس از شکنجه‌های بسیار به شهادت رساندند و در قبرستان افراد مجهول‌الهویه اهواز دفن نمودند؛ درحالیکه خانواده‌اش از او هیچ اطلاعی نداشتند. 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🦋 📍در پی چاپ عکس او در روزنامه‌ها، مسئولان شرکت در تاریخ ۱۰ تیر ۱۳۵۸، بعد از پنج ماه، از شهادت وی مطلع شده و به خانواده‌اش خبر دادند. مادر شهید به اهواز رفت و به مدت چند ماه بدون هیچگونه سرپناهی، روزها در کنار مزار فرزندش بیتوته می‌کرد و شبها در مساجد و حسینیه‌ها می‏خوابید. 📍 هفت ماه از شهادت پسرش می‌گذشت که با پیگیری‌های مداوم دامادش، مقدمات کار برای انتقال پیکر قربانعلی با گرفتن حکم نبش قبر از سوی امام جمعه اهواز به تهران فراهم شد تا او به خانه‌اش برگردد. 📍اوایل سال ۵۸ بود و هنوز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران شروع نشده بود. بهشت زهرا (س) بیشتر به زمین متروکه‌ای می‌مانست که کمتر کسی به آنجا رفت و آمد می‌کرد. اما ننه‌علی از آنجا که عاشق پسرش بود از همان شب اول دفن مجدد او بر سر مزارش نشست و سوره یاسین خواند. 📍هیچ‌کس حتی مسئولین بهشت زهرا هم حریف دلدادگی او نشدند. خانواده برای اینکه او از نور آفتاب و بارش باران در امان بماند برایش سایبانی درست کردند که کمی بعد تبدیل به اتاقک کوچک حلبی شد؛ طوری که مزار علی وسط اتاق بود. اتاقی که در آن شهید بود و مادرش و خدای مهربانشان. هرکس به این اتاقک سرمی‌زد ننه‌علی را مشغول خواندن قرآن می‌دید. 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🦋 📍با شروع جنگ، شهدا هر روز به گلزار آورده می‌شدند و او از تنهایی درمی‌آمد. برای مابقی شهدا هم مادری می‌کرد. ننه علی سال‌ها کنار پسرش ماند. اما علی طاقت زجر کشیدن مادرش را نداشت. سال‌ها زندگی در آن اتاقک او را بیمار و ناتوان کرده بود. شبی به خوابش رفت و از او خواست اگر پسرش را دوست دارد به خانه برگردد. او شرمندگی خود در برابر دیگر شهدا که مادرانشان در کنارشان نیستند را بهانه کرده بود. ننه‌علی از دیدن خواب آشفته شد اما بازهم نتوانست از او جدا شود. 📍در همین ایام بود که حضرت آیةالله‌خامنه‌ای به زیارت گلزار شهدا و نزد این مادر شهید رفتند و از او خواستند که به خانه برگردد؛ و اینگونه بود که ننه‌علی پس از ۱۷ سال کنار علی ماندن، در سال ۱۳۷۶ به خانه برگشت. 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
🌷🦋 رنج آنهمه سال راه رفتن بین قبرها و زندگی در آن اتاقک، او را روز به روز نحیف‌تر می‌کرد. آن اواخر هرچند چشمانش کم سو شده بود و فراموشی به سراغش آمده بود؛ اما چنان به عکس قربانعلی چشم دوخته بود که گویی فقط با او سخن می‌گوید و او را می‌شناسد. با وجود ناتوانی‌ نگاه قدرتمند و پرمعنایی داشت. آنهمه دلتنگی و حسرت در آغوش کشیدن علی، بالاخره با بسته شدن چشمانش در اسفند ۱۳۹۰ به پایان رسید. 🌷🌹 ۱۲ 🆔https://zil.ink/30rooz30shahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🌷🦋 نام و نام خانوادگی شهید: قربانعلی رخشانی مهماندوست تولد: ۱۳۳۳/۶/۱، اردبیل. شهادت: ۱۳۵۷/۱۰/۲، اهوا
ثواب اعمال امروزکانال روهدیه میکنیم به روح شهیدبزرگوار، شهیدقربانعلی رخشانی 🕊🥀🏴 شادی روحشون صلوات.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مَن أحیی لَیلَةَ القَدرِ حُوِّلَ عَنهُ العَذابُ إلَی السَّنَةِ القابِلَةِ هر کس شب قدر را احیا بدارد ، تا سال آینده عذاب از او بر داشته می‏شود 📚 اقبال الأعمال، ج1، ص 345
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 اي ملت شهيدپرور ، مبادا يك لحظه امام عزيزمان را تنها بگذاريد ، آن وقت مانند مردمان كوفه مي‌شوید، دست به دست هم دهيد و با وحدت كلمه ريشه دشمنان به خصوص اين منافقين از خدا بي خبر را بِكَنيد . 🌹 🕊 🌹 🌹 💐🌼
دعای روز هجدهم بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِکُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِکَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین. خدایا آگاهم نما در آن براى برکات سحرهایش وروشن کن در آن دلم را به پرتو انوارش وبکار به همه اعضایم به پیروى آثارش به نور خودت اى روشنى بخش دلهاى حق شناسان
🌹🕊🥀🕊🥀🕊🌹 🕊 🕊 آمد به خط فاطمیون شب که شد ، گفتیم لابد میرود جایی بدون هیاهوی رزمندگان استراحت کند . کفش هایش را گذاشت زیر سرش ، گوشه ی اتاق دراز کشید. خودمان خجالت کشیدیم ، اتاق رو خلوت کردیم که چند ساعت استراحت کند . 🌹 🕊🥀