eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
41.3هزار عکس
17.9هزار ویدیو
355 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🎙 دیدی‌وقتےمیخوای‌بری‌مسافرت‌وسایل‌به‌درد‌نخور زیادبرنمیداری‌سعی‌میڪنی‌چیزایی‌روبرداری‌ڪه‌ اونجاکارتوراه‌میندازه‌‌پس‌واسه‌آخرتتم‌چیزایے‌ روازاین‌دنیابردارڪه‌بهـدردت‌بخوره‌وقتے‌‌اون‌ور ڪارت‌گیرڪردلنگ‌نمونۍ‌رفیق‌با‌گناه‌ڪردن‌بار سفـرتـوسنگین‌نڪن..🥀 ➖➖➖➖➖➖➖➖ @martyrscomp قرارگاه شهدا
🌱 فرش‌هرمجلسی‌نباشید یعنی‌آقاجون‌هرجارسیدی‌نـشین ! باهرڪسی‌نشست‌وبرخاست‌نداشته‌باش .. ازآدم‌هایی‌ڪه‌ازتوڪم‌می‌کنندفاصله‌بگیر ... علامه‌طباطبایی(ره) ➖➖➖➖➖➖➖➖ @martyrscomp قرارگاه شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 نام و نام خانوادگی: ایوب پری تولد: ۱۳۵۰/۵/۲۰، روستای پیشبر، شهرستان زیرکوه، بیرجند، استان خراسان جنوبی. شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۱، شلمچه. گلزار شهید: آرامستان روستای پیشبر 🌸 🍃 @martyrscomp قرارگاه شهدا
🌸 روستای پیشبر از توابع شهرستان قائنات، در ایام گرم تابستان و روز بیستم مرداد ماه سال ۱۳۵۰، در همان روزهایی که مردم روستا در حال برداشت محصولات باغات و مزارع خویش بودند، شاهد و گواه بر تولد نوزادی است که بعدها برای پاسداری از حریم و ناموس وطن و مبارزه با دشمنان متجاوز این مرز و بوم، تا پای جان ایستادگی نموده و برای اهالی زادگاه خویش و خانواده محترمش، افتخارآفرین می‌شود. شهید ایوب پری پیش‌بر، در خانواده‌ای مذهبی و متدین متولد شد. پدر ایوب کشاورز بود و از این راه خرج و مخارج خویش و خانواده‌اش را تأمین می‌کرد. دوران طفولیت ایوب، در آغوش گرم خانواده سپری شد تا این که وارد دبستان شده و مقطع ابتدایی را با موفقیت به پایان رسانید. با توجه به اشتیاق و علاقه‌اش به درس، با پشتکار و جدیت، دوره راهنمایی را هم پشت سر گذاشت. اوقات فراغتش را با کمک به پدر در امر کشارزی پر می‌نمود. تا سال اول متوسطه بیشتر درس نخواند و مشکلات پیش رو، او را از ادامه تحصیل بازداشت. شهید ایوب پری پیش‌بر، با توجه به سن کم و عدم وجود شرایط لازم برای اعزام به جبهه، نتوانست در اوایل جنگ، سهم خود را برای مشارکت در مبارزه با دشمن بعثی ادا کند. به همین دلیل در سال هفتم نزاع جنگی با دشمن تا دندان مسلح، برای اولین بار از طریق بسیج به جبهه اعزام شد تا اینکه سرانجام در منطقه شلمچه، به فیض شهادت نائل شد و این دنیای خاکی را برای همیشه ترک نمود. روحش شاد و یادش گرامی. 🌸 @martyrscomp قرارگاه شهدا
🌸 از زبان یکی از اهالی پیشبر درباره شهید ایوب پری بشنویم: سال‌ها پیش، ساعتی را ميهمان خانه پدر و مادر شهيد "ايوب پری" شدم. در نوجوانی و زمانی که هنوز در پيشبر، ساکن بودم، هر روز وقتی به حياط منزل پدرم می‌آمدم مزار ايوب و پرچم سه رنگ زيبای ايران اسلامی را از دور می‌ديدم. يا گاهی که از کنار مزار شهيد ايوب پری می‌گذشتم لحظه‌ای درنگ می‌کردم تا فاتحه‌ای نثار روح پاکش کنم. هميشه کنجکاو بودم چرا يک دانش آموز در حين درس و مدرسه به جبهه می‌رود؟! سوالاتی درباره اين شهيد در ذهنم داشتم و می‌خواستم بيشتر درباره‌اش بدانم اما بر سنگ مزارش فقط تاريخ تولد و شهادتش در منطقه عملياتی شلمچه نوشته شده بود. نمی‌دانستم ايوب چگونه آدمی بوده اما کم و بيش از مردم شنيده بودم که او پسری مظلوم و باوقار بوده است. درست يادم نمی‌آيد از چه سالی، ولی از زمانی که يادم می‌آيد، پدر شهيد را هميشه خنده رو و بشاش با شوخی‌هايی به جا، به خاطر داشتم. ولی آن روز پدر شهيد آن طور نبود، راستش وقتی او را ديدم دلم خيلی گرفت، چون اصلا دوست نداشتم او را با اين حال و روز ببينم، تصويری که از پدر شهيد داشتم کاملا تغيير کرده بود. خيلی افسوس خوردم که چرا در چند سال گذشته که حالش بهتر بود سراغی از او نگرفته‌ بودم. او حتی بعد از چندين سال، دوستان و آشنايان را هم به سختی به خاطر می‌آورد اما يک چيز را خوب به خاطر داشت "ايوب فرزند شهيدش را". وقتی از محمد پری، پدر شهيد درباره فرزندش سوال کردم بغض گلويش را گرفت و اشک در گوشه‌ی چشمانش جمع شد. با مکثی طولانی و سکوتی سنگين خاطراتش را مرور می‌کرد و از روزهايی می‌گفت که ايوب راه رفتن را آغاز کرد، قد کشيد و بزرگ شد، به دبستان راهنمايی و دبيرستان رفت تا اين که جوان رعنايی شد برای پرواز عاشقانه در آغوش خاک. می‌گفت: ايوب حيف بود، حيف بود که شهيد نشود هر چند اگر اين جا بود عصای دست پيری‌ام بود ولی خودش می‌خواست که در راه خدا برای کشور شهيد شود. پدر درباره ويژگی فرزندش هم می‌گفت: او هيچ انتظاری نداشت. کم‌توقع و قناعت‌گر بود و سرش به کتاب و درس و مدرسه گرم بود. او در وصيت‌نامه‌اش نوشته بود: پدر و مادرم! برايم گريه و ناله نکنيد امانتی بودم که...  "آسيه خراشادی" مادر شهيد بعد از حدود ۲۸ سال، هنوز داغدار فرزندش بود، او از روزهايی می‌گفت که ايوب هوای جبهه رفتن کرده بود. از روزهايی که "ايوب" غزل خداحافظی را خوانده بود و منتظر اجازه پدر و مادر بود تا به قربانگاه برود. مادر متوجه تغيير رفتار و گفتار جوانش شده بود، به گفته مادر ايوب، گاهی گوشه‌‌ای خلوت می‌کرد و نوحه‌ای زمزمه می‌کرد و گاهی هم ملحفه‌ای سفيد رويش می‌کشيد و نوحه‌خوانی می‌کرد. از خانواده شهيد سوال کردم دستخطی هم از ايوب داريد که مادر شهيد گفت: يک نامه از ايوب داشتيم که هميشه پدر شهيد آن را در جيبش نگه می‌داشت. يک روز که لباس‌های پدرش را شسته بودم نامه از بين رفته بود. چند دقيقه بعد مادر شهيد به اتاق ديگری رفت و برگشت و گفت: البته يک دفترچه دست نوشته از ايوب داريم که در آن از ما خواسته شده پس از شهادتش گريه و زاری نکنيم. ايوب خاطراتی را در اين دفترچه نوشته و تاکيد کرده است که بانوان به خاطر خون شهدا هم که شده حجاب خود را رعايت کنند. شهيد آخرين روزها تلاش داشت هر طور شده رضايت مادر را برای رفتن به جبهه جلب کند، مادر می‌گفت: ۱۷۰کيلو گردو داشتيم و قرار بود گردوها را پوست بکنيم. ايوب برای اين که رضايت ما را بگيرد و به جبهه برود همه را به تنهايی پوست کند و گفت: مادر حالا اجازه می‌دهی بروم؟! موقعی که ايوب می‌رفت با همه روبوسی کرد، دست من و پدرش را بوسيد، رفتارش تغيير کرده بود. وقتی از او پرسيدم که ايوب چه شده که با همه روبوسی می‌کنی، خداحافظی می‌کنی؟! گفت: مادر! اين آخرين ديدار است. ايوب يک همراه و همدل هم داشت که آن طور که نقل می‌کنند تا آخرين لحظات با هم بوده‌اند؛ شهيد "مهدی ميری" دانش آموزی پيشبری بود که با ايوب به جبهه اعزام شده بود و آن طور که مهدی در نامه‌ای برای "محمد عزيزی" يکی از هم کلاسی‌هايش در تاريخ ۱۳۶۵/۱۰/۹ نوشته در لحظه‌ی نوشتن نامه نيز، در کنار هم بوده‌اند. مهدی نوشته که: "ايوب ديگران را سلام زياد می‌رساند". ۱۰ روز بعد از اين نامه، ايوب و مهدی در عمليات کربلای ۵، در شلمچه شهيد شدند و اکنون نيز مزارشان در کنار یکدیگر است. 🌷🌷 سالهاست پدر ایوب، میرمحمد پری به لقاءالله نائل شده و کنار فرزند نازنینش از جام وصل می‌نوشد. 🖥 منبع: وبلاگ پیشبری‌ها 🌸 💢 @martyrscomp قرارگاه شهدا