eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
41.7هزار عکس
18هزار ویدیو
365 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🏴🌴🏴🕊🌹 خانه‌دار شدن شهید صیاد طول و تفصیل دارد. بالاخره بعد از کش و قوس‌ها و چانه‌زنی‌های فراوان صیاد را راضی کردیم که ماشینش را بفروشد و خرج خانه کند. با کمک چند نفر از همکاران خانه را برایش آماده کردیم. قرار شد با خودش برویم و خانه را ببینیم. رفتیم. خوب همه‌جا رو بازدید کرد. حیاط، طبقه‌های بالا و زیر زمین که یک سالن وسیع داشت و یک اتاق کوچک‌تر. خانه تازه رنگ‌شده بود و موکت هم نداشت. برگشت یکی از بچه‌ها را صدا کرد و گفت: «آقای جمشیدی! برو بازار چندمتر پرچم بگیر و بیار دور تا دور این اتاق نصب کن. از این پارچ هایی که روش شعر نوشته‌شده؛ “باز این چه شورش است” از همون‌ها بگیر و بیار» . ن و تیمسار ازگمی به‌هم نگاه کردیم که صیاد چه کار می‌خواهد بکند. گفت: که «از این سالن استفاده شخصی نمی‌کنیم. این‌جا می‌شه حسینیه که همان هم شد. شب‌های اول هر ماه مراسم عزاداری امام حسین و ائمه را آن‌جا برگزار می‌کرد. خودش جارو دست می‌گرفت و قبل‌از آمدن مهمان‌ها، حیاط و پیاده‌روی جلوی در را آب‌وجارو می‌کرد. هرچه اصرار می‌کردم که «حاج‌آقا! بدید من جارو می‌کنم»، فایده نداشت. وقتی هم که مهمان‌ها می‌آمدند، کفش‌ها را جفت می‌کرد. بعد می‌آمد توی سالن؛ همان کنار در دو زانو می‌نشست. راوی : 🏴 🕊🌹
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 که اهل بیت مراقبش بودن وقتی را وضع حمل می کردم، دائماً می خواندم . وقتی هم بدنیا آمده بود به جای لالایی برایش و می خواندم . یکبار لج کرده بود و هر کاری می کردم ساکت نمی شد . کولش کردم و رفتم تو کوچه ، نوازشش می دادم تا ساكت بشود ولی اصلاً ساکت شدنی نبود . یک لحظه به پشت سرم نگاه کردم ، دیدم یک آقایی قد بلند با لباسی شبیه به لباس چوپانی ، شال سبزی بر گردنش و گیوه به پایش پشت سرم ایستاده ، آمدم بگم پشت سرم چیکار می کنی که دیدم یکدفعه غیبش زد و هر چی به دور و برم نگاه کردم ندیدمش ، در همین لحظه آرام شده بود و دیگر گریه نمی کرد . راوی : شادی روح و 🥀🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اگر غیبتِ کسی را پیش او می کردید، سریع مچت را همان جا می گرفت؛ صدا میزد می گفت: بیا با شما کار دارند! می گفتیم: نمی خواهد بهش بگویی، درست نیست! می گفت: اگر است پس چرا انجام می دهی؟! اگر نه، باید اینقدر شجاعت داشته باشی که حرفت را جلوی خودش بگویی، نه پشت سرش! 🕊🌹
اکثر ما موقع بد گفتن از یه نفر میگیم غیبت نشه ها، خدایا ما رو ببخش... در حالی که خودمونو زدیم به اون راه غیبت جنبه ی حق الناس داره خدا هم از حق مردم نمیگذره، پس خودمونو گول نزنیم...
فَإِذَا‌ قَضَىٰ‌ أَمْرًا‌ فَإِنَّمَا‌ يَقُول ‌لَهُ‌ كُن‌ فَيَكُونُ غافر/۶۸ خدا‌ بخواهد، غیر ‌ممکن، ممکن ‌می شود غمت نباشه پیش خدا، آرزوها نمی میرن رفیق...
اگه خدا تو رو تو مسیر درستی قرار بده، هیچ آدمی نمیتونه با سنگ انداختن جلوی پات یا ضربه زدن بهت تو رو پایین بکشه اون دری که خدا برات باز میکنه بنده ی خدا نمیتونه ببنده😉
درس خواندنش با بقیه فرق داشت، زمانی که یادداشت هایش را می نوشت، اگر فکرش کُند می شد یا در مسئله ای می ماند گوشه ی یادداشتش می نوشت: إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُكَ 🕊🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا