eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
455 دنبال‌کننده
253 عکس
22 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🏴 زبانحال امام زمان(عج) در شهادتِ 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- لبخند را بر چهره ام تا به ابد کشت داغش مرا هر لحظه بی حدّ و عدد کشت در کوچه با سیلی فدک را غصب کردند این روضهٔ سنگین مرا تا به ابد کشت بر سورهٔ مظلوم ِ کوثر، راه را بست با ذکر نابِ قُل هُوَ اللهُ أحد کشت آتش هجوم آورد و با کینه خودش را- -با قصد اینکه مادرم کشته شوَد، کشت... مسمار شد خنجر برای قلبِ محسن(ع) با تیزی اش شش ماههٔ ما را، چه بد کشت باید زمین میخورد و بر بازو نمیخورد آرامشم را یک غلافِ نابلد کشت مادر نمازش را به زحمت خواند و هر روز ابلیس را در ذکرِ أللهُ الصّمد کشت فریاد خواهم زد کنار کعبه روزی ای اهلِ عالم مادرم را یک لگد کشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در آستانهٔ شب یلدای فاطمی 🏴🍃 فرق دارد با همه، دنیایِ بچه شیعه ها صرفِ هیئت میشود شبهایِ بچه شیعه ها داغ مادر دیده؛ حق دارند بیتابی کنند هق هقِ پیوسته شد آوایِ بچه شیعه ها گریه بر زهرا(س) حلاوت دارد آری آنچنان میشود با اشک، شیرین چایِ بچه شیعه ها وای مادر گفته و ذکر مصیبت میکنند هست روضه؛ بهترین نجوایِ بچه شیعه ها میشود احساس حتی در میانِ خنده ها یک غم ِ دیرینه در سیمایِ بچه شیعه ها میخورَد حسرت میان آه؛ این شبها مدام میرود تا پشتِ «در» رؤیایِ بچه شیعه ها تا کفن پیچید بر پهلویِ زخمی و کبود ذره ذره پیر شد بابایِ بچه شیعه ها مادر سادات شد تشییع مظلومانه و سخت خالی بود آنجا، جایِ بچه شیعه ها چون علی(ع)از داغ زهرا(س) آهِ طولانی کشید فاطمیه شد شبِ یلدایِ بچه شیعه ها! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴هجده بیت نذر شهادتِ مادر هجده ساله مان 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- خورده سوگند که با عشق و محبت برود سر به زیر آمده تا غرقِ اجابت برود میرسد پشتِ درِ خانهٔ زهرا(س) آخر هر که با دست تهی در پیِ حاجت برود سائلی نیست به لطفش که به زیرِ بارِ نگرانی و بدهکاری و منّت برود مادری کرد برای همهٔ خلق و چرا باید اینگونه دلش جانبِ غربت برود؟! زجرها دید از آن عده که بعد از پدرش سعی کردند به بیراهه خلافت برود در سقیفه به گمانم که به هم میگفتند ارث زهرا(س)باید زود به غارت برود کینه دارم به همانی که میانِ کوچه راه را بست و روا داشت مصیبت برود غصب ميکرد فدک را فلک زد فریاد این أباالفتنه محال است به جنت برود هدف این بود علی(ع) سلبِ خلافت بشود بشود خانه نشین تا که به عزلت برود پشتِ «در» گفت گمانم به مغیره(لع) قنفذ(لع) بزن آنطور که پهلو به جراحت برود بزند تکیه به دیوار و نفس تازه کُند آه از دل بکشد...راه به زحمت برود زد به شدت لگدی بر در و بارِ شیشه- -به زمین خورد! بگو فضه به سرعت برود زنِ همسایه دعا کرد الهی زهرا(س)- -شب به شب حالِ دلش رو به کسالت برود قصد کردند که از کار بیفتد دستش تا که از کارِ جهان رحمت و برکت برود چه کسی دیده؟! کسی را که خودش پهلو را بزند بشکنَد و... پس به عیادت برود... چشم را بسته و رو برگرداند از دو نفر پیش، از، آنکه کلامش به شکایت برود از خدا جایِ شفا فاطمه(س)مرگش را خواست تا غریبانه در آغوش ِ شهادت برود! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذرغربت و شهادت مادرمظلومهٔ دوعالم 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- شِکوه از آنکه بلایا بر سرش آورد داشت یک نفر نه! شِکوه از جهلِ چهل نامرد داشت بر سرش می بست بعدِ هر وضو یک دستمال بعد پیغمبر(ص) پیاپی فاطمه(س) سردرد داشت جسم ضربه خورده اش میشد نحیف و ناحله در جوانی پیر شد؛ بر چهره رنگِ زرد داشت دم به دم، ساعت به ساعت، بیهوا از حال رفت بسکه غم از آنکه دائم فتنه می آورد داشت بیطرف ها کاش مقداری بصیرت داشتند کاش آن شهرِ منافق لااقل یک مرد داشت خیره شد سمتِ درِ شعله ور و آتش گرفت باز در دستش علی(ع)یک دستِ خیلی سرد داشت پا به پایِ گریه هایش گریه کرد و پیر شد عشقِ زهرا(س)بود حیدر؛ بهترین همدرد داشت نیمه شب تشییع شد زهرا(س) و گریان زیر لب باز هم زینب(س)نوایِ «مادرم برگرد» داشت! * مَا زَالَتْ بَعْدَ أَبِيهَا مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ نَاحِلَةَ الْجِسْمِ مُنَهَّدَةَ الرُّكنِ بَاكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرِقَةَ الْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ... فاطمه(س) پس از رحلت پدرش پيوسته سر خود را بسته بود و روز به روز بدنش نحيف تر و شكسته تر ميشد، چشمش گريان و دلش سوزان، و ساعت به ساعت از حال ميرفت😭 بحارالأنوار مجلسی، ج‏۷۸، ص۲۸۲ مناقب إبن‏ شهرآشوب، ج٣، ص٣۶٢ ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 در عزای سومین روز شهادت مادرمان 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- چشم سر را بستم و با پایِ دل وارد شدم سر به زیر انداختم، گریان، خجل؛ وارد شدم پای من لرزان و آشوب است قلبِ مضطرم میروم گریان به سمتِ قتلگاهِ مادرم داغ سنگینی به مغزِ استخوانم میرود دم به دم، با هر قدم انگار جانم میرود میشوم نزدیک و میسوزم از آهی سینه سوز از تمام کوچه بویِ دود می آید هنوز لعنتِ دائم بر آنکه آتشی افروخته یک درِ چوبی که قلبش مثل قلبم سوخته می نشینم رویِ خاک و بوسه بر در میزنم بوسه ها با چشم گریان تا به محشر میزنم در کنارم آسمان؛ بد بیقراری میکند عرش ِ حق انگار دارد سوگواری میکند نیست زهرا(س) و عزادار است آخر بیتِ وحی با به إذن الله وارد میشوم در بیتِ وحی دیدنِ این صحنه حالم را کشانده در جنون میخورَد چشمَم به دیواری که دارد ردّ خون این طرف در اشکهایم آهِ فوق‌العاده است آن طرف یک میخِ کج روی زمین افتاده است سوت و کور است و همین غربت، غم ِ حیدر شده یک نفر با خود نگفت این خانه بی مادر شده یک نفر حتی نیامد! ای امان از ذاتِ بد یک زنِ همسایه حتی بوسه بر زینب(س) نزد یاد مادر اشک میریزد حسینِ(ع) بی کفن میگذارد هر زمان سر را به زانویِ حسن(ع) نیست زهرا(س) پایِ سفره! غم نشسته روبرو میخورَد نان را علی(ع) هر وعده با بغضِ گلو فضه فهمید و شبی با گریه و با احتیاط آمد و دستاس را برداشت از کنج حیاط یادش آمد پشتِ در زهرایِ أطهر(س) داشت درد چادرِ خاکیِ زهرا(س) فضه را بیچاره کرد اشکهایم را بر آن آهسته نم نم میکشم ذره ذره خاکِ چادر را به چشمَم میکشم می نشینم گوشه ای تا نیمه شب عابر شوَم با علی(ع) و کودکانِ خسته اش زائر شوَم سر به زانو دارم و گسترده شد تا نورِ ماه آمدند و با نگاهی خیس افتادند راه پیر شد! افتاد حیدر یادِ بازوی کبود رد شدن از خاطراتِ دربِ خانه سخت بود چهرهٔ نحس ِ فلانی یادش آمد با محن ضجه زد در آستینش در خم ِ کوچه حسن(ع) یادش آمد بسته شد با خشم، راهِ چاره ها شد فدک غصب و زمین میریخت کاغذ-پاره ها میرود انگار دارد از سرم هوش و حواس بر مشامم میرسد هر لحظه عطرِ نابِ یاس کهکشان افتاده بر این خاک و می بندد دخیل رویِ قبرِ مادرم پهن است بالِ جبرئیل آه از دستانِ لرزانِ أمیرِ عالمین پاک میکرد اشکهایِ سردِ زینب(س) را حسین(ع) میزند بر سینه و سر عالم ِ دور و برم مجتبی(ع) با گریه میگوید سلام ای مادرم گفت مادر رفتی و صبر از دلِ من برده ای کاش می مُردم! نمی دیدم که سیلی خورده ای آنچنان زد مردکِ لقمه حرام ِ ناخلف راهِ خانه این طرف بود و تو رفتی آن طرف قبر مادر را به اشکِ چشم خود مرطوب کرد درد دل های حسن(ع) حال مرا آشوب کرد من هم از این روضهٔ مکشوفه هق هق میکنم دارم از این غربتِ و مظلومیت دق میکنم میگذارم صورتم را بر مزارش با سلام قلبم از جا کنده خواهد شد از این داغِ مدام داغ کوچه، داغ آتش، داغ بستر، کم نبود؟! داغِ قبرِ بی نشان هم کرد در قلبم ورود این جهانِ بی مروت داد خیلی زحمتش میکشم شالِ عزایم را به روی تربتش خوب میداند که یک حاجت به دل دارم فقط تا که فرزندش بیاید؛ اشک می بارم فقط کاش زنده باشم و در صبحِ روزِ انتقام یاعلی(ع)گویان بیایم پابه پایِ آن امام میرسد با ذوالفقارش میزند فوراً علَم حضرتِ مادر بزودی میشود صاحب حرم مینشینم یک شب جمعه به صحنِ فاطمه(س) میکشد آتش به جانم سوزِ لحنِ فاطمه(س) باز هم ذکرِ «بنیّ» میرسد بر گوش دل میگذارد این نوا هر لحظه غم بر دوش دل میرود با اشکِ چشمانش کنارِ قتلگاه چکمهٔ خولی(لع) سیاه و میرود چشمش سیاه سیدالمظلوم بود و ناسزا و حرفِ بد میخورَد بر صورت و بازو و پهلویش لگد پیکرش دیگر برای تیرِ تازه جا نداشت تشنه بود و زخم ها خورد و حسینش(ع) نا نداشت ضجه میزد مادرانه، عمقِ جانش سوخته پاره شد پیراهنی که خود برایش دوخته نیست محض بوسه اش یک جای سالم در بدن با تنی عریان حسینش(ع) ماند آخر بی کفن کربلا ای کربلا ای کربلا ای کربلا با غم ِ فرزندِ زهرا(س) میکشی آخر مرا! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 در بزرگداشت حماسهٔ ٩دی ماه 🌺🍃 پشتِ پا بر مکرِ آن مستکبرِ شاخص زدیم ضربه ها بر فتنه هایِ کامل و ناقص زدیم دشمن از هر راه وارد شد برایش چاه شد چون ضرر بر نقشه هایِ باطل و نارس زدیم کوری چشم طمعکاران، بر این خاکِ عزیز لحظه لحظه معدنی غرقِ طلا و مس زدیم بارها گفتیم اسلامی ست راهِ انقلاب حرفِ خود را با منافق هایِ ناخالص زدیم دین فروشان از امیرانِ سعودی دم زدند ما دم از حر و زهیر و شوذب و عابس زدیم با بصیرت آمدیم و از بیشتر پرچم عشقِ حسینی را به هر مجلس زدیم ما به شوقِ حضرتِ موعود، در اوجِ امید در کنار پرچم ایران گلِ نرگس زدیم! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅   @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 در آستانهٔ سومین سالگرد شهادت 🌺🍃 به نامش میرسند و دشمنان هر بار میترسند زمین خوردند با دستش! که از پیکار میترسند خسارت دیده اند از جرأتش، ویرانِ ویرانند نمانده هیچ راهِ چاره و ناچار میترسند نمیخواهند این مکتب شود مکتوب در تاریخ از اینکه حاج قاسم ها شود تکرار...میترسند نفوذی های بی غیرت، شریک خونِ سردارند نفوذی هایِ پستی که از این اقرار میترسند یقین دارند که سردارِ دلها فتحِ دل کرده از این که از محبت هست برخوردار میترسند شهادت؛ دست و بالِ عاشقان را باز خواهد کرد به شدت کدخدایان از همین معیار میترسند هراس افتاده در دل هایشان با دیدنِ عکسش هنوز از چشم های نافذِ سردار میترسند خبر دارند که شب های جمعه حالمان خوش نیست یتیمانِ شهیدان بیشتر انگار میترسند از آن ساعت که در بغداد، دستانش به خاک افتاد یتیمانی که از آن ساعتِ تبدار میترسند شنیدم دوست دارد روضهٔ بی بی رقیه(س) را شنیده چونکه دختربچه ها بسیار میترسند- -از آن نیمه شبی که دور از آغوش پدر باشند از آوازِ غریبه هایِ نیزه دار میترسند سه ساله هایِ دردانه هم از تاریکی و هم از دویدن در بیابانی که دارد خار میترسند پریشان در خرابه؛ با رقیه(س) کودکان گریان چقدر از سایهٔ افتاده بر دیوار میترسند لگد خوردند با آن بیهوا، هر نیمه شب در خواب اگر از چکمه هایِ زجرِ(لع) لاکردار میترسند! 🤲 ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅   @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
رأس یک و بیست بین آتش جان داد دستی که بریده شد همینجا افتاد برپاست برای حاج قاسم روضه در گوشه ای از فرودگاه بغداد! @marziyehatefi
نبودت غم به دلها می سپارد زمان بر شانه ات سر میگذارد سیاهِ محض، وحشتناک، نا امن جهانِ بی تو تعریفی ندارد! @marziyehatefi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 زبانحال نهر علقمه با حضرت أم البنین(س) 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- تشنه بود و با چه شوقی پا بر این دریا گذاشت گریه کردم تا که عباس ِ(ع) تو پا اینجا گذاشت میزدم موج و نگاهم کرد و یادِ کودکان جرعه ای لب تر نکرد و داغ بر دلها گذاشت گفتم ای تیرِ بلا بر چشم هایش زل نزن التماسم را رها کرد و به چشمش پا گذاشت آنچنان محکم اصابت کرد خون جاری شد و جای سالم بر دلت أم البنین(س) آیا گذاشت؟! با دو زانو تیر را از چشم خود بیرون کشید تیرِ نامردی که حسرت بر دلِ سقا گذاشت دست از عشقِ حسین ِ(ع)بی پناهت برنداشت دستِ خود را یادگاری بر تنِ صحرا گذاشت آبرویم ریخت بر روی زمین أم البنین(س) مشکِ پاره بر وجودم ماتمی عظمی گذاشت میزدم بر سر! شدم گردابِ غم وقتی حسین(ع) آمد و گریان به روی سینه اش سر را گذاشت علقمه بودن نمی آید به من ٱم البنین(س) بر لبِ سقا، عطش چندین ترَک بر جا گذاشت روی دستم تشنه جان داد و حلالم کن اگر داغِ سنگینی به قلبت روزِ عاشورا گذاشت راستی عباس(ع) وقتِ جان سپردن بود که سر به روی چادرِ پاخوردهٔ زهرا(س) گذاشت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅   @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🌺 شرح دلتنگی به قصد کسب عنایت 🌺🍃 هست حالم نامساعد، نیست خوش...اقبالِ من خوش بحالِ همجوارانت بدا بر حالِ من میشوم گنجشکِ باران خورده می آیم حرم میشود جاروکش ِ صحن و سرایت بالِ من دعوتم کن تا که راحت در حرم گریه کنم بیقرارم! بسکه بسیار است قیل و قالِ من گفتم این آرامش ِ مطلوب را از من نگیر قول دادی صحن گوهرشاد باشد مالِ من صحن گوهرشاد گفتم، گوهر از چشمم چکید اشک هایم هست آگاه از غم ِ سیالِ من قلبِ من در پنجره فولادِ تو جا مانده است هست این قلبِ شکسته ثروت و اموالِ من پس نده آقا! فقط گاهی نگاهی کن بر آن تا بگوید: «ضامن آهو» زبانِ لالِ من در خیالم باز هم بارِ سفر می بندم و در گلویم می نشیند بست، بغض کالِ من یک نسیم از جانب تو هر چه می آیم حرم با چه عطری ناب؛ می آید به استقبالِ من پیر خواهم شد به پایِ جنّتِ باب الجواد(ع) پیش تو قد میکشد عمریست سنّ و سالِ من! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅   @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر ولادت سرور زنان دو جهان 🌺🍃 باز کرد آغوش، قرآن! سورهٔ کوثر رسید قرعهٔ فالِ أباالزهرا(س) به پیغمبر(ص) رسید بر رکاب پنج تن خالص ترین گوهر رسید عالم خلقت به نام حضرتِ مادر رسید هست از انسان فراتر، نور و أعطینا بخوان مادر سادات را إنسیةُ الحَورا بخوان آمد آنکه بندگی شد بندهٔ روز و شبش لیلةُ القدر است! خورشید است وصفِ منسَبش با ولایت شد عجین و شد علی(ع) تاب و تبش در میان سجده شد نادعلی(ع) ذکر لبش از غدیر خم، کنار برکه، در اوجِ یقین با پدر دل بست بر مولا أمیرالمؤمنین چرخش سیاره ها با چرخش دستاس را- -عهده دار است و شکوفا کرده عطرِ یاس را چونکه راضیه ست دارد بهترین احساس را در زفافش عقل حیران مانده لطفِ خاص را کثرتِ خیرش چنین خیراتِ قابل میدهد کیست که رخت عروسی را به سائل میدهد؟!.. حاجتِ همسایه ها میریخت از سجاده اش عاشقانه بود سبکِ زندگیِ ساده اش جان-فدایِ تک تکِ اعضایِ خانواده اش خیره شد حیدر به نانِ سفرهٔ آماده اش با تبسم قدردانی کرد و بسم الله گفت مهربانی را به نحوِ أحسن و دلخواه گفت خواست تا با نسل خود پیغمبری دیگر شود تا جهانِ بعدِ خود از هر نظر بهتر شود تا حسن(ع) آقا، حسینش سید و سرور شود زینبش(س) تا با حیا؛ آیینهٔ مادر شود موسم نورٌ علی نور آمد و روشنگری خانه داری شد مزیّن تا به فرزندآوری مرضیه، صدّیقه، حّورا، ممتهَن یعنی همین در دو عالم عشق ِ بی همتا شدن یعنی همین شد حجابش بی تجمّل! اصلِ زن یعنی همین معنیِ برنامهٔ دشمن شکن یعنی همین میشود حِصنِ حَصین در جنگِ أعدا چادرش در دفاعِ از ولایت میرود با چادرش هست این چادر؛ نمادی از وقارِ فاطمه(س) تار و پودش هست تحت اختیارِ فاطمه(س) دوستش دارد هر آنکس شد دچارِ فاطمه(س) میدهد بر زن صلابت! یادگارِ فاطمه(س) با نجابت این جهادِ ناب تبیین میشود اینچنین امنیتِ ناموس، تأمین میشود جنگ، جنگِ اعتقاد است و امان از فتنه ها میشود انسانیت قربانیِ رنگ و ریا وای از وقتی که باطل میشود قبله نما ننگ بر آنکه سیاست را کُند از دین جدا میشود آخر از این غفلت زمینگیر و هلاک هست دینِ بی سیاست، تا قیامت شبهه ناک خوش بحال آنکه بینِ عده ای دشمن پرست- -با بصیرت؛ راه‌ ها را بر نفوذِ فتنه بست پیر شد گر چه از آنکه حُرمت حق را شکست عاقبت این استقامت بر ثمر خواهد نشست پایِ کارِ انقلابیم و چه خوش بود این نوید بر جهانِ خسته حاکم میشود نظم جدید هر که با چشمانِ دل، حق را نبیند باخته خویش را با دست خود در مهلکه انداخته مؤمن است آنکس که کارِ دشمنان را ساخته وای بر دستی که بر ویرانگری پرداخته باز هم از شرّ بدخواهان و کینه توزها داغ؛ با آزادگی پیوند خورد اینروزها زائر آمد با سلامی دلنشین و محترم محضرِ شاهِ چراغ و محضرِ شاهِ کرم گفت با خود: لذتی دارد نمازِ آخرم چادر و تسبیحِ او، غرقِ به خون شد در حرم مؤمنانه زندگی کرد و به این وادی رسید در زیارت با شهادت زن به آزادی رسید! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
تا خیره بر آن ماهِ دل آرا میشد خورشید، میان خانه پیدا میشد هربار نبی(ص)فاطمه(س) را می بوسید در عرش، گل یاس شکوفا میشد! @marziyehatefi
🍃🌺 چند بیت عاشقانه به شوق دیدار 🌺🍃 بیقرار و خسته ام! صلح و صفا گم کرده ام یارِ دیرین و رفیقِ با وفا گم کرده ام بی تو نابینایم و دارم هراس ِ چاه را بر زمین می افتم انگاری عصا گم کرده ام حاجتِ روزانه ام در حسرت آدینه ماند برنگشتی! باز هم مشکل گشا گم کرده ام میگرفتی کاش گاهی یک سراغی از من و کاش میگفتی خداوندا گدا گم کرده ام دوست دارم که نمازم را بخوانم رو به تو کعبه یک سنگ است! من قبله نما گم کرده ام یک نفر ایکاش می فهمید از بی‌تابی ام دردمندم! خیمهٔ دارالشفا گم کرده ام حالِ خوبِ سابقم را در کدامین معصیت؟! عهد و پیمان با تو را آیا کجا گم کرده ام؟!... چشم ها را بستم و در محضرت زانو زدم در خیالاتم دوباره دست و پا گم کرده ام دستهایم را بگیر و باز پیدا کن مرا در شلوغی های این دنیا تو را گم کرده ام! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر ولادت سرپناهِ پنجم 🌺🍃 آمدی و منعکس شد نورِ حق دور و برت عالم آمد عاشقانه با ادب در محضرت خوش به این اصل و نسب! بابابزرگت شد حسین(ع) خورده نان از دستِ آقای کریمان مادرت باقر العلم النبی بودی و با ذکرِ علی(ع) میگذارد تاجِ دانش را پدر روی سرت آسمان آمادهٔ ثبت احادیث تو شد جرعه جرعه موج زد! شد آب دریا جوهرت دور تو گشتند و آخر صاحب فتوا شدند تا شدند علامه ها شاگردِ پایِ منبرت در کنار مهربانی بسکه داری معرفت میرسد هر بار سائل میشود عاشقترَت رفت یک دستت به بالا با مناجات و درست در همان ثانیه می بخشید دستِ دیگرت حرفهایش رفت از یادش! به تو دلبسته شد هر کسی آمد به دیدارت برای مشورت گفته ای این را به آنکه شد به عشقت مبتلا تا دم آخر تو با من باش؛ با من محشرت! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
لبریز از عشق و ماتم است این وادی ارثی شده این غربتِ مادرزادی زهری که سراپای حسن(ع) را سوزاند جوشید و رسید به امام هادی(ع)! @marziyehatefi
دلبستهٔ عشقت شدم و مجنونم تو صاحب نعمتی و من مدیونم یا حضرت هادی(ع) از خدا هر لحظه از داشتنِ نعمتِ «تو» ممنونم! @marziyehatefi
🍃🌺 به شوق لیلة الرغائب در آرزوی حرم 🌺🍃 باز هم دلتنگ، در بین مناجات و دعا خاطراتم غرق شد در اشکهای بیصدا راه، دور و دل بهانه گیر از داغِ فراق باز هم غم در وجودم کرده آشوبی به پا بابِ میلم نیست اینجا، اهل اینجا نیستم با خودم گفتم خدایا من کجا اینجا کجا؟! حاجتم را عرضه میدارم به ربّ العالمین هر شب از ماهِ رجب در وادیِ إغفر لنا توبه کارم، توبه کارم، توبه کارم، توبه کار باز خلوت کرده ام با رحمتِ بی انتها معصیت هایم دوباره محوِ مطلق میشود پایِ استغفارهایی با طنینِ ربّنا من زیاده خواهم و در عشق؛ قانع نیستم میزنم فریاد این را در میان روضه ها در دلم شوقِ اقامت در حرم دارم ولی نیست مقدور و همین غم میکشد آخر مرا من تبِ شش گوشه دارم! یک نفر کاری کُند لااقل باشم شب جمعه در آن حال و هوا کاشکی میگفت بخشیدم تو را غصه نخور کوله بارت را ببند و زود؛ الساعه بیا در شبانگاهِ رغائب بیشتر شد رغبتم رغبتم شد بیشتر نسبت به آن صحن و سرا مختصر میگویم و با اشک امضا میکنم دوست دارم پشتِ این «در» تا ابد باشم گدا ابتدا و انتهایِ آرزوهایم حسین(ع) یا مّن أرجوهُ لِکلّ خَیر یعنی کربلا! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر میلاد با سعادت دهمین سرپناه 🌺🍃 رسیدم باز هم بی استخاره حرم حال خوشی دارد دوباره شب است و آسمان با یک اشاره به روی صحن می ریزد ستاره دوباره دل فقیرِ خانه زاد است مقیم جنّتِ باب الجواد(ع) است تماشا میکنم این تاب و تب را چشیدم دم به دم طعم رطب را ببین مولودِ آیینه نسَب را چراغان میکند ماهِ رجب را خبر آورده با خود نصّ قرآن پدر شد حضرتِ شاهِ خراسان سلامی عرض کردم محضرِ یار مبارک باد گفتم! کردم اقرار که هر ثانیه مشتاقم به دیدار زدم رویِ ضریحش بوسه ده بار دل از من برده؛ خیلی بیقرارم جواد إبن رضا(ع) را دوست دارم دو چشمانش پناهِ اهل عالم دعایش بهترین دارو و مرهم به عشقش میچکد بارانِ نم نم نگاهش هست اعجازِ دمادم به روی سنگ اگر ذکری بخواند سریعاً میشود درّ و زبرجد همان ذکری که عشقِ «إن یکاد» است- -جواد(ع)است و جواد(ع)است و جواد(ع)است کراماتش چنان در ازدیاد است بساطِ حاتم طایی کساد است شبیه حضرت موسی بن جعفر(ع) به سائل میدهد از هر چه بهتر همان عشقی ست که در جستجویم گدای او شدن؛ شد آرزویم کنارش گرچه غرقِ گفتگویم نیازی نیست از حاجت بگویم نشستم تا که از ماهِ منیرم براتِ کربلا عیدی بگیرم! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅   @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺شش بند نذرمیلادِباب الحوائج شش ماهه 🌺🍃 برخیز و بیاور دلِ مضطر با خود عید است و ببَر هدیه در آخر با خود هر حاجتِ خاک خورده داری بردار امشب گره کور بیاور با خود خورشید؛ چه نورِ منجلی آورده آرامش ِ نابِ ازلی آورده کوری دو چشم منکران حیدر ارباب دوباره یک علی(ع) آورده لبخند زد و در دل او قند شد آب کوریِ حسودان همه شب قبل از خواب می بوسَدَش و دورِ سرش میخوانَد صد مرتبه حمد و قل هوالله؛ رباب(س) هر روز سلام داد و آمد سر زد بر ساحتِ قنداقه چه بال و پر زد شد زنده دوباره خاطراتِ فطرس تا بوسه به دستانِ علیِ أصغر(ع) زد آنکس که پیِ مرهم و راهِ چاره ست با شوق می آید و دلش آواره ست درمان شده و إذنِ شفا میگیرد از طفلِ گره گشا که در گهواره ست دل را به بهانه مبتلا خواهد کرد اعجاز و کرم؛ خرجِ گدا خواهد کرد شهزادهٔ کوچکِ در آغوش حسین(ع) حاجات بزرگ را روا خواهد کرد! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر ظهور منجی آخرالزمان 🌺🍃 سخت بیتابم کن از دل های و هویم را نبر لحظه ای از خاطرت رازِ مگویم را نبر دوست دارم بیقرارت باشم و گریه کنم در میان ندبه ها بغض گلویم را نبر با خودت همصحبتم کن، از خودت دورم نکن حرف بسیار است؛ حس گفتگویم را نبر وقفِ دنبالِ تو گشتن کن دو چشمان مرا از نگاه خسته شوقِ جستجویم را نبر دیدنت سهم ِ منِ بد نیست! میدانم ولی از دلِ حسرت کشیده آرزویم را نبر تا نمازم بابِ میل تو شود در جمکران از قنوتم کم نکن! نورِ وضویم را نبر رحم کن بر من؛ خودت پرونده ام را پاک کن روز محشر پیش زهرا(س) آبرویم را نبر! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر ساحت مقدس عشق زهرا(س) 🌺🍃 حیدر رسید و در جهان شوقِ طواف افتاد لبخند زد! بر پیکرِ کعبه شکاف افتاد پیشانی اش را تا که در سجده به خاک انداخت شیطان به دام افتاد و پشتِ کوهِِ قاف افتاد خط زد قساوت را، رقیقُ القلب شد شیعه قلبش به ذکر یاعلی(ع) در انعطاف افتاد عیسی به امیدِ تماشایِ علی(ع) هر سال مُحرم شد و ذی الحجه در دُورِ مطاف افتاد بیراهه رفت آنکس که قیدِ مرتضی(ع) را زد از چشم حق افتاد و در راهِ خلاف افتاد گفتند کم سنّ است و در حدّ خلافت نیست از آن دقیقه حق و باطل در مصاف افتاد دستِ امیرِ کعبه را با ریسمان بستند در باور یک عده وقتی انحراف افتاد یاس نبی(ص) چون در وجودش عشقِ حیدر داشت بر بازوانش ردّی از ضربِ غلاف افتاد! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 نذر ولادت مولود کعبه 🌺🍃 میشوم تا از زمانه خسته میگویم علی(ع) در سکوتم با زبانِ بسته میگویم علی(ع) از مرام ِ نارفیقان میخورم هر جا زمین ناتوان! با زانوانِ خسته میگویم علی(ع) هستیِ قرآن علی(ع)، تفسیرِ المیزان علی(ع) پای درس عالِمِ برجسته میگویم علی(ع) میخورَد مُهرِ قبولی توبه ام! تا با ادب پابه‌پایِ زاهدِ وارسته میگویم علی(ع) در وضو؛ دل را روانه میکنم سمتِ نجف در اذان با عرشیان پیوسته میگویم علی(ع) می نشینم گوشه ای بر قامتش زل میزنم مثل زهرا(س)عاشق و دلبسته میگویم علی(ع) نیست از نامش در این عالم حلاوت بخش تر تا به پیغمبر(ص) شوَم وابسته میگویم علی(ع) عطرِ نخلستانِ حیدر میدهد! چون سالهاست هر چه میگیرم ز خرما هسته میگویم علی(ع)! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت مظلومانهٔ 🏴🍃 هم مهربانی و کرَم شد همنشینش هم اشک و آهِ دم به دم شد همنشینش زينب(س) همان کوهی ست که جای برادر یک آهِ خیلی محترم شد همنشینش دور از حسین ِ(ع) تشنه لب؛ طاقت نیاورد هم مونسَش شد گریه! هم شد همنشینش در روضه های علقمه هر لحظه داغِ افتادن ِ صاحب-علم شد همنشینش با چشم هایش روزِ خوش هرگز ندید و آرامش و لبخند...کم شد همنشینش ویرانه بود و زخم ِ پاهایِ رقیه(س) بوسیدَش و با پشتِ خم شد همنشینش با خطبه اش در شام و کوفه، کربلا کرد در بزم نامردان، جنم شد همنشینش پیراهنِ کهنه به دستش بود و جان داد در احتضارش نیز غم شد همنشینش با ذکرِ یازینب(س) گرفت إذن شهادت تا حاج قاسم در حرم شد همنشینش! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
سربند به پیشانیِ غیرت بستیم مردانه به گردانِ جنم پیوستیم ما با دل و جان مدافعانِ حرم ِ جمهوری اسلامی ایران هستیم! @marziyehatefi
🍃🌺 غزل مناجات به شوق شهادت 🌺🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- تنهایِ تنهایم؛ در آغوشت وطن دارم خیلی بدم اما به لطفت حُسن ظن دارم یا فارج الهمّ...همّ و غم های مرا دریاب از لاأبالی بودنم در دل محن دارم این دردِ بی درمانِ عصیان را مداوا کن از رویِ بیتابی ست اصراری که من دارم یا عالِم الأسرار از شرم ِ گناهانم- -میسوزم و پیراهن از آتش به تن دارم گاهی دو رکعت سجده، گاهی چند خط روضه با خود برای بندگی؛ کم فوت و فن دارم هر بار زیرِ بارِ غم گریان شدم گفتم: حل میشود! چون زیر لب ذکرِ حسن(ع) دارم یارب تمام تار و پودم مال تو اما نذرِ حسین(ع) است این سری که در بدن دارم نذرِ حسینی(ع)که به گوشَش گفت شاید شمر(لع) مخصوص ِ پهلویِ تو چندین نیزه-زن دارم زهرا(س) «بنیّ» گفت با هر ضربهٔ نیزه بیطاقتم کرد و تبِ لطمه زدن دارم شد سهمَش از دنیا حصیری کهنه و پاره حالِ بدی در روضه هایِ «پیرهن» دارم این کشتهٔ عریان؛ مرا که میکشد آخر می بینمش روزی که جسمی بی کفن دارم! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 به شوق ۴۴سالگی جشن پیروزی انقلاب اسلامی ایران 🌺🍃 هر تار و پود؛ هر نخِ آن تار و پود ماست این پرچم سه رنگ تمام وجود ماست یکروز اشک شوق وَ یکروز اشک غم این خاکِ غرقِ خاطره بود و نبود ماست در وادیِ مراوده؛ عالی ترین عبارت و رمز ورودِ ماست در دسترس نباشد و باید شود ذلیل دشمن هرآنچه دور بماند به سودِ ماست ما ملت امام حسینیم(ع) و یاحسین(ع) ذکرِ لبِ قیام و قعودِ و سجودِ ماست یار ولایتیم و نگهدارِ انقلاب ایثار و اعتقاد، دلیلِ صعودِ ماست خواندیم عاشقانه از این «مرز پر گوهر» یک شوقِ ناب در شرَیانِ سرود ماست! 🇮🇷 ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi    ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
یارب نگذار دل بمانَد مغموم قلبم به فراقِ یار باشد محکوم تا قسمتِ چشمم بشود دیدارش ذکرم شده؛ یا رازقِ کلّ محروم! @marziyehatefi