eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨آرامش الهی 🌸چه قشنگ است همزمان با دیدن طلوع زیبای خورشید، آرامشی داشته باشی با نوشیدن چای بابونه، کنار تمامی اعضای خانه. 🌼🆔 @tanha_rahe_narafte 🌼
🔄ارتباط دو طرفه 🔸ارتباط والدین و فرزندان با یگدیگر باید دو طرفه باشد. 🔹فرزندان نباید همیشه انتظار داشته باشند، فقط والدین برای آنان وقت بگذارند. 🔸بلکه فرزندان نیز باید والدین خود را مورد لطف و محبت قرار دهند. 🔹باید همیشه گوش شنوایی برای والدین خود باشند و خواسته‌ها و نظرات آنان را بشنوند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺 نمازِ شب‌خوانِ مخلص.. 🌹شب عملیات بچه‌ها رو تقسیم کردم تا هر کدوم ساعتی رو بیدار باشند.گفتم: چون غلامعلی می‌خواد نمازشب بخونه، پاسِ آخر از ساعت 3 تا 5 برای او غلامعلی خندید و گفت: اگه می‌خوای امشب من رو مجبور به نماز شب کنی، اشکال نداره. گفتم: اگه اعتراض کنی ، به همه میگم هر شب وقتی خسته از مانور بر می‌گردیم، تو چراغ‌ها رو خاموش می‌کنی و می‌نشینی به راز و نیاز... غلامعلی پرید وسطِ حرف ، و بحث رو عوض کرد... 🇮🇷خاطره‌ای از زندگی سردار شهید غلامعلی دست‌بالا 📚همسفر تا بهشت۲ ، صفحه ۹۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔸بنده پدر و مادر باش ✨پیامبر اكرم(صلی‌الله علیه و آله وسلم) فرمودند: العبد المطیع لوالدیه و لربه فی اعلی علیین. بنده‌ای كه مطیع پدر و مادر و پروردگارش باشد، روز قیامت در بالاترین جایگاه است. 📚كنز العمال، ج ۱۶، ص ۴۶۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ گرگ و میش 🌸هوا تاریک روشن صبح بود. صدای خروس خوان گوش را نوازش می داد؛ دام ها در آغل ها به خواب عمیقی فرو رفته بودند. بوی مطبوع نان تازه و دیوارهای کاهگلی باران خورده از روز قبل در فضا پیچیده بود. 🌼بساط صبحانه آماده شد علی بعد از خوردن صبحانه خود را آماده رفتن به چراگاه کرد که ناگهان با صدای زنگوله دام ها بچه ها با اشتیاق و سراسیمه از خواب برخاستند و از پدرشان تقاضا کردند که آنها را با خود به چراگاه ببرد؛ اما پدر و مادرشان نگران بودند که هنگام چرای دام ها دچار غفلت شود و برای بچه ها اتفاقی بیفتد. ☘اما بچه ها قول دادند که در چراگاه اذیت نکنند و از پدرشان دور نشوند، اگر پدرشان نیاز به کمک داشت به او کمک کنند. بعد از قولی که به پدرشان دادند، تصیم گرفت که آن‌ها را با خود به چراگاه ببرد. 🌺هنگامی که به چراگاه رسیدند، در سبزه های باران خورده بازی و شادی می کردند که با پرواز پروانه ها و صدای پرنده ها زییای و شادی آنها دوچندان شد و تصویر زیبایی از عظمت خدا را نشان می داد. 🌸پدرشان مشغول چرای دام ها شد و بچه ها به بازی کردن مشغول شدند در بین بازی ناگهان متوجه شدند که یکی از دام ها نیست و با صدازدن پدرشان او را متوجه نبودن یکی از دام ها کردند. ☘با پدرشان به جستجوی دام رفتند، بعد از چند ساعتی جستجو او را در میان بوته هایی که خود را از ترس گرگ ها پنهان کرده بود پیدا کردند. شتابان به سویش رفتند و او را با خوشحالی از میان بوته ها در آوردند، پدرش از اینکه آن روز بچه ها کمک بزرگی به او کرده بودند، خیلی خوشحال شد، بچه ها نیز خوشحال بودند از اینکه توانسته بودند به پدرشان کمکی کنند. 🌼کم کم نزدیکی های غروب شد که باید به خانه بر می گشتند؛ ولی ناراحت بودند که زود باید بر گردند اما چاره ای به بازگشت نداشتند؛پس همراه پدرشان بر گشتند و از او خواهش کردند که آنها را باز همراه خود به چراگاه ببرد. 🌺پدرشان نیز به آنها قول داد که دوباره با هم به چراگاه بروند. با دام ها راهی خانه شدند. بعد از اینکه به خانه رسیدند، مادرش سفره شام را آماده کرد و اتفاقات آن روز و کمکی که به پدرشان برای پیدا کردن آن دام کرده بودند را برای مادرشان تعریف کردند. مادرشان از اینکه بچه ها به پدرشان کمک کرده بودند خوشحال شد و همگی بعد از خوردن شام و کمی استراحت با قلبی خوشحال به خواب رفتند . 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه های روزانه پروانه های عاشق
از :میرآفتاب🌺 به:منجی عالم 🌸 🌷به فکر همه کارهایمان هستیم 🌱برای همه چیز وقت می گذاریم و از شما دوریم. 🌻مشتاقمان کن مولا جان به حضورت. ایمنی و ایمان از شماست 🌟نور شمایی آقا 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺تو را دوست دارم، به دلایلی: دوست داشتن را پروردگارم به من آموخته و من در این دوست داشتن تجلی محبت پروردگارم را می‌بینم. قلب من، امانتی از جانب پروردگارم است که به ودیعه در اختیارم نهاده. ✨هزاران حدیث برایم آورده و برایم به واسطه فرستادگانش توصیه کرده که این قلب را سیاهش نکنم. من تمام سعیم را می کنم تا حرمت نگه دارم. تا بنده نالایقی نباشم. 💫آری، تو را دوست دارم برای اینکه قلب و محبت من، تجلی از مهر الهی است و دوست داشتن تو به خاطر محبتی است که پروردگارم در قلب من جای داده. به تو محبت می‌کنم و می‌دانم او نیز به من محبت خواهد کرد. @tanha_rahe_narafte
💠قدردان بودن ✅برخی مردان انجام کارهای خانه را وظیفه زنان می‌دانند و حاضر نیستند در قبال انجام آن‌ها از همسرشان تشکر کنند. 🔘باید توجه داشت که زنان در خانه زحمت زیادی می‌کشند و کلی از وقت و توانشان را خرج می‌کنند. 🔘همان طور که زنان، قدردان کارهای بیرون از خانه مردان هستند، مردان نیز باید قدردان کارهای داخل خانه زنان باشند. ✅چنین کاری باعث می‌شود زن، کمتر احساس خستگی و پوچی کند و روز به روز با نشاط و انگیزه بیشتر در خدمت خانواده باشد. @tanha_rahe_narafte
💫 بی‌توجهی مردان خدا به دنیا 🌼روز خرید عروسی، حسین به پدرم گفت: خواهش می کنم برای من چیزی نخرید. من چیزی احتیاج ندارم. اما هر چیزی که می خواستید برای من بخرید معادلش را برای زهرا خانم بخرید. 💍رفتیم بازار یک جفت حلقه، آینه و شمعدان، یک چراغ گرد سوز و یک چمدان خریدیم. برای من یک دست لباس و برای حسین هم کت و شلوار و کفش خریدیم. 🌻روز عقد که شد، دیدم نه با آن کت و شلوار نو، بلکه با لباسی ساده آمده بود و اورکتش را هم روی شانه اش انداخته بود. راوی: همسر شهید 📚نیمه پنهان ماه، جلد ۳۲؛ املاکی به روایت همسر شهید؛ صص۲۸ و ۲۷ 🆔 @tanha_rahe_narafte
😍معجزه هدیه دادن ✨پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: هِبَةُ الرَّجُلِ لِزَوْجَتِهِ يُزِيدُ في عِفَّتِها. 🎁هديه شوهر به همسر خود، از عوامل افزايش پاكدامني زن است. 📚من لايحضر الفقيه، ج ۴، ص۲۸۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍به خاطر رضای خدا 🌺سال ها پیش لباس سفید عروسی را برای آمدن به خانه شایان انتخاب کرده بودم. با همه ی مخالفت های خانواده ام یک تنه پای همه مشکلاتش ایستاده بودم. شایان با قدی بلند و جسمی لاغر با آن چشم‌های رنگیش از ابتدا واقعا عاشقم شده بود اما بخاطر وضع نامناسب مالیش، خانواده ام با این ازدواج مخالف بودند. با وجود تمام مخالفت ها ۱۰ سال که با کم و زیاد های شایان کنار آمدم. 🌸 سارا و سینا هم زینت زندگیمان شده بودند. اما روزی آمد که ورق این خوشبختیمان برگشت. شایان هنوز ظهر نشده بود از سرکار برگشت، آشفتگی از سروکولش می بارید.   🍃-سلام خسته نباشی شایان جون؟   🌺-سلامت باشی خانم . 🌸-چیزی شده، رنگ به صورتت نیست، چرا زود اومدی خونه؟ ☘-نه چیزی نیست، میخوام برم استراحت کنم.   🌺دنیایی از سوال های بی جواب ذهنم را درگیر کرده بود. اجازه دادم شایان استراحت کند تا شاید حالش جا بیاید و تعریف کند چه اتفاقی افتاده است.   🌸چند ساعت بعد شایان صدایم زد. به داخل اتاق رفتم. کنار دست شایان نشستم.   🍃-بچه ها خوابند نگار جون؟   🌺-اره یک ساعتی هس خوابیدن واسه چی؟ 🌸-میخوام یه چیزی برات تعریف کنم اما دوست دارم تو با اون  قضیه منطقی برخورد کنی نه احساسی. ☘چشم هایم از تعجب و ترس درشت تر شده بود، آب گلویم را قورت دادم گفتم: «چی شده خوب بگو نصف جونم کردی.» 🌺- من من من... 🌸-خوب تو‌چی شایان؟ 🍃-به خدا همش یه لحظه بود، شیطون گولم زد، به خدا قسم خیلی پشیمون هستم. حالم خرابه،تا بهت نگم چی شده وجدانم آروم نمیشه، باید حتما بهت بگم تو هم منو ببخشی تا خدا هم منو ببخشه. 🌺-میگی چی شده یا نه؟ 🌸چند روزی بود یک خانم همش میومد مغازه، حرف های عاشقونه بهم میزد منم چند بار باهاش جدی برخورد کردم اما اون دست بردار نبود تا صبحی که اومد مشتری هم نداشتم به بهونه پوشیدن یک  لباس به رخت کن رفت چند دقیقه نگذشته بود گفت: «آقا شایان لامپ رخت کن روشن نمیشه. » منم رفتم ببینم مشکلش کجاست.  یکدفعه در رخت کن رو باز کرد.   🍃من که حال عجیبی بهم دست داده بود هاج و واج نگاه به صورت شایان می کردم، اشک از چشمانش می بارید صحبت کردنش به شماره افتاده بود. 🌺ادامه داد: لباسی به تن نداشت، من را به داخل رخت کن کشاند من هم یه لحظه شیطان وسوسه ام کرد و دیگه... . 🌸اصلا دیگه صدای شایان را نمی شنیدم فقط لبانش را میدم که مرتب تکان می خورد و چشمانش را که شرشر می بارید.   ☘شایان سعی داشت دستانم را در دست هایش بگیرد و من را بغل کند؛ اما فکر این که امروز کسی دیگه را در آغوش کشیده برایم چندش آور بود. دستم را سریع از دستش بیرون کشیدم. اشک های صورتم را پاک کردم و به زور پاهایم مرا تا آشپزخانه یاری کردند. دلم میخواست یه جای خلوت پیدا کنم و با صدای بلند گریه کنم. فکر این که شایان با من چکار کرده داشت دیونه ام میکرد. شایان التماس و زاری میکرد که او را حتی شده بخاطر بچه ها ببخشم.   🌺فکرهای چندگانه ذهنم را درگیر کرده بود باید به همه می گفتم شایان با من چکار کرده است، شاید این طور انتقامم را ازش می گرفتم، اما نه اینطوری که آبرویمان همه جا می رود. پس باید حداقل به خانواده ام بگویم اما نه آن ها من را بخاطر انتخابم همیشه سرزنش می کنند. پس بدون بیان دلیل به دیگران از شایان جدا می شوم اما نه پس بچه هایم چه می شوند. صدای اذان از مسجد توجه ام را به نماز جلب کرد ، وضو گرفتم و سر سجاده حسابی گریه کردم بعد از نماز از خدا خواستم به من کمک کند بهترین تصمیم را بگیرم. 🌸شایان همیشه مرد خوبی بوده هر چند این اشتباهش خیلی بزرگ است، اما بخاطر رضای خداوند، بچه ها و حفظ آبرویم‌ میتوانستم ببخشمش، خودش هم که حسابی پشیمان بود و همه چیز را اقرار کرده بود. 🍃دست هایم را سر سجاده بالا گرفتم و گفتم: «خدایا بخاطر رضای تو بخشیدمش تو‌ هم مواظب زندگیم باش و گرمی و‌محبتش را دوباره در دلم بیانداز.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از : عطش 💧 به: آفتاب پشت ابر🌤 ✨ای انتخابِ من ✨سلام و صلوات خدا بر تو ای برگزیده‌ی الله 🍀تو چراغ پر فروغ زندگی و بندگی هستی و من باید در مسیر تو که غایت بندگیست، قرار بگیرم. 🍀مودت به تو و ذی القربی، سفارش پیامبر عزیزم است که اگر در کنار قرآن، به آن جامه‌ی عمل بپوشانم، اسلام زنده نگه داشته می شود وگرنه آن را به ضعف کشاندم ☘ وقتی تعداد امثالِ من که این دو یا یکی از آنها را کنار گذاشتیم، زیاد باشد و از طرفی امر به معروف و نهی از منکر یک واجب فراموش شده باقی بماند، باید در آستانه‌ی غروب اسلام به اُمیدِ فرجت به انتظار و تماشای ظهورت بنشینم. ☘در این دوران وانفسا که نتیجه‌ی عملکرد خودمان است، امتحان سخت انتخابات را در پیش داریم در حالیکه انسان خادم ، خائن از آب در می آید و کسی که سر سفره‌ی امام و جبهه بوده ، الان تیشه به ریشه‌ی ولی فقیه و نظام می زند، و منکرات سیاسی و اجتماعی و فکری و فرهنگی بیداد می کند، و من نیز جز خودخوری کاری نمی توانم بکنم. ☘در دوره‌ های قبل، کمتر کسی پذیرای حق شد، نشانه‌اش همین انتخاب غلطی بود که مثل آتشی، گریبان خشک و تر را با هم گرفت. ☀️پدر بزرگوارم! دست پر مهرت را بر سر من و دیگر ایرانیان بکش و عقل های سیاسی ما را شکوفا کن تا با بصیرت، انتخاب کنیم که سفره‌ی معاش و معاد ما به اُمیدِ تو پهن است. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
📍بزرگی می‌خواهی؟! عزت می‌خواهی؟! 🚩 چشمانت را ببند از آنچه مردم دارند و زمزمه وسوسه‌های طمع کارانه دلت را ببر از آنچه که در دستانشان هست. 💫 قناعت، روحت را بزرگ و عزتمند می‌کند. ❇️ قال الامام علی علیه السلام: الكَفُّ عمّا في أيدي النّاسِ عِفَّةٌ و كِبَرُ هِمَّةٍ؛ ✅ امام على عليه السلام فرمود: طمع نداشتن به آنچه در دست مردم است، نشانِ عزّت نفْس و بزرگى همّت است. 📚غررالحکم،ج۲، ص۵۸۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠تقویت رفتارهای مثبت ✅ خوب است از همان ابتدای کودکی، فرزندانمان رفتارهای مثبت، مثل سلام کردن، مؤدبانه حرف زدن را بیاموزند. 🔘برای تشویقشان به انجام این موارد باید شما رفتارهای مثبت آن ها را تقویت کنید. 🔘به این صورت که اگر به شما سلام کردند، به گرمی، با لبخند و توجه کامل پاسخشان را بدهید. ✅استفاده از این شیوه های تقویتی ارزان و همیشه در دسترس می تواند فرزندتان را به انجام این گونه کارها علاقه مند کند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اگر حج بروی سوغات از کجا می خری؟ 🌺حاج یونس با شهيد حاج قاسم مير حسيني رفته بود حج.تمام سوغاتي شان را از قم خريده بودند. 🌷مي گفتند:اين پول ، ارز كشور ماست بايد آن را به داخل برگردانيم . 📚مثل مالك، صفحه ۳۸٫ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔چرا مقایسه کردن خوب نیست؟ 🔹ببين دوستت غذاشو تا آخر خورد. 🔸ديدی دختر خاله‌ات لباسشو كثيف نكرد. 🔹ديدی پسر عموت چه قشنگ سلام كرد. 🔸پيام او از تو بهتر است. تو به اندازه ديگران خوب نيستی. كاش او فرزند من بود نه تو و ... 🔹🔸مقايسه كردن عزت نفس كودک را از بين می‌برد، دنيای او را ناامن می‌کند و باعث می‌شود از وجود خود ناراضی باشد و به ديگران حسودی كند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍حرف مردم   🌺رضا خیلی دلش یک دختر می خواست. وقتی دخترهای فامیل را می دید دلش برای آنان غش می رفت. من هم با این سه تا پسر شیطان و سر به هوا، دوست داشتم دختری باشد که همدم و مونسم بشود. آن شب مهمانی خانوادگی دعوت بودیم ، بچه ها را که آماده کردم رضا را صدا زدم که زودتر آماده بشود تا راهی خانه پدرم بشویم.   🌸وقتی رسیدیم، همه بچه ها در حال بازی در حیاط بودند، دختر ناز داداشم خودش را در بغل من انداخت. رضا را می دیدم که چطور محو تماشای اوشده است. امیر داداشم گفت: «سلام بفرمایید داخل،چرا داخل حیاط ایستادین؟» ☘ بچه هایم را یکی یکی بغل کرد گفت: «جوجه های شیطون دایی ببینم میتونین منو بگیرین. »  🌺داداشم خودش فقط یک دختر داشت همیشه به ما طعنه میزد که با وجود سه بچه، جوجه کشی راه انداخته ایم.   🌸موقع شام هر کسی مشغول پر کردن شکمش بود‌. محمودشوهر خواهرم با پوزخندی به حالت تمسخر رو به ما گفت: «آقا رضا نمیخوای بذاری یک بچه دیگه گیرتون بیاد.» ☘ صدای خنده همه مثل بمبی منفجر شد.   همش شرمنده رضا بودم که از اول تا آخر همه بهش طعنه زدن و مسخره اش کردند. تو‌مسیر برگشت خواستم از دلش بیرون بیارم گفتم: «رضا جون عزیزم یه وقت از حرف خانواده ام ناراحت نشیا، میدونی که اونو همشون یک بچه دارند وجود سه تا بچه براشون قابل قبول نیست، وگرنه هیچی تو‌دلشون نیس.» 🌺_رضا یک نگاهی به صندلی عقب به بچه ها کرد که همگی خواب بودند، گفت: «مرضیه جون واسه چی ناراحت بشم، ما که برای مردم زندگی نمی کنیم، حرف مردم نباید برای ما مهم باشه، هر کاری کنی مردم همیشه حرف برای گفتن دارن ، این بچه ها هدیه های خداوند به ما هستند چرا از وجودشون ناراحت بشیم. تازه نمی فهمند میخوایم یه بچه دیگه هم بیاریم .» 🌸 صدای خنده مان حسابی بالا رفت و درهم گره خورد.   🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✨از :میرآفتاب ✨به :آرام جان 🌼سلام یابن الحسن، مولا جان 🌹می‌دانم سلامم را می‌شنوی و پاسخ می‌دهی ،مهربانم. 🌸بهترین کاری که می‌توانم برای طلوع زیبای ظهورتان انجام دهم، خودسازی است. 🌸در این مسیر همراهی محکم و قوی دارم که هر جا لغزیدم دستم را گرفت. مرا با خودم آشتی داد. هوای لحظه‌های تنهایی و بی‌قراریم را داشت و دَمی رهایم نکرد . این یار بی بدیل شمایی مولای من 🌺 شرمنده‌ام که نیستم آن که باید باشم، ولی خیالم راهت است که با عشق شما به شما خواهم رسید .😭 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
❤️جواب محبت‌ها را گرفته‌اید؟ 🌱ابرهای آسمان ببارید. جایی برای پاسخ محبت شما وجود دارد. قرار است گلها و درختان جواب محبت شما را بدهند. ببین دانه‌‌ها در را باز می‌کنند و از زیر زمین بیرون می‌آیند. 🌻آفتاب نورانی و گرم بتاب. ببین گلهای ٱفتابگردان، چگونه رو به سویت می‌آیند ، آن‌ها سر بالا می‌آورند و پشت به تو نمی‌کنند. ✨مهتاب بتاب و شب ما را با ستارگان مهتابی کن. شما هم بی پاسخ نخواهید ماند. گل‌های شب بو و لاله عباسی جواب محبت شما را خواهند داد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠عاق والدین ✅احترام به والدین و نگهداشتن حرمت آنان آنقدر حیاتی‌است که می‌توان به وضوح، اهمیت آن را در آیات و روایات متعدد مشاهده کرد.   🔘ائمه معصومین علیهم‌السلام همیشه از عاق والدین در هراس بودند و مردم را به نیکی با پدر و مادر توصیه می‌کردند. 🔘امام صادق علیه‌السلام می‌فرمایند: از جمله عقوق این است که شخص در هنگام نگاه، به پدر و مادرش خیره شود. (نگاه تند به آنان بدوزد.)۱ ✅واضح است منظور از روایت فوق، نگاهی همراه با خشم و در واقع همان چشم غره به والدین می‌باشد، که امام علیه السلام اینگونه نگاه را مورد نکوهش قرار داده و می‌فرمایند هر کس با این نگاه به پدر و مادرش بنگرد، مورد عاق والدین قرار می‌گیرد و هر که عاق والدین شود، از رحمت پروردگار محروم می‌شود. 📚۱-الکافی، ج ۲، ص ۳۴۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨زن قهرمان هم داریم؟ ✨رهبر معظم انقلاب در دیدارجمعی از زنان فرمودند:خواهران من! دختران من! بانوان کشور اسلامی! 🌸بدانید، در هر زمانی، در هر محیط کوچکی و در هر خانواده‌ای که زنی با این[الگوی اسلامی] تربیت توانست رشد کند، همان عظمت [زنان بزرگ]را پیدا کرد. مخصوصِ صدر اسلام نبود؛ حتّی در دوران اختناق، حتّی در دوران حاکمیت کفر هم این ممکن است. 🍃اگر خانواده‌ای توانستند دختر خودشان را درست تربیت کنند، این دختر یک انسان بزرگ شد. ما در ایران هم داشتیم، در زمان خودمان هم داشتیم، در خارج از ایران هم داشتیم. در همین زمان ما، یک زن جوانِ شجاعِ عالمِ متفکّرِ هنرمندی به نام خانم «بنت‌الهدی‌» – خواهر شهید صدر – توانست تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهد، توانست در عراقِ مظلوم نقش ایفا کند؛ البته به شهادت هم رسید. 🌸عظمت زنی مثل بنت‌الهدی، از هیچ یک از مردان شجاع و بزرگ کمتر نیست. حرکت او، حرکتی زنانه بود؛ حرکت آن مردان، حرکتی مردانه است؛ اما هر دو حرکت، حرکت تکاملی و حاکی از عظمت شخصیت و درخشش جوهر و ذات انسان است. این‌گونه زن هایی را باید تربیت کرد و پرورش داد. 🎤بیانات در دیدار جمعی از زنان ۱۳۷۶/۰۷/۳۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔چطور عمرم طولانی شود؟ ✨پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم فرمود: هر که خوش دارد عمرش دراز و روزیش زیاد شود به پدر و مادرش نیکی کند و صله رحم به جا آورد. 📚میزان الحکمه،ص۷۰۹۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️صداقت و راستی 🌼صدای جیک جیک گنجشک ها نویدِ روزی دیگر و تلاش دیگری را می داد. دست هایش را مشت کرد و یک کش و قوسی در رختخواب به بدنش داد. وقتی پتو را به کناری زد، بوسه نسیم خنکی را بر تنش احساس کرد. با یادآوری روز گذشته، گره ای بر ابروانش ظاهر شد. ناراحتی چهره اش را پوشاند؛ امّا او تصمیم خود را گرفته بود باید به پدر و مادرش می گفت. ❄️شیطان با او مدام کلنجار رفته بود که بی خیالش، بذار کسی متوجه نشه کار تو بوده، تو می تونی بهشون بگی کار من نبوده. کسی تو رو ندیده و متوجه نمی شن دروغ گفتی! ولی مرتضی شیطان درونش را شکست داده و عزمش را جزم کرده بود که راست بگوید و نترسد. او یقین داشت خدا هم با او خواهد بود و کمکش خواهد کرد.(1) 🌺لبخند ملیحی بر لبانش نشست. به خاطر تصمیمی که گرفته بود آرامش در وجودش موج می زد. به طرف شیر آب رفت و با خُنکای آب صورتش را نوازش داد. نگاهی به آشپزخانه کرد. پدر و مادرش در حال خوردن صبحانه بودند. با نگاهی محبت آمیز به آن ها لبخند زد. با صدای بلند و پُر نشاط، سلامی به صورت پدر و مادر خود پاشید. کنار آن ها نشست. پدر دستی از روی مهربانی بر سر او کشید و گفت: «به به آفتاب از کدوم طرف دراومده که پسرم سحرخیز شده؟! » 🍀مرتضی لبخندی به او هدیه داد، سرش را از خجالت پایین انداخت و گفت: «من باید امروز یک اعترافی کنم. راستش دیروز بدون اجازه شما رفتم سراغ رادیو کوچکی که خیلی دوستش داشتی، همانطور که روشنش می کردم از دستم روی سنگ کفِ اتاق افتاد و شکست. بعدش هم دیگه صداش درنیومد. من عذر می خوام که بدون اجازه بهش دست زدم و شکستمش. » دستی مهربان چانه مرتضی را بالا گرفت، همزمان سرِ مرتضی بالا رفت و نگاهش با نگاه مهربان پدر گره خورد. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ 🔹الإمامُ الباقرُ عليه السلام :ألاَ فَاصدُقُوا ؛ فإنَّ اللّهَ مَعَ مَن صَدَقَ . 🌸امام باقر عليه السلام : هان! راستگو باشيد ؛ زيرا خداوند با كسى است كه راستگو باشد . 📚بحار الأنوار : ج 74،ص398، ح 268813 🆔 @tanha_rahe_narafte
💫صلوات صبح جمعه 🌸ای مردم عشق پیشه ذوالوَجَنات 🎊ای شاعره ها و شاعران حسنات 🎊هر جمعه تمام ذکرتان این باشد 🌸بر صاحب عصر امام مهدی صلوات ✨اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم 🌸✨ 🍃🌸✨ 💫🍃🌸✨ @tanha_rahe_narafte 💖💫🍃🌸✨✨✨✨✨
🤔آیا یاد گرفتی چطور سرباز امام زمان علیه‌السلام باشی؟ 🍀آقای من! در مدرسه، قطب شمال و جنوب جغرافیایی، قطب مثبت و منفی آهن ربا و خواص آنها را شناختم! در زنگ شیمی، از چرخش الکترون ها به دور هسته سخن به میان آمد! در زنگ فیزیک، قوانین شکست نور و قوانین نیوتون و... را به من آموختند! اما دریغ در هیچ کلاسی به من نیاموختند چگونه در دنیایی که تمامِ هستیَش بر مدارِ وجودِ تو می‌گردد، سربازی کنم و خودم و دنیا را آماده‌ی ظهورت کنم. 🆔 @tanha_rahe_narafte