eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
😉دوستان فرزندان خود را بشناسید 🚶‍♂وقتی فرزندتان با دوستان خود رفت و آمد می‌کند، کم کم رفتارهای او عوض می‌شود. 🔹مثلا دوستان خوب، رفتارهای عاقلانه و محبت‌آمیز و دوستان بد، رفتارهای خشن و حالت‌های غیر معمول همه گواه این می‌باشد که دوستان با رفت و آمد کردن با همدیگر تاثیر می‌پذیرند. ✳️امام صادق علیه السلام فرموده‌اند: ✋به رفاقت کسی اعتماد مکن تا او را از روی امتحان سه بار به خشم آوری. 📚تحف العقول، ص٣۵٧ 🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍به نفع خودم   🌺هر جور شده بود باید همه نگاه ها را معطوف خودم می کردم. انگار دلم میخواست همه فقط به من توجه کننند.تخت خوابم شده بود پر از لباس هایی که یک به یک در آزمون همراهی با من برای جشن تولد رد شده بودند.   🌸بالاخره پس از چند ساعت درگیری لباس قرمز آستین توری دلم را برد.صدای مادرم از آشپزخانه که می گفت: « دختر بلند شو بیا کمک بده از صب داخل اتاق چکار می کنی.» مرا به سوی سالن کشاند. 🌺_خوب مامان جون دارم آماده میشم، این دیگه سوال داره، میگی داری چکار میکنی؟! ☘_آخه پوشیدن یک دست لباس این قدر معطلی داره؟ هنوزم که آماده نیستی! زود باش بابات رفته هدیه تولد فائزه رو‌بخره، الان میرسه باید بریم.   🌸خودم را با جعبه های رنگی هفت قلم آرایش کردم، حتما با این تیپ و آرایش دل همه مردهای مهمانی را می برم.  🌺چرخش کلید درب خانه آمدن پدر را خبر می داد. خواستم سریع از اتاق بیرون بروم و به پدر سلام کنم اما یک لحظه تصویر خودم را آئینه درب اتاق دیدم و از خودم خجالت کشیدم.   ☘حالا چی کار کنم، بابام که همیشه میگه معمولی بگرد نه با قیافه های... اصلا به اون چی ربطی دارد؟ من اختیار خودمو دارم، بچه که نیستم. 🌺بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن خودم را به سالن رساندم.   🌸_سلام باباجون، برای فائزه چی گرفتی؟ ☘دل تو دلم نبود، پیش خودم گفتم:« الان میزند تو ‌دهنم با این قیافم.» 🌺بابام نگاهی به من انداخت. لبخندی مهمان لبانش کرد و گفت: «سلام دختر بابا، براش یک عروسک بزرگ گرفتم. بشین تا مامانت آماده میشه یه چایی با هم بخوریم. »   🌸_ای به چشم الان دو تا چایی میریزم. ☘_دخترم نمیدونی تو مغازه کنار اسباب بازی فروشی چه خبر بود؟   🌺_چه خبر بود؟ شلوغ بود؟ 🌸_تا دلت بخواد شلوغ بود، مردم از زن و مرد جمع شده بودند اما نه برای خرید ؟ ☘_پس چی ؟ 🌺_دعوا، مسئله ناموسی بود.   🌸_اوه، چه هیجان انگیز. خوب چی شده بود؟ ☘_آقای فروشنده با یک خانمی تو مغازه با هم بودند که یکدفعه خانمش میرسه، میبینه اینا با هم دوست هستند. خانمه گریه می کرد، می گفت همش تقصیر خودمه وقتی من با این وضع آرایش میام تو‌خیابون، یه نفر دیگه هم میخواد با یه وضع بهتر از من بیاد و شوهرم رو گول بزنه. همیشه فک میکردم این اتفاقات برای ما نیست، واقعا از ماست که بر ماست. 🌺تازه فهمیدم پدرم میخواهد غیرمستقیم به من بفهماند این تیپ ‌و وضع قیافه نه تنها به نفع دیگران نیست بلکه به نفع خودم هم نیست. در دلم احساس شرم کردم. حرفی برای گفتن نداشتم. سریع از جایم بلند شدم و به اتاقم رفتم.   🌸_مینا زود باش دوباره که رفتی تو اتاقت، بابات تو‌ماشین منتظره.   ☘سریع مانتوی یشمی رنگم را روی لباسم پوشیدم، چند قلم از آرایش صورتم را کم کردم.  همه این کارها را به نفع خودم انجام دادم چرا که اگر من امروز از این راه اشتباه، در فکر جذب مردان نامحرم باشم، ممکن است فردا زنان دیگر از همین راه اشتباه، به فکر جذب مردان محرم من باشند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت 🌺سلام و صلوات بر تو ای آرامش جان آقاجان در دیدارهای مختلف با افراد متفاوت و در زمان های متعددی نسبت به ایران عنایت ویژه ای داشته اید، تا جایی که خود را حافظ سرزمین ایران زمین بیان فرمودید. 🌼سیدی شعف و شادمانی است که وجودم را فرا گرفته است، و اشک شوق در دیدگانم نشسته است. افتخار می کنم به ایرانی بودنم و با خود عهد می بندم برای حفظ آرمان این انقلابِ عزیز، از هیچ کاری دریغ نکنم. مولاجان چقدر مشتاق خدمت در راستای حفظ نظام و انقلاب و خاک سرزمین مقدسم ایران شده ام؛ چرا که خود را در رکابتان و کنارتان می بینم. به امید روزی که این انقلاب به انقلاب جهانی تان بپیوندد. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🌸ميرزا محمدحسن نائيني در اشغال ايران در جنگ جهاني اول شبي به امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) متوسل مي شود و درخواب مي بيند: ديواري است به شکل نقشه ايران که شکست برداشته و خم شده و در زير آن تعدادي زن و بچه نشسته اند در همين حال حضرت تشريف مي آورند با انگشتشان ديوار را بلند کرده و مي فرمايند: اينجا شيعه خانه ماست. مي شکند؛ خم ميشود؛ خطر هست؛ ولي ما نميگذاريم سقوط کند، ما نگهش ميداريم. 📚کتاب ملاقات با امام عصر ص۱۳۷ 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨خورشید می تابد خورشید می‌تابد و شعله‌هایش، عالم و دل ما را گرم می‌کند. مهر می‌تابد و مهر تو در دل شعله می‌گیرد. سلام خورشید سلام صبح سلام زندگی 🆔@tanha_rahe_narafte
✨تو هم مادرت را شاد می کنی؟ 🌺علی یک بار هنگام بازگشت از جبهه، عینک آفتاب و کاپشن آمریکائی داشت. 🌿زنگ خانه شان را زد. مادرش آمد دم در و گفت با چه کسی کار دارید؟ 🌱گفت: با جواد (برادر کوچک ترش). مادر تا می رود تا جواد را صدا کند، مادر را از پشت می گیرد و مادرش داد و بیداد راه می اندازد. وقتی خودش را معرفی می کند، هر دو می زنند زیر خنده. 📚 بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی،ص ۸۹٫ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نیکی بعد از مرگ پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سرآمد و سرور ابرار در روز قیامت کسی است که بعد از مرگ پدر و مادرش برای ایشان احسان و نیکی کند.» 📚بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۸۴ 🆔@tanha_rahe_narafte
✍تلنگر   🌻نگاهم را به اطراف انداختم. هر که را دیدم، از هر سلیقه، هر رنگ ، نژاد و هر وضعیت اقتصادی لباسشان یکدست و یک رنگ بود. نوبتی راهی اتاق می‌شدیم. نوبتم  رسید. پسر کوچکم تا من را با این لباس دید، مثل ابر بهار شروع به باریدن کرد.   🍀- منم می‌خوام همراه مامانم باش. مامان تو رو خدا منم ببر.   🌸مادرم را می‌دیدم که سعی در آرام کردن پسرکم داشت.  خواستم لحظه‌ای برگردم و پسرکم را در آغوش بکشم که شاید آرام شود اما چنین اجازه ای به من ندادند. 🌼ابتدا من را روی تختی خواباندند. بعد از چند لحظه من را وارد جایی تنگ و تاریک کردند. جایی پر از سر و صداهایی نامأنوس. لحظه‌ای عمیق به فکر فرو رفتم. حس عجیبی داشتم. ترسی تمام‌ وجودم را احاطه کرده بود. کاش همین الان می‌شد از این‌جا رهایی پیدا کنم. پسرک عزیزم لحظه‌ای از جلوی نظرم کنار نمی‌رفت.  همین هفته پیش درخواست‌هایی از من داشت و من هر روز آن‌ها را به عقب می‌انداختم. 🌺- مامان جون منو پارک می‌بری؟ باهام بازی می‌کنی؟   ☘- حالا کار دارم، یه روز دیگه. 🌼کاش با همسرم امیر خوش اخلاق‌تر برخورد می‌کردم، چرا همیشه خودم را طلبکارش می‌دانستم.   🌺-مریم جون وایسادی لطفا یه لیوان آب بده. ☘-خودت برو بخور، مگه کلفت گرفتی؟ 🌸 کاش دل کوچک مادرم را هیچ وقت نشکسته بودم. ☘-دخترم، مریم میشه امروز بیای منو‌ ببری دکتر؟ 🌼- نه مادر، خودت تاکسی بگیر برو، من سرم شلوغه.   🌺 کاش به دوستم دروغ نگفته بودم. کاش با ارباب رجوعم به احترام بیشتر برخورد کرده بودم. خانواده همسرم را کاش مثل خانواده خودم تکریم می کردم. هزاران ای کاش دیگر از ذهنم گذشت. من چقدر از خدای خودم دور شده بودم که متوجه این همه اشتباه نشده بودم.   ☘دکتر دکمه دستگاه ام آر آی را خاموش کرد. 🌼-خانم می‌تونید از تخت بیاین پایین. الحمدلله مشکل خاصی نیست. با یه عمل کوچیک رفع میشه. 🌺همه چیز مثل حس یک مرگ بود، تلنگری برای من که به خودم بیایم.  🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت 🌺سلام و صلوات بر تو ای گل زیبای هستی آقاجان داستان تشرف مرحوم حاج شیخ حسین فاضلی به محضرتان را می خواندم که در آن دیدار به او فرموده‌ای: این انقلاب را من نگه داشتم و نگذاشتم از بین برود.(۱) مهدی جان، چقدر خوشحال هستم که فرزند این انقلابم. 🍀مولا جان امیدوارم با رفتن به پای صندوق‌های رأی لبخند رضایت بر لبان نازنین‌تان نشانده باشیم و در حفظ این انقلاب به اندازه وسعمان حمایت کردیم. مهدی جان خودتان کمک کن، دولت آینده دولتی پاک دست و عدالت پیشه باشد تا به زودی انقلابمان به انقلاب جهانیت متصل شود. 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 🌼(۱)مرحوم حاج شیخ حسین فاضلی گفتند: روزی سوالاتی در ذهنم بود در اربعین امام حسین(ع) وارد حرم حضرت معصومه(س) شدم، در موقع برگشت جلوی قبرستان شیخان قم دیدم کسی مرا از پشت صدا کرد: «حاج شیخ حسین». برگشتم دیدم حضرت ولی عصر(عج) هستند، حضرت(عج) در پاسخ به سوالاتی که در ذهنم بود، فرمودند: «آری این انقلاب را من نگاه داشتم و نگذاشتم از بین برود، دشمنان در بعضی شب ها با خوشحالی، دلخوش بودند که فردا صبح ایران در دست آنها است ولی من نگذاشتم.» سپس امام(عج) فرمودند: «اینها (اشاره به عزاداران حضرت سیدالشهداء(ع) که در حال ورود به حرم بودند) اکنون مورد توجه من هستند و ...». 📚کتاب زبور نور ،ص۲۵۱.(هزار و یک نکته از زندگانی امام مهدی علیه السلام) 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺ای جمعه! ای آدینه ی زیبای من 🍀از میان تمام روزهای هفته، دوست دارمت تو بوی امامم را می دهی، تو روزی با ظهورش، نجاتم می دهی 🌸تو اشرف روزهای خدایی، تو عیدی، تو نوری، تو بهر ثواب مضاعفی 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨فراموشی یابن الحسن! عجیب روزِگاریست! صاحبِ این زمان تو هستی ولی از همه غریب‌تر در دنیا زندگی می‌کنی! انگار جایی برایِ تو نیست! بس که سرگرمِ این و آن شدیم، از اصل که تویی گریزان شدیم! شرمنده‌ام که برایم غریبه‌ای! شرمنده‌ام که چُنین شرمنده‌ات شدم! 🆔@tanha_rahe_narafte
🌾وفور نعمت ✨امام صادق علیه‌السلام فرمود:«در دولت امام مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آبها فراوان و نهرها امتداد می‌یابد و زمین خوردنی‌هایش را دو چندان ظاهر می‌کند و همه‌ی گنج‌های پنهان استخراج می‌شود.» 📚 بحارالانوار،ج۵۲،ص۴۷۲ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اهمیت عقیده مهدوی 🌼ببینید عقیده‌ی مهدویت چقدر مهم است. چقدر خطا می‌کنند کسانی‌که به اسم روشن‌فکری، به اسم تجدّدطلبی میان عقائد اسلامی رو بدون مطالعه،... مورد تهدید و تشکیک و اینا قرار میدن، همون کاری که دشمن می‌خواد، اینا راحت انجام میدن... 📚بیانات مقام معظم رهبری، ۱۳۷۶/۹/۲۵ 🆔@tanha_rahe_narafte
✍️راز زندگی احمد 🌼باورش برایش سخت بود. حقوق او سه برابر احمد بود؛ امّا هر ماه هشتش گره نُهش بود. در حالی که احمد آرامش خاصی داشت و هیچ وقت نِق زدن ها و ناله هایش را ندیده بود. مگر می شود؟! با اینکه تعداد افراد خانواده شان از او بیشتر بود. هر چه فکر می کرد، به عقلش جور در نمی آمد. دوست داشت راز زندگی او را بیابد. 🍀کنار قفسه کتابها، روی صندلی چوبیِ قهوه ایِ سوخته نشسته بود؛ به غصه هایش فکر می کرد. هر وقت مشکلات و سختی ها به او هجوم می آورد، در این اتاق پناه می گرفت. مطالعه او روش خاص به خودش را داشت. یکی از کتاب ها را اتفاقی از قفسه بیرون می آورد. یک صفحه را اتفاقی باز و مطالعه می کرد. همان لحظات کوتاه ، آرامش و لذت خاصی به روح و روانش تزریق می شد. 🌺کتابی برداشت و صفحه را باز کرد حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم توجه اش را به خود جلب کرد: شخصی از رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله درباره [آثار] قناعت سؤال کرد ، فرمود : قناعت افزون بر نگهداشت شخصيت و عزّت نفس ، رنج زياده خواهى و بندگى دنياپرستان را نيز از دوش انسان بر مى دارد و جز دو كس راه قناعت را نپيمايد : آن كه بيشتر در پى پاداش اخروى است و بزرگى كه خود را از مردم فرومايه دور نگاه مى دارد. (۱) 🌸چند بار حدیث را با دقت خواند. از خوشحالی چشمانش برق می زد، با خود گفت: پس راز زندگیِ آرام دوستم احمد، عمل به این حدیث است. دوستش را به خوبی می شناخت. قناعت و عزّت نفسِ احمد زبانزد خاص و عام بود. 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 🔹۱. وقَد سُئل عَن القناعةِ، فَقالَ : القَناعةُ تَجمَعُ إلى صِيانة النَّفسِ وعِزِّ القَدرِ طَرحَ مُؤَنِ الاستكثارِ ، والتَّعبُّدَ لأهلِ الدُّنيا ، ولا يَسلُكُ طَريقَ القَناعةِ إلّا رَجُلان: إمّا مُتَعَلِّلٌ يُريدُ أجر الآخِرةِ ، أو كريمٌ يَتَنَزَّهُ عَن لئام الناسِ. 📚نثر الدرّ، ج۱، ص۳۶۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت 🌺سلام و صلوات بر تو ای اَنِیسُ الرَّفِیقُ آقاجان فدایتان شوم . داشتم القاب زیبایتان را مرور می کردم که به این لقب شایسته تان رسیدم " نورالله " تو نور خدایی. 🔆یا نورالله ! چقدر این لقب برازندۀ شماست. به‌راستی که «اَلاِمامُ کَالشَّمسُ‌الطالِعَه...»، نورِ شماست که گرما می‌بخشد و روشن می‌کند. کلام شماست که راه را نشان می‌دهد: ➖ خسته و تنهایی؟ رفیق می‌خواهی؟ «اَلْاِمَامُ اَلْاَنِیسُ الرَّفِیقُ» ➖ یتیم مانده‌ای؟ پناه می‌خواهی؟ « اَلاِمامُ الْوَالِدُ الشَّفِیقُ» 🌅 آری، شما همیشه حضور دارید، همیشه می‌تابید، حتی در تاریکی شب، حتی از پشت ابر، حتّی از پس پردۀ ‌غیبت. ❄️ و این منم که سالیان سال در ظلمت و تاریکی جهل مانده ام، به هر که بگویم مرا ملامت خواهند کرد، که مولایی داشته باشی و نور باشد و تو اینچنین کدر و مات مانده ای حقا عجبا! مولاجان کمکم کن.😭 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸کنار دریا طلوع خورشید، زیبایی اش دو چندان است اما لذت هایم بی تو هیچ است، کنارم باش. 🆔@tanha_rahe_narafte
✨به نظرت تک خوری خوبه؟ 🌹علی عادت نداشت بدون ما چیزی بخورد. اگر بیرون چیزی می‌خورد، باید همه‌مان را می‌برد و از همان غذا به ما می‌داد و یا می‌گرفت و می‌آورد خانه. 🌼یک بار قرار بود دنبال خانه بگردیم. از اداره که آمد، موقع رفتن گفت: «با بچه‌ها نمی‌توانیم همه جاها را بگردیم». راضی‌ام کرد دو تایی با هم برویم. 🌺وسط راه گفت:«برویم سمت هتل استقلال.» گفتم:«وسع ما که به آن جاها نمی‌رسد.» گفت:«قهوه هایش را می‌گویم.» شستم خبردار شد که یک بار با یک مهمان خارجی آمده اینجا قهوه خورده و حالا می‌خواهد برایم جبران کند. 🌿من در هتل، شور بچه‌ها را داشتم و او با خیال راحت نشسته بود و می‌خورد و باز دوباره سفارش می‌داد. اصلا خانه یادش رفته بود. خوردن‌مان که تمام شد، از جلوی هتل دستم را گرفت و پیاده راه افتادیم. راوی: مریم قاسمی زهد؛ همسر شهید 📚 رسول مولتان؛ روایتی از زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی، نویسنده: زینب عرفانیان،صفحه ۷۹-۸۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 از نیازهای همسرت خبرداری؟ ✅ یکی از نیازهای همسر توجه به اوست؛ توجهی همه جانبه، به ویژه در مناسبت‌های خاص؛ مثل: سالگرد ازدواج، روز زن و...، 🔘در این روزها برای همسرتان شرایط متفاوت با روزهای قبل به وجود آورید. 🔘در زندگی تنوع لازم است و باید پدید آورد. ✅ اینگونه همسرتان توجه شما را احساس می‌کند و همین توجه باعث می‌شود که بسیاری از تنش‌ها و ناراحتی‌های روحی برطرف ‌شود. ☘🌸☘🌸☘🌸☘ 🌺 پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: "نشستن مرد نزد همسر و عیالش در پیشگاه خداوند، از اعتکاف در مسجد محبوب‌تر است." 📚التفسیر المعین، ص ۴۰۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍مثل آهن 🌺عادت نداشت محبت کند. فهیمه به محبت او نیاز داشت، اما حرفی نم‌زد تا اینکه خدا به آنها فرزندی عنایت کرد. 🌸رامین بلد نبود محبت کند. فهیمه بارها و بارها سراغ مشاور رفت تا کمکش کنند. هر بار جواب این بود:«کسی که از پدر و مادرش محبت ندیده است یا بسیار شکننده و جویای محبت می‌شود یا بسیار محکم و بی‌محبت، مثل آهن.» ☘فهیمه نمی‌دانست تا کجا باید بماند تا کجا باید همراهی کند. پاسخ کادو گرفتن‌ها و مراسم برگزار کردن‌هایش، هربار فقط لبخندی بود و تشکری خشک؛ اما فهیمه با زحمت زیاد، با اینکه بعضی وقتها گریه‌اش می‌گرفت، بعضی وقتها ناامید می‌شد، بعضی وقتها حتی فکر ترک خانه به سرش می‌زد، باز پیش رامین ماند. 🌸آنقدر که روزی را دید که اسمی که دوست داشت شوهرش صدایش بزند را روی گوشی او دید. رامین با فرزندشان، آنطور که فهیمه دوست داشت، محبت کر. رامین به عشقش به او اعتراف کرد تا آن روز دوازده سال از تلاش فهیمه گذشته بود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:حسنا🌹 به:وطنم ایران🌹 ✨ سلام بر سرزمین زیبایم ایران 🌺 سرزمینی که برای استقلال و عزتش خون‌های زیادی ریخته شده است. 🌼 سرزمینی که در آن مردمان خونگرم و مهربانی زندگی می‌کنند که قلب‌شان برای وطن می‌تپد و همیشه ورد زبان‌شان این است که: 🌟چو ایران نباشد، تن من مباد 🌱این روزها از هر سو، دشمنان خونخوار و بی‌رحم بر تو می‌تازند و فرهنگ و ارزش‌های تو را نشانه می‌روند. ☘آرزویشان این است که مهر و محبت از خانواده‌ها پر بکشد و خانواده‌های گرم ایرانی از هم بپاشد. 🌿زنان با عفت و حیای تو را نشانه رفته‌اند. می‌خواهند میراث حضرت زهرا سلام الله علیها را از آنها بدزدند. 🍃جوانان و مردان تو را نشانه رفته‌اند تا غیرت و مردانگی و قدرت را از آنها بگیرند. 🔸اما کور خوانده‌اند، با وجود آقای ما امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و رهبری حکیمانه رهبرم، دست آنها از کشورم کوتاه است. 🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼🌾🌼 ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 لینک کانال اصلی در ایتا: https://b2n.ir/t37395 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨ای خالق زیبایی‌ها، محبت را از چه آفریدی؟! 🌸ای مخلوقی که تبارک الله خداوند بر تو گفته شده، زیباتر از محبت مگر هست؟! دلنشین‌تر از محبت مگر پیدا می‌شود؟! دلنوازتر از محبت مگر داریم ؟! محبت عجیب معجونی است! عجیب غوغایی در عالم به پا کرده است! ❤️دلی را آرام می‌کند. دلی دیگر را نرم می‌کند. دلی را با تو همراه می‌کند. دلی را به دست می‌آورد. و... 💫محبت را دریاب، که هر چه می‌خواهی محبت همه را داراست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨به توصیه‌های دوستانه عمل می‌کنی؟ 🌹وقتی با حاج حسن در هیئت مدیره تیم صبا باتری بودیم، رشته های ورزشی آن را از ده رشته به بیست رشته ارتقا دادیم. حسن بیش از کارهای فوتبالی روی کار فرهنگی تأکید داشت. می گفت: «کار فرهنگی باید تا بدان جا پیش رود که روی سکوهای استادیوم صد هزار نفری آزادی، صد هزار نفر نماز بخوانند.» 🌸برای همین منظور رفتیم دیدار علی پروین. پروین آن زمان خانه نشین بود. کاپ‌های توی ویترین را نشان داد و گفت:«این ها را زمانی که در پرسپولیس بودم گرفتم.» شهید طهرانی گفت:«حاج علی آقا! برای آخرت تان چه به دست آوردید؟ آیا کارهای فرهنگی شما هم اندازه کاپ های تان هست؟ شما الگوی جوان ها هستید. اگر در نماز جمعه و جماعت شرکت کنید، جوان ها هم اهل جمعه و جماعت و کار خیر می شوند. بیایید کار فرهنگی و معنوی کنید. این‌ها دست شما را خواهد گرفت و گره گشای مشکلات خواهد بود.» 🌱علی پروین چشم هایش از اشک قرمز شده بود. گفت: «حاج حسن آقا! من رفیقی مثل شما نداشتم که چنین حرفهایی به من بزند و روشنم کند. همه آمدند به به و چه چه کردند و رفتند. اما شما چشم و دلم را روشن کردید و باعث افتخارم است که در خدمت شما باشم.» راوی: ناصر شهسواری 📚با دست‌های خالی؛ خاطراتی از شهید حسن طهرانی مقدم؛ نویسنده مهدی بختیاری؛صفحه ۸۵-۸۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠علاقه‌مند به کتابخوانی ✅ والدین باید فرزندان خود را از همان ابتدای کودکی علاقه‌مند به مطالعه کتاب کنند. 🔘 می‌توانند از همان کودکی برایشان کتاب قصه با تصاویر جذاب بخرند. 🔘 برایشان هر شب از روی کتاب، قصه بخوانند. 🔘 در حین خواندن کتاب از بچه‌ها سؤال بپرسند یا گاهی از آنان بخواهند پایان داستان را آنان هر طور دوست دارند ادامه دهند. ✅ از شیوه‌ها و روش‌های مختلف کتابخوانی مثل کم و زیاد کردن تن صدا، تغییر صدا به جای شخصیت‌های داستان استفاده کنند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍عکس برگردان 🌺کتاب و دفترهای حمید مثل لشکر شکست خورده در هر گوشه اتاق افتاده بودند. مادر با دیدن وضع اتاق اخم کرد. مریم از اتاقش خارج شد. 🌸مادر با صدای بلند رو به مریم گفت: « اتاقتو بیام ببینم؟» مریم چشمان سیاه کوچکش را گرد کرد. با تکان دادن سرش مادر را به اتاق دعوت کرد. ☘حمید ماشین پلیسش را به ماشین مسابقه ایش کوبید. مادر با صدای بلند گفت:« آفرین همه چیز سرجای خودشه. بدو بیا که جایزتو بهت بدم.» 🌺حمید گردنش را مثل اردک دراز کرد. مادر به آشپزخانه رفت. دو بسته عکس برگردان حیوانات و گل ها به مریم داد. 🌸حمید به خروس نشسته پایین عکس برگردان نگاه کرد. قرار بود بالای دفترش بشیند. خرس سیاهش را با تمام حیوانات جنگل پخش در گل های قالی را یک به یک برداشت و داخل سبد اسباب بازی ها ریخت. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از:میرآفتاب 🌼 به :آقای مهربانم🌺 ✨آقا جانم سلام 🌼 بابا جان دلتنگم 🌺می‌دانم کم می‌گذارم. بی‌معرفتی می‌کنم. دست خودم نیست. نفس سرکش اماره امانم را بریده است. فقط خودت درمانم هستی. فقط خودت راه حل باز کردن گره مشکلات نفسانیم هست. 💐یا صاحب الزمان 🔹ای کسی که قدرت تسلط بر حال و زمان ما را داری. کمکم کن قلبی می‌خواهم که همواره ایمان داشته باشد. قلبی که ایمانش همیشگی باشد. 🍃خودم را به شما می‌سپارم مهدی جان. 🌟برسد به دست صاحبش إن‌شاءالله 🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺از قرآن آرام‌بخش‌تر سراغ دارید؟ ✨قرآن عزیزم من از تو «ألا بذکر الله تطمئن القلوب» را آموختم و تو چه خوب معلمی هستی که به من آموختی برای رسیدن به آرامش، تنها از ذکر و یاد تو کمک بگیرم؛ چرا که تنها ذکر و یاد تو است که آرام بخش دلهاست. 🆔@tanha_rahe_narafte