ziarat_ashura_hadadian-[www.Patoghu.com].mp3
7.48M
🌸 خدایا دستمان را بگیر
💫 روزمان را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع میکنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو مینشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
#زیارت_عاشورا
#حدادیان
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍غُربت آل علی
▪️یگانه بانوی صبر و قیام به سوی شهر شام میآید.
▪️هنوز از بالای نِی، صوت قرآنِ لبهای خشکیده به گوش میرسد.
▪️از درد غُربت آل علی، صدای گریه از آسمان و زمین بلند شده است.
▪️ای انسان! برای مرهم زخمهای خون خدا، گریهها باید کرد.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ تو مراسما وقتی غذا کم باشه چه میکنی؟
🌹مراسم عروسیام بود. همه شاد و خندان بودند. مصطفی نیم نگاهی به من کرد و متوجه غصهام شد. مرا برد بیرون از مجلس و مشکل را جویا شد.
🍃گفتم: ۴۰۰ نفر مهمان آمده، در حالی که برای ۲۵۰ نفر تدارک دیدیم. گفت: این که مشکلی ندارد. باهم رفتیم به خرابه ای که محل طبخ غذا بود.
🍃به آشپزها گفت: چند دقیقه بروید داخل کوچه.
مصطفی رفت سر دیگ و دعایی را زیر لب خواند و به غذاها دمید.
🍃خندان برگشت به طرف من و گفت درست شد!
آخر شب ۴۰ نفر هم از حوزه علمیه قم آمدند برای دیدن مصطفی. همه شام خورند تازه یک دیس هم اضافه آمد.
راوی: برادر شهید
📚مصطفی، نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، ص ۴۰ و ۴۱
#سیره_شهدا
#شهید_ردانیپور
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
⚫️حسرت
✨هر وقت احساس رنجش از پدر یا مادرتان داشتید، لحظهای چشمهایتان را ببندید. آنها را روی تخت ببینید یا در مزارشان.
این روزی است که خواهد آمد. این روز سرنوشت نهایی همهی ماست.
💫اگر آن موضوع اینقدر اهمیت دارد که در آن روز و لحظه، حسرت ناراحتیتان را نخواهید خورد، میتوانید به ناراحتی ادامه دهید؛ والا...
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍چوپان کوچک
☘صادق دستهای کوچکش را از پشت بر چوب روی شانههایش قلاب کرد. با احتیاط پاهایش را روی سنگهای بزرگ کف رودخانه گذاشت. آب خنک و شفاف با موجهای کوتاه به سنگها و پاچه شلوار او میخورد.
🌺نگاهی به پشت سرش انداخت. گوسفندان زیر سایه توتِ بزرگِ کنار روخانه روی خاکها دراز کشیده بودند و نشخوار میکردند.
☘به صخره سفید روبرویش خیره شد. چند روز قبل دنبال گوسفندان میدوید و میخندید که صدای فریاد پدر را شنید. پدر جلوی چشمانش روی صخره لیز خورد. صادق چشمهایش را بست و فریاد زد:« بابا!» پلکهایش را به هم فشرد و اشک ریخت. لحظه سقوط پدر را پشت پلکهایش حبس کرد. نمیخواست ادامه این اتفاق را ببیند. صدای آخ پدر پلکهای چسبان و فراری از باز شدنش را گشود.
🌼به طرف او دوید. شانهاش را عصای پدر کرد. چشم از پای خونی و استخوان سفید بیرون زدهاش تا لحظه سفید شدنش با گچ برنداشت.
🌸دکتر دستی روی گچ پای پدر کشید و گفت: « عکسای کمرت خوب بود و شانس آوردی که مهرههای ستون فقراتت آسیب ندیده والاّ برا همیشه خونهنشین و ویلچری میشدی؛ الان یک ماه باید پات تو گچ باشه و دیگه کوه نری تا خوب بشی. »
🌸 او چوپانِ گله بود. شنیدن حرف دکتر بر سرش آوار شد. با نرفتن سر گله زحمتهای چندین ماههاش هدر میرفت. بعد از گذشت یک ماه دیگر گوسفندها پروار و آماده فروش بودند.
☘صادق نگاهی به صورت رنگ پریده پدر کرد. تمام عضلات صورتش به طرف پایین مایل شده بود. غم روی چینهای پیشانی و گوشه چشم او لانه داشت. صادق مثل مردی بالغ دست روی شانه پدر گذاشت و گفت:
«بابا از فردا من گوسفندا رو برا چِرا به دامنه کوه میبرم.»
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴میدونی چرا شبای جمعه دلای عاشق میگیره؟
همش دلم میگیره، برا حرم
شبِ جمعه بیشتر ●
دلم میخواد؛ یه بار به کربلا برم
شبِ جمعه بیشتر ●
میگن که زائرا میان، به کربلا
شبِ جمعه بیشتر ●
میگن که مادرت، میریزه اشک برات
#کلیپ
#مجیدبنیفاطمه
#تولیدی_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
☺️ هر چه میخواهد دل تنگت بگو
📝بیست و نه روز من نوشتم و شما خواندید. امروز میخواهم شما بنویسید تا من بخوانم. اگر متنتان مناسب بود و اجازه دادید در کانال به اسم مستعار یا حقیقی خودتان (هر کدام مایل باشید) منتشر خواهیم نمود.
📜 متنهایتان درباره زیارت عاشورا، حادثه عاشورا، رسانه و اثرات آن، تفاوتها و شباهتهای رسانه در زمان گذشته و امروز و مسائل مرتبط با این موضوعات باشد.
🌸امروز سیاُمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا از ادمین کانال @taghatoae دعای خیر هدیه بگیرند. متنها هم برای همین ادمین ارسال شود.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_hadadian-[www.Patoghu.com].mp3
7.48M
🌸 آدینه را چگونه صبح میکنید؟
💫 صبح جمعه را با نام و یاد امام حسین و امام زمان علیهماالسلام و صدقه دادن برای سلامتی حضرت حجت ارواحنافداه شروع میکنیم تا با این اعمال به آرامش روزانه برسیم.
🏴وضو میگیریم. رو به قبله روی دو زانو مینشینیم. دست ادب بر سینه میگذاریم و سلام میدهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
✨ السلام علیک یا بقیة الله خیر لکم✨
🍃هنگام دعای ندبه برای فرج بسیار دعا کنید.
#زیارت_عاشورا
#حدادیان
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍حدیث هجران
🌸کجا نشانی از تو بجوئیم، ای منبع هدایت و رحمت؟
حدیث تلخ هجران را با چه کسی بگوئیم ؟
☘شکایت نبودنت را به پیشگاه خدای عالَمِین خواهیم گفت.
🌺ای امیر غائب از نظر !
بیا که در این انتظار، خواهیم مُرد.
مولای ما، یوسف زهرا بیا بیا.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_تبسم
🆔 @tanha_rahe_narafte
🗯 اولین راه منتظر واقعی بودن
انتظار امام مهدي(عج) از ما آن است که به وظيفه يک منتظر واقعی عمل کنيم. اولین راه برای منتظر واقعی بودن؛
📌شناخت امام است.
حرکت در جاده انتظار بدون شناخت امام امکان ندارد. البته علاوه بر شناخت امام به اسم و نسب، بايد نسبت به جايگاه و مقام امام نيز آگاهي کافي داشت. در روايتي نقل شده فردي به نام ابو نصر پيش از غيبت امام، به حضور آن حضرت رسيد. امام مهدي(عج) از او پرسيد: مرا مي شناسي؟ پاسخ داد: آري شما سرور من و فرزند سرور من هستيد. امام(عج) فرمود: مقصود من اين (شناخت) نبود. ابو نصر گفت: خودتان بفرمايد(مرادتان چيست). امام(عج) فرمود: من آخرين جانشين پيامبر خدا هستم و خداوند به (برکت) من بلا را از خاندان و شيعيانم دور میکند.»
📚 بحار الانوار، ج ۵۲ ، ص ۳۰
#نکته
#حدیث_مهدوی
#عکسنوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌿 مدار زندگی مهدوی چیست؟
▫️در قرآن به کسانی که مؤمن باشند و عمل صالح انجام دهند، از سوی خدا وعده «حیات طیّبه؛ حیات پاک و بیآلایش» داده شده است. یکی از معانی حیات طیّبه که در تفاسیر آمده، قناعت و رضا به رزقی است که خدا قرار داده است.
▫️قناعت آن است که انسان به آنچه دارد قانع باشد. حرص مال دنیا نخورد. در پی مال و منالی که ضرورت ندارد نرود. به سطحی از معیشت که برخودار از کفاف و عفاف است و زندگی او را آبرومندانه میگذراند، بسنده کند.
▫️قناعت، برای انسان آسودگی خاطر میآورد و هر که آن را ندارد، همیشه احساس کمبود میکند. از این رو حضرت علی علیهالسلام قناعت را ثروتی تمام نشدنی میداند.
▫️منتظر امام زمان علیهالسلام باید زندگی خود را بر مدار قناعت قرار دهد.
📚زندگی مهدوی، جواد محدثی، ص۵۰
📚بحارالأنوار، ج۶۹ ص۴۶
#نکته_مهدوی
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کتابفروش
🌸پشت ویترین کتابفروشی ایستاد. کتابها را زیر بغل جا به جا کرد. صدای خس خس سینه پدر از پشت دیوارهای آجری هنوز در گوشش زنگ میزد. صدای آرام مادر را شنید:«نگران نباش، خدا بزرگه سپردم برام کار پیدا کنند.»
☘دستش را روی دستگیره گذاشت. در را باز نکرده رها کرد. دو قدم برگشت. ایستاد و دستش را مشت کرد. با سرعت راه آمده را برگشت. به کتاب فروشی رفت. کتابها را روی پیشخوان گذاشت:«کتاب درسی میخرین؟ هفته پیش ازخودتون خریدم.»
🌼جواد گوشه کتابفروشی با شنیدن صدای او کتاب میان دستش را بست. از بالای قفسهها به صاحب صدا خیره شد. مغازهدار دستي به کتابها كشيد:«هر کی کتاب میخواسته دیگه تا حالا خریده، نمیخوام.»
🍃حمید بند دور کتابها را باز کرد: «سالم سالمند ممکنه کسایی باشن که هنوز کتاب نخریدن.» مغازه دار با سر، حرف حمید را دوباره رد کرد. جواد با دیدن چهره آویزان و چشمهای دودوزن حمید یاد بیست سال پیش خودش افتاد. حمید با لبهای کش آمده بند دور کتابها را انداخت. به طرف در رفت. جواد کتاب را در قفسه گذاشت و گفت:«آقا پسر! صبر کن. من میخوامشون.»
🌺آن دو بیرون مغازه مقابل هم ایستادند. جواد در حال شمردن اسکناسها گفت: «مگه نمی خوای درس بخونی؟» حمید خیره به اسکناسها گفت:« باید برم سر کار.»
🍃جواد پولها را به جیب شلوارش برگرداند: «چه خوب، ما هم برای کتابفروشی شاگرد میخواستیم. عصرا مشتریمون زیاد میشه. صبح برو مدرسه عصر بیا اینجا کار کن. خوبه؟»
🌼حمید گل از گلش شکفت:«از این بهتر نمیشه.»
#داستان
#مهدوی
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte