eitaa logo
مسار
332 دنبال‌کننده
5هزار عکس
546 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨کی امام زمان رو صدا بزنیم؟ 🌱«قاسم تازیکه» فرمانده یک گروهان غواص بود. فرمانده لشکرش «مرتضی قربانی» می گفت: «قاسم با بچه های گروهانش کنار آب ایستاده بود و سیم تلفنی هم جلوی رویش آویزان بود، به او گفتم: قاسم این سیم آن طرف به موانع عراقی ها گیر می کند؛ قطعش کن.» رفتم و برگشتم دیدم هنوز سیم را قطع نکرده؛ دست بردم و سیم چین قاسم را که به کمرش بسته بود برداشتم؛ تا خواستم سیم را قطع کنم قاسم گریه کرد. پرسیدم چرا گریه میکنی؟ 🌹گفت: آقا مرتضی! شما می دانید ما چقدر برای آموزش زحمت کشیدیم؛ شبانه روز؛ در سرما و گرما؛ چند ماه به خانواده هایمان سر نزدیم، حتی تماس هم نگرفتیم، نامه هم ننوشتیم؛ ماندیم و آموزش دیدیم، ما تلاش خودمان را کردیم حالا هم که قرار هست از آب عبور کنیم می خواهیم حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف خودشان سر سیم را به دست بگیرند و ما را راهنمایی کنند. 📡سایت خبری شبستان 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ایجاد محبت اگر دلتان می‌خواهد که با ما هم صحبت شوید ، اگر خواسته‌ای دارید که به ما توسل می‌جویید، آن را به زبان آورید، ما نزدیکیم و می‌شنویم. ✨امام زمان علیه السلام: باور و محبت به اهل بیت علیهم السلام و از جمله امام زمان، حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف، باید ظهور و بروز داشته باشد و حداقل این ظهور و بروز، به یک سلام و علیک ساده و روزمره می‌باشد. مگر زیارت عاشورا و سایر زیارات را نمی‌خوانیم؟ پس چرا با امام زنده [حیّ] خود، چنین ارتباطی نداریم؟ 🌼اگر کسی باور کند که امام حق، حیّ است، اگر باور کند که عالم محضر خدا و خلیفه‌ی خداست، اگر به آیه‌ی قرآن کریم ایمان آورد که آنها شاهدان شما هستند و ...؛ حتماً با امام زمان خود مرتبط می‌شود، ولو به یک سلام. 🌼می‌دانیم که "سلام" مستحب و پاسخش واجب می‌باشد و کریم نیز به وجه نیکوتر پاسخ می‌دهد. اما کسی گمان نکند که می‌تواند از معصوم (ع) سبقت بگیرد، عمل به مستحب کند تا او عمل به واجب نماید. بلکه عالم محضر ایشان است، توجه ایشان همیشه به ما هست، سلام و صلوات ایشان همیشه بر ما هست ...، اما این ما هستیم که گاهی توجه می‌کنیم و جواب سلامی می‌دهیم. 📚 بحارالانوار، ج۵۲، ص۹۲ 🆔 @tanha_rahe_narafteو
✍️ حیاط خونه عزیزجون 🌺 چشم انتظار مهمان عزیزی بود، سفر دریایی او بیشتر از یکسال طول کشیده بود. عزیز جون محمود را بیشتر از بقیه نوه‌هایش می‌خواست. محمود هم عاشق عزیز بود. وقتی محمود مسافرت می‌رفت عزیز را با خودش می‌برد. هر وقت هم مأموریت داشت مثل سفر دریایی، او آخرین نفری بود که باهاش خداحافظی می‌کرد. 🍃عزیز مشغول آب و جارو زدن خانه‌اش شد. روز قبل از سوپری سرکوچه‌شان بیسکویت ساقه‌طلایی و دمنوش به‌لیمو خرید، همان که محمود دوست داشت و می‌گفت: « عزیزجون خونه‌تون چه حیاط باصفایی داره. چقدر مزه می‌ده بشینی اینجا و دمنوش‌به‌لیمو با بیسکویت ‌ساقه‌طلایی بخوری. » 🌸داخل خانه را سروسامان داد، سراغ تمیز کردن حیاط رفت. شلنگ را از داخل انباری گوشه حیاط بیرون آورد. به شیر آب کنار حوض وصل کرد. گلدان‌های شمعدانی اطراف حوض را مرتب کرد. برگ‌های زرد و نارنجی داخل حیاط را جارو زد. ☘شیر آب را باز کرد تا گرد و خاک نشسته بر روی گل‌برگ‌ها و زمین را بشوید؛ ولی دردی در کمرش پیچید و نتوانست ادامه دهد و بر روی پله‌ها نشست. 🌸با صدای زنگ تلفن دستش را به میله‌های کنار پله‌ها گرفت و به سختی خود را به کنار میز رساند با دستان لرزانش گوشی را برداشت. 🍃 با شنیدن صدای مریم، خواهر محمود، دلش شور اُفتاد از محمود سؤال کرد. مریم گفت: «هنوز نرسیده، انگار با تأخیر میاد. » احساس کرد چیزی را از او پنهان می‌کند؛ ولی مریم به او اطمینان داد که مشکلی نیست و مثل همیشه برای سالم برگشتن محمود دعا کند. 🌺با قطع تلفن روی مبل وا رفت. هزاران فکر با سرعت نور به ذهنش خطور کرد. تلویزیون را روشن کرد تا حواسش پرت شود. صدای مجری در سرش پیچید: « دزدان دریایی سه لنج ماهیگیری ایرانی را در آبهای آزاد به گروگان گرفته‌اند. کشتی نیروهای دریایی که از مأموریت برمی‌گشت برای نجات آن‌ها مسیر خود را تغییر داده است.» 🍃اشکی از گوشه چشمش روی پیراهن بلند گُل‌گُلی‌اش ریخت. دستان چروکیده و لاغرش را به سوی آسمان بلند کرد. برای سلامتی و نجات ماهیگیران و نیروهای دریایی دعا کرد. 🌸سه روز تسبیح از دست عزیزجون نیفتاد و دائم در حال ذکر و دعا بود. روز چهارم اخبار خبر از آزادی و نجات ماهیگیران داد. سجده شکر به جا آورد و چشم انتظار آمدن محمود شد. ☘با رسیدن کشتی به ایران، خبر شهادت محمود به خانواده‌اش رسید. عزیزجون شب قبلش خواب محمود را دیده بود. محمود به او از شهادت و چشم انتظاری‌اش برای دیدارش گفته بود. همه نگران حال عزیزجون بودند؛ او خوابش را برای بقیه تعریف کرد. بعد آن روز عزیزجون چشم انتظار آمدن محمود است تا او را با خود ببرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
AUD-20210829-WA0023.mp3
13.47M
از: افراگل به: قطب عالم امکان ✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ☘ سلام و صلوات خدا بر تو ای امام حق 🌺 آقاجان جمعه متعلق به شماست. روزی است که عاقبت ظهور خواهی کرد. ما به پیشگاهت پناه آورده و مهمان خوان کریمانه تان هستیم. ای چشم پوش خطاهایمان ما را بپذیر . 🔸 أَيْنَ صَدْرُ الْخَلاَئِقِ ذُوالْبِرِّ وَ التَّقْوَی. كجاست آن پيشوا و صدرنشين آفريدگان، صاحب نيكوكارى و تقوا. سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج اللَّهُمَّ عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 ارواحناله الفداء 🆔 @parvanehaye_ashegh
✍ یا رفیقَ مَن لارفیق له 🌺 صبح را آغاز می‌کنیم با یاد و نام تو 🌸دقیقا یادمان نیست آخرین بار کی خودمان را پیدا کردیم؟! ولی خوب می‌دانیم هرگاه گم شده‌ایم، دستمان در دست تو نبود... ☀️همین ابتدای روز دستمان را به دستت می‌سپاریم. تو بهترینی برایمان بهترین رفیق دوستت داریم یارفیقَ مَن لا رفیقَ له یاانیسَ مَن لا انیسَ له 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨برای خانمت چقدر احترام قائلی؟ 🌹خیلی به ایشان [مادرم] اظهار محبت و علاقه می کردند و مقید بودند این اظهار محبت و علاقه را جلوی ما فرزندان هم علنی کنند. امام احترام فوق العاده ای برای خانم قائل بودند.... در طول شصت سال زندگی، هیچ وقت یک لیوان آب از خانم نخواستند.... در شرایط سخت روزهای آخر، هر وقت چشم باز می کردند، اگر قادر به صحبت بودند، می‌گفتند: خانم چطورند؟... . اگر روزی خانم غذا را تهیه می‌کردند، هر چقدر هم که بد می‌شد، کسی حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعریف می‌کردند. امام به ما می گفتند: «هیچ کس مادر شما نمی‌شود.» 📚پابه پای آفتاب، ج۱، ص۹۲ و۹۷، به نقل از فریده مصطفوی، دختر امام خمینی. رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌺اگر آرامش می‌خوای، بگذر. 📌در مشاجره‌های زندگی مشترک، بایستی بدنبال ريشه‌ها، علل و راه حل مشكلات گشت؛ نه مقصر دانستن، محكوم كردن و برنده شدن. 👌هنگام مطرح کردن مسئله تا حد امكان از طرح مسائل گذشته بايد خودداری نمود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍راز‌مهر 🌺شهلا سعی کرد کالسکه خرید را رد کند، اما شلنگ آب و وسایل نظافت نمی‌گذاشت. با لحن تندی گفت: «این‌ها را بردار تا رد شوم.» اما مرد نظافت‌چی حتی برنگشت تا ببیند چه خبر است. ☘صدای شهلا بلند شد. مهری در حالی که چادرش را به کمر گره می‌زد، آمد و وسایل را کنار دیوار کشید. 🌸_ بفرمایید خانم. 🍃همین که مهری خواست برود تا بقیه پادری‌ها را بشوید، شهلا گفت: «اولین باره به این ساختمان میای؟ همیشه آقای قربانی می‌ اومد.» 🌺مهری با اخم جواب داد: «آره. » ☘پسر خردسال شهلا که کنار مادرش ایستاده بود، آخرین گاز را به موز زد و پوستش را زمین انداخت. 🌸 در پارکینگ از سمت بیرون به داخل ساختمان باز شد. ماشین سمند سفیدی روی پل توقف کرد چند بار بوق زد تا مرد نظافت چی کنار برود. شهلا دست پسرش را گرفت. راننده سرش را از ماشین بیرون آورد. 🍃_هوووی هالو بکش کنار. 🌺مهری تا خودش را به داوود، نظافتچی ساختمان، برساند مرد راننده از ماشین پیاده شد. روبروی داوود ایستاد و فریاد کشید: « مگه صدای بوق را نمیشنوی؟ » 🍃 داوود تازه متوجه مرد جوان عصبانی شد. عقب عقب رفت روی پوست موز، محکم زمین خورد. 🌸مهری دست همسرش را گرفت و کمک کرد تا بلند شود. بعد با حرکات دست و لب در حالی که نگاهش به چشم های همسرش دوخته شده بود با اشاره با او صحبت کرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: سردار دلها به: شهید محمد حسین فهمیده لباس‌ها برای تنت زیاد گشاد و بزرگ بود. به تو اجازه نمی‌دادند که به خط مقدم بروی. دلت هوایی شده بود. وقتی تانک عراقی‌ها نزدیک می‌شد و تو در دلت اقتدا کردی به حضرت قاسم، مرگ برایت شیرین بود. نارنجک را برداشتی. به سمت تانک گام‌های استوارت را گذاشتی. حفظ ناموس و وطن، چیزی بود که از قاسم بن الحسن یاد گرفته‌ بودی. شهادتت مبارک ای افتخار ایران زمین 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید. 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨روز نو 🌒شب تاریک جایش را به روز روشن می‌دهد، تلخی‌ها و ناکامی‌ها، جایشان را به خوشی‌ها می‌دهند. ☀️ روز از نو متولد می‌شود. تو نیز امروز فرصتی دوباره یافتی برای نو شدن، بسم الله... 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نه، خودت ببر [آیت الله العظمی بهجت] مراقب بود که بچه‌ها معصیت انجام ندهند. اگر کسی از دست بچه‌هایش ناراحت می‌شد، هرگز فراموش نمی‌کرد؛ حتی تا بیست سال بعد. یک بار به من فرمود: غذایی درست کن و به در خانه فلانی ببر. گفتم: می‌گویم ببرند. فرمود: نه، خودت ببر. من غذا را بردم و دو روز بعد، آن شخص از دنیا رفت. آن شخص چندین سال پیش از این، از من ناراحت شده بود و من یادم رفته بود و حالا که نزدیک مرگش بود، آقا این گونه فرمود. 📚عبد محبوب (ویژه نامه پنجمین سالگرد رحلت حضرت آیت الله العظمی بهجت)، ص۴۲، به نقل از علی بهجت پور، پسر ایشان. 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دامن زن ✅ شاید بارها و بارها این سخن امام خمینی(ره) را شنیده باشید که فرموده‌اند: از دامن زن، مرد به معراج میرود. 🔘 پدر و مادر خصوصاً مادر خانواده، اگر بخواهند فرزندانی را تربیت کنند که مصداق سخن امام راحل باشد و به کمالات اخلاقی و روحی برسند، باید رفتارشان الگویی برای فرزندان باشد. 🔘 مهربانی را در تمام مراحل زندگی حفظ کنند. از کنار غُر زدن‌های بچه‌ها صبور بگذرند. فعال و پرنشاط باشند. خدا را محور تمام کارهایشان قرار دهند. ✅ چنین رفتاری، موجب سرریز شدن دریایی از امید و آرامش در زندگی او و اطرافیانش خواهد شد. 🆔 @tanha_rahe_narafte