🌨ای ابر چه سخاوتمندانه پاره ای از وجودت را می بخشی؟!
🕋همان سخاوتی که از خدای هستی بخش آموختی.
🍀چنان سخاوتی را از خدا می طلبم.
#کوته_نوشت
#صبح_طلوع
#نکته
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️نظم و انضباط
🌸 یکی از مهم ترین امور در جهت استحکام خانواده، داشتن نظم و انضباط در کارهاست. موفقیت در زندگی هم در گرو نظم و ترتیب است. منظم و مرتب بودن کمکی است برای رسیدن به اهداف یک زندگی. نظم همان آراستگی، پیراستگی، پیوستگی وانضباط در شئون مختلف زندگی است.
🔹حضرت علی(علیه السلام) در وصیت نامه خود به نظم اشاره کرده است تا جایی که آن را در کنار تقوای خدا قرار داده است و سفارش مؤکد نسبت به آن داشته است. امام على عليه السلام ـ در وصيت به امام حسن و امام حسين عليهما السلام نوشت : اُوصِيكُما و جَميعَ وُلدي و أهلي و مَن بَلَغَهُ كِتابي ، بتَقوَى اللّهِ و نَظمِ أمرِكُم؛ شما و همه فرزندان و كسانم و هر كه را نوشته ام به او رسد، به تقواى خدا و نظم داشتن در كارتان سفارش مى كنم.
📚نهج البلاغه ، حکمت۴۷
🍀برای ایجاد نظم در زندگی می توان از موارد زیر کمک گرفت:
🍀1- متعهد بودن
خودتان را موظف بدانید در تمام کارها و برنامه های زندگی نظم و ترتیب داشته باشید. از خورد و خوراک گرفته تا جسم ، روح و عواطف. حواستان به سخن گفتن هایتان باشد و افکارتان را کنترل کنید و از افکار منفی را از خود دور کنید.
🍀2- تمرکز بر روی اهداف
در ابتدای صبح که از خواب بیدار شده اید اهداف خود را در ذهن خود یادآوری کنید. شب ها هم قبل از خواب نیز اهداف خود را مرور کنید. همین مرور کردن ها انرژی و توان مضاعف به شما می دهد.
🍀3- استراحت کافی
برای موفقیت در کارها فکر و جسم شما باید استراحت کافی داشته باشد. اگر استراحت شما به اندازه باشد به آرامش دست خواهد یافت. هر چه آرامش بیشتر باشد موفقیت در کارها بیشتر خواهد شد.
🍀4- یادداشت کردن دغدغه ها
هر چه دغدغه ذهنی تان هست روی کاغذ بیاورید تا از شرّ آن خلاصی یابید و برای آن ها راه حلی اتخاذ کنید. شما با انجام این کار آرامش را مهمان خود کرده اید.
🍀5- برنامه ریزی
برای زندگیتان برنامه ریزی داشته باشید. کارهایی که نیاز به انرژی بیشتری دارد در اولویت برنامه تان و ابتدای کارهایتان قرار دهید.
🍀6- غذای مناسب
تغذیه مناسب و مفید که مواد مغذی و ویتامین های مورد نیاز بدن را تأمین کند خود کمک کننده است به ایجاد نظم در زندگی.
🍀7- نحوه شروع
از کارهای کوچک برای ایجاد نظم در زندگی شروع کنید. مثلا: تمیز نگه داشتن اتاق ها و یا مرتب نگه داشتن کتاب های قفسه های کتابخانه و... اگر این کارها برایتان عادی شود کارهای بزرگتر را به مرور زمان می توانید انجام دهید.
🍀8- عملی کردن تصمیم ها
هر برنامه ریزی که کردید درنگ نکنید و بلافاصله آن را انجام دهید.
#زندگی_بهتر
#نظم_و_آراستگی
#ارتباط_با_فرزندان
🆔 @tanha_rahe_narafte
👇پیامبر چگونه با کودکان رفتار می کرد؟
🌸یکی از بهترین روشهای پرورش درست عواطف کودک، نوازش و ابراز محبت به آنان است؛ زیرا همانگونه که کودک به غذاهای جسمی نیاز دارد، به غذاهای روحی نیز نیازمند است و مهربانی با وی، بهترین غذای روحی برای کودک است؛ زیرا کودک از بوسیدن، بوییدن و در آغوشگرفتن خشنود میشود و لذت میبرد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افزون بر دستورهایی که در این باره به پیروان خود میداد، در عمل به آنها نیز پیشگام بود.
✨ابنعباس میگوید: «نزد پیامبر بودم. فرزندش ابراهیم بر زانوی چپش و امام حسین (علیهالسّلام) بر زانوی راستش قرار داشت. آن حضرت گاهی ابراهیم را می بوسید و گاهی امام حسین (علیهالسّلام) را میبوسید.»
📚 ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب، ج۳، ص۲۳۴.
#ارتباط_با_فرزندان
#سیره_معصومین
#پیامبر_اکرم صلی اللَّه علیه و آله
🆔 @tanha_rahe_narafte
🤔پروردگارا! کدام عمل نزد تو برتر است؟
🌸الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : قالَ موسَى بنُ عِمرانَ عليه السلام : يا ربِّ؛ أيُّ الأعمال أفضَلُ عِندَكَ ؟ فقالَ : حُبُّ الأطفالِ ؛ فإنَّ فِطرَتَهُم على تَوحيدي ، فإن اُمِتُّهُم اُدخِلْهُم برَحمَتي جَنَّتي .
امام صادق عليه السلام : موسى بن عمران عليه السلام گفت: پروردگارا! كدام عمل نزد تو برتر است؟ فرمود: دوست داشتن كودكان؛ زيرا سرشت آنان بر توحيد من است و اگر آنها را بميرانم، به رحمت خود به بهشتشان مى برم.
📚 بحارالانوار،ج۱۰۳،ص۱۰۵،ح۱۰۴
#حدیث
#ارتباط_با_فرزندان
🆔 @tanha_rahe_narafte
🔔 زنگ خطر
🍃برگه ای همراه دستان بزرگی روی میز قرار گرفت. فرشاد سرش را بلند نکرد. آقای فرهمند با برداشتن دستش مثل حلزون ردی از خود بجا گذاشت. روی برگه خیس، نمره های ناپلئونی رژه می رفتند. 8، 10، ... نمره 8 فرشاد را یاد چشم و ابروی درهم گره خورده پدر انداخت. گوشت و استخوان های مدادی اش با یاد فریاد پدر لرزید:" پسره بی عرضه از پسرعمت، احمد یاد بگیر. قدش نصف تو ولی عرضه اش ده برابر تو. " فرشاد دستش را مشت کرد و چشم هایش را بست.
🌸 همسن بودن احمد با او کار دستش داده بود. در همه چیز با او مقایسه می شد. همیشه نمره هایش بیست بود. در کارهای خانه و بیرون از خانه به پدر ومادرش کمک می کرد. فرشاد وقتی کاری را انجام نمی داد یا نمره ای کم می آورد،پدر با آوردن اسم احمد و کارهایش او را چه در جمع چه در تنهایی خرد می کرد.
🍃جواد با دیدن حرکات و چشم های بسته فرشاد، سقلمه ای به او زد و گفت:" چته پسر؟ "
🌸فرشاد دستش را روی کارنامه گذاشت و آن را مچاله کرد. جواد چشمانش گرد شد و سرش را به سمت آقای فرهمند چرخاند. صدای مچاله شدن کاغذ دستش را روی هوا متوقف کرده بود. آقای فرهمند بدون اینکه رویش را برگرداند، گفت:" کارنامه هاتونو بدین پدراتون امضاء کنن و بیارید."
🍃 در راه برگشت از مدرسه جواد به فرشاد گفت:" کارنامتو چی کار می کنی؟ " فرشاد دسته کیفش را فشرد :" خودم امضاء می کنم." جواد خیره به نیمرخ پر اخم فرشاد گفت:" می فهمن اونوقت خر بیارو باقالی بارکن. جواب آقا معلم و باباتو باید با هم بدی. بده بابات امضاء کنه فوقش دو تا پس گردنیم می خوری."
🌸فرشاد از جواد فاصله گرفت، گفت:" اگه پس گردنی و کتک مفصلم می زد بهتر از این بود که دم به دقیقه احمد رو بکوبه تو سرم."
🍃هنوز حرف فرشاد تمام نشده بود که احمد را دید. فرشاد زیر لب گفت:" اَکِهی این اینجا چی کار می کنه. " احمد خندان به سمت فرشاد رفت، گفت:" سلام، چندم شدی؟"
🌸فرشاد و جواد به همدیگر نگاه کردند، فرشاد پرسید:" منظورت چیه؟ " احمد گفت:" شاگرد چندم شدی؟ من اول شدم. مامانم به بابات گفته برام یِ دوچرخه 24 دنده ای بیاره."
🍃جواد زیر گوش فرشاد گفت:" کارت تمومه بابات در جریانه اومدن کارنامست." جواد خداحافظی گفت و رفت. احمد منتظر به فرشاد چشم دوخت. فرشاد بدون توجه به او راهش را کج کرد. احمد با صدای بلند گفت:" داری فرار می کنی؟"
🌸فرشاد کارنامه اش را درون جیب میان مشتش فشرد. برگشت، گفت:" برای چی فرار کنم. جایی می خواستم برم که به لطف شما پشیمون شدم." از موقعی که به خانه رسیده بودند، مدام به ساعت نگاه می کرد. لبش را می جوید. منتظر بود پدر برسد. مادر سراغ کارنامه اش را نگرفته بود. احمد مثل آینه دق روبرویش نشسته و به تلویزیون خیره بود. تحمل حرف شنیدن از پدر در مقابل احمد را نداشت.
🍃 صدای به هم خوردن در حیاط، احمد را مثل جت به حیاط کشاند. صدای زنگ دوچرخه، زنگ خطر را برای فرشاد به صدا درآورد. فرشاد هم به حیاط رفت تا لااقل مادر خوار شدنش جلوی احمد را نبیند. سلام کرد و قبل از اینکه پدر سؤالی کند، کارنامه مچاله شده را جلوی او گرفت، گفت:" دو،سه تا درس افتادم مثل احمدم نه زرنگم نه درسخون؛ ولی نقاشی بیست شدم." احمد و پدر هاج و واج به فرشاد نگاه کردند. بغض گلویش را می فشرد؛ نمی خواست اشکش را ببینند. شق و رق بدون اینکه اجازه بدهد قطره ای اشک از چشمانش جاری شود از در خانه بیرون رفت. به محض بستن در سد اشک هایش شکست و چشمانش بارانی شد.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستان
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
🌺سلام مولای من!
🌿ترس من از بی هوای تو بودن است!
میشود هوای ما را داشته باشید؟
🌨می شود ما را زیر چتر بارانی نگاهتان، بگیرید؟!
✨مولای من به ما رحم بفرما.
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨نور می طلبم
و نور را تنها از تو می شود طلب نمود.📖
#کوته_نوشت
#نکته
#صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️شیوه صحیح برخورد نوجوان با والدین
🌺اگر فرزندان شیوه ارتباط و برخورد صحیح با والدین را بلد باشند، آرامش بیشتری خواهند داشت و محیط خانه برایشان دلپذیرتر خواهد بود. در این میان ارتباط نوجوان با پدر و مادر که معمولا همراه با چالش و درگیری است، از اهمیت بیشتری برخوردار است. هرگاه فرزندان در دوران نوجوانی به نکاتی توجه داشته باشند از بسیاری از درگیری ها و دلخوری ها جلوگیری می شود. از جمله این نکات می توان به موارد زیر اشاره کرد:
🍃1-گاهی مواقع فکر می کنید پدر و مادر شما منطقی برخورد نمی کنند در آن وقت ها مشاجره نکنید و موافقت خود را اعلام کنید.
🍁2-هرگاه والدین در حال صحبت کردن با شما هستند، بی توجهی نکنید و کار دیگری انجام ندهید چون این کارِ شما عصبانیت آن ها را به دنبال دارد.
🍃3-هر وقت والدین در حال گفت و گو با شما هستند و منطقی برخورد می کنند، میان کلام آن ها چیزی نگوئید و بعد از پایان حرف آنها، ایراد و اشکال خود را بگوئید.
🍁4-هیچگاه سخن پدر و مادر خود را قطع نکنید، چون باعث عصبانیت آن ها می شود و احتمال دارد نسبت به شما بی احترامی صورت بگیرد.
🍃5-هرگاه والدین شما با درخواست شما مخالفت می کنند، نگوئید: « چرا؟ » بلکه بگوئید: « چه باید بکنم؟» یا « چه کاری می توانم انجام بدهم تا شما با درخواست من موافقت کنید؟»
🍁6-هنگام عصبانیتِ پدر ومادر، خودتان را کنترل کنید و خونسردی خود را حفظ کنید. شاید علت ناراحتی والدین شما چیز دیگری باشد نه شما!
🍃7- زمانی که می خواهید خواسته تان را به پدر و مادر بگوئید، با صدای بلند حرف نزنید و آرام باشید. اگر داد و بیداد کنید، فقط صدای شما را می شنوند؛ ولی اگر آرام باشید حرف شما را نیز می فهمند.
🍁8-گاهی وقت ها که نمی توانید با آرامش با پدر و مادر حرف بزنید، خوب است صحبت خود را بنویسید و به آن ها بدهید.
🍃9- بعضی وقت ها با پدر و مادر خود در خصوص مسائل مورد علاقه شان صحبت کنید تا با این کار موجب خوشحالی و شگفتی آنان شوید.
🍁10- اگر پدر و مادر شما با هم به مشاجره پرداختند، آن ها را تنها بگذارید و شاهد بگو مگوی آن ها نباشید.
🍃11-با والدین خود صبور باشید و به یاد داشته باشید که دوران کودکی و نوجوانی شما برای آن ها سخت است. بنابراین با آن ها همراهی و همدلی کنید.
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨احترام به مادر
🌸احمد از همان کودکی احترام مادرش را داشت. بعضی مواقع که مادرش می گفت: “بروید از مغازه چیزی بخرید”. بقیه بچه ها به اقتضای عوالم بچه گی، تعلل می کردند اما احمد با همان درخواست اول به دنبال انجام کار می رفت.
🍃در احترام به مادر، روی نکات ریز هم دقت داشت. موقع سوار شدن به ماشین باید مادر جلو می نشست و برادرها عقب.
📚کتاب سند گمنامی؛ زندگی و خاطرات شهید مدافع حرم احمد مکیان، صفحه ۲۳ و ۳۴٫
#ارتباط_با_والدین
#سیره_شهدا
#شهید_احمد_مکیان
🆔 @tanha_rahe_narafte
☺️نگاه مهربان به والدین
🌺رسول خدا صلي الله عليه واله
می فرمایند : «ما وَلدٌ بارٌّ نَظَرَ الي أبويهِ الاّ كان له بكلّ نظْرَةٍ حجَّةً مبرورةً ... ؛
هر فرزند نيكوكاري كه با مهرباني به پدر و مادر خويش نگاه كند، در مقابل هر نگاه، ثواب يك حجّ كامل مقبول به او داده مي شود. سئوال كردند اي رسول خدا، حتّي اگر در هر روز صد مرتبه نگاه کند؟ فرمود: آري خداوند بزرگتر و پاك تر است.»
📚بحارالانوار، جلد ۷۴، صفحه ۷۳
#حدیث
#ارتباط_با_والدین
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️بهار لبخند
🍃مادرشوهر لیلا لبخند زنان گفت: «یه دکتر درست و حسابی برو، ما که تو خونوادمون نازا و عقیم نداریم، حتما مشکل از توِ.»
🌸لیلا به این نیش و کنایه ها عادت داشت. لبخند ملیحی زد، گفت: «چشم مادر جون پیگیر هستیم. هر چی خدا بخواد.»
🍃یعنی چی هر چه خدا بخواد! شاید خدا نخواد به تو بچه بده؛ یعنی باید پسر من حسرت بچه به دلش بمونه.
🌸لیلا از صراحت لهجه مادرشوهرش ناراحت شد. خواست حرفی بزند که یاد حرف شوهرش افتاد: «مادرم هر چی گفت تو بخاطر من احترامش رو نگه دار و جوابش رو نده.»
🍃آب گلویش را قورت داد گفت: «نه مادر جون إن شاءالله خدا به ما هم نظر می کنه. »
🌸مادرشوهرش ادامه داد:« من که چشمم آب نمیخوره شما بچه دار بشید، شاید شاید... »
🍃حرفش را نصفه رها کرد و به طرف آشپزخانه رفت.
🌸لیلا خواست بگوید: «شاید چی؟ اینقدر برای ما شاید شاید نکنید. با دیدن عکس شوهرش روی طاقچه، یاد حرف او افتاد: مادرم زبونش تنده ، ولی دل مهربونی داره. حرفاش رو به دل نگیر. بخاطر من احترامش رو نگه دار .»
🍃کمتر از یک سال بعد چشم لیلا به گل روی زهرا کوچولو روشن شد و گوش هایش از صدای فرزندش، پُر.
#ارتباط_با_والدین
#داستان
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
به نام خدای یکتا
✨خدای عزیز!
🌙ماه رجب، ماه استغفار و بخشش را ماه تو نامیدند.
🌙ماهی که بندگان را پاک می گردانی تا برای ورود به مهمانی ات پاک و شایسته باشند.
🌟پروردگارا جان و دل ما را نورانی بگردان و ما را پاک بپذیر.
⭐️🌟✨⭐️🌟✨⭐️🌟✨
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸مولای من
جوانه عشقت در دلم گرمای وجودت را می طلبد تا جان بگیرد.
#کوته_نوشت
#صبح_طلوع
#مهدوی
🆔 @tanha_rahe_narafte
☘در بعضی از مراکز کشور به خاطر جلوگیری از پیشرفت صحرا و بیابانزایی، برخی از نهالها و اصلههایی که مناسب نیست و مضر است، کاشته می شود. خیلی ضروری است که دستگاههای مسئول مراقبت کنند که چنین اتّفاقی نیفتد.
✨مقام معظم رهبری مد ظله العالی، ۹۷/۱۲/۱۵
#روز_درختکاری
#مقام_معظم_رهبری
#جمعه
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ مولای من
🌸 هر سال به بهار که می رسیم همه جا سبز و با طراوت می شود و لباس نو می پوشند، کی می شود بیایی تا قلب هایمان سبز و با طراوت شود و لباس عافیت، ایمان و عدالت بپوشد.
#مهدوی
#ارتباط_با_امام
🆔 @tanha_rahe_narafte
قال الإمامُ الصّادقُ (ع) :
إذا قامَ القائِمُ علیه السلام حَکَمَ بِالعَدلِ وَارتَفَعَ فی أیّامِهِ الجَورُ ، وأمِنَت بِهِ السُّبُلُ ، وأخرَجَتِ الأَرضُ بَرَکاتِها ورَدَّ کُلَّ حَقٍّ إلی أهلِهِ؛
✍هرگاه #قائم برخیزد ، به دادگری حکم راند و ستم در روزگار او به سر آید و راه ها #امن شود و زمین #برکت های خود را بیرون ریزد و هر حقی به صاحبش داده شود.
📚بحار الأنوار ، ج 52، ص 338
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مهدوی
#حدیث
🆔 @tanha_rahe_narafte
💥 اگر به سمت صلاح نزدیک بشویم ظهور نزدیک خواهد شد.
🔸شما مردم عزیز – بخصوص شما جوانها – هر چه که در صلاح خود، در معرفت و اخلاق و رفتار و کسب صلاحیتها در وجود خودتان بیشتر تلاش کنید این آینده را نزدیکتر خواهید کرد، اینها دست خود ماست اگر ما خودمان را به صلاح نزدیک کنیم،👈آن روز نزدیک خواهد شد.
✅همچنان که شهدای ما با فدا کردن جان خودشان آن روز را نزدیک کردند، آن نسلی که برای انقلاب آن فداکاریها را کردند، با فداکاریهای خودشان آن آینده را نزدیکتر کردند هر چه ما کار خیر و اصلاح درونی خود و تلاش برای اصلاح جامعه انجام بدهیم آن عاقبت را دایما نزدیکتر می کنیم.
🎤بیانات مقام معظم رهبری،۱۳۷۹/۰۸/۲۲
#مهدوی
#اخلاقی
#زندگی_بهتر
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍شش درهم
🌸صدای آه و ناله عبدالله دلش را فشرد . مثل مار به خود می پیچید. دانه های عرق صورتش را خیس کرده بود. حلیمه با دستمال مدام عرق پیشانی فرزندش را پاک می کرد. قلبش مثل تبل بر دیوار سینه اش می کوبید. صدای در چوبی خانه ابروهای درهمش را باز کرد. چشمان نمدارش را پاک کرد.
🍃طبیب عبدالله را معاینه کرد و گفت:« دارویی برایش می نویسم حتما از عطاری تهیه اش کن و گرنه حالش بدتر از این می شه. » طبیب از جایش بلند شد. حلیمه دو سکه ی باقی مانده درون کیسه پول را به طبیب داد.
🌸 مریضی و خانه نشینی عبدالله آنها را در مضیقه قرار داده بود. حلیمه هر ماه مقداری پول پس انداز کرده بود که در ایام بیماری عبدالله تمام آن را خرج کرد. دیگ مسی را هم فروخته بود تا هزینه طبیب را بدهد.
🍃نسخه پزشک را مقابل چشمان ریز و گود رفته اش گرفت. صدای آه و ناله عبدالله روحش را می خراشید. دور تا دور اتاق را نگاه کرد. حصیر پاره زیر پایشان قابل فروش نبود. کاسه و بشقاب لب پرشان را هم کسی نمی خرید. چشم هایش با شبنم اشک تر شد. دوباره نگاهی به اطرافش انداخت. چشمانش به قفل در گره خورد. قفل پولادی سیاه شده مثل طلا درخشید. با دستان لرزانش قفل را باز کرد و به سمت بازار رفت.
🌸بوی داروهای گیاهی مشامش را پر کرد. عطار در حال زیر و رو کردن گل برگ های گل محمدی بود. حلیمه نسخه طبیب را نشان عطار داد،گفت:« هزینه اش چقدر میشه؟» عطار گفت:« هفت درهم.»
🍃حلیمه راهی مغازه قفل فروش در گوشه دیگر بازار شد. صدای قیژ قیژ سوهان بر بدن کلید با صدای حلیمه قطع شد:« این قفل رو چند می خری؟» قفل فروش دست به سبیل هایش کشید. نگاهی به قفل انداخت:« شش درهم بیشتر نمی ارزه.» حلیمه نسخه را میان انگشتان باریک و لرزانش فشرد، گفت:« یِ درهم بیشتر نمی خری؟» قفل فروش به سوهان کشیدن مشغول شد، گفت:« نه.»
حلیمه بغض کرد؛ اما نگذاشت بغضش بترکد. سراغ مغازه ی دیگری رفت و مغازه ی دیگر. هیچکدام بیشتر از شش درهم قفل را نمی خریدند.
🌸در گوشه ی دیگر شهر، حسین سر سجاده نشسته بود و برای دیدن امام زمان( عج) دعا می کرد. چندین سال کار شب و روزش نماز و دعا برای دیدار امام شده بود. مرواریدهای اشک از چشمانش جاری شد، دست به دعا بلند کرد و گفت:« خدایا! کجا به دنبال امامم بگردم؟» یکدفعه حسی در قلبش او را وادار کرد تا برخیزد. درنگ نکرد. تپش های قلبش او را از کوچه ای به کوچه ای دیگر راهنمایی می کرد.
🍃صدای برخورد پتک بر سر آهن، حسین را به سمت مغازه آهنگری کشید. تپش های قلبش به اوج رسید. مرد بلند قامتی روی سکوی آهنگری نشسته بود. چشمان سیاه و درشت، سیمای سفید و پر نور، سینه ستبر و شانه های قوی اش حسین را مطمئن کرد. او امام زمان (عج) بود. دلش به سوی امام پر کشید. گام هایش را آرام به سمت امام برداشت. دلش می خواست فریاد بزند و بگوید:« آهای مردم! امام زمان (عج) اینجاست. » اما لحظه ای بعد پشیمان شد. اگر می گفت خودش هم از دیدن امام محروم می شد. به اطراف نگاه کرد. هیچکس حواسش نبود و هر کس به کار خود مشغول بود؛ آهنگر پتک را بالا می برد و بر سر آهن فرود می آورد. نزدیکتر رفت. گوشه دیوار قصابی تکیه داد تا از نزدیک امام را ببیند. صدای مداوم پتک، نگاهش را به صورت خیس از عرق آهنگر کشید، در دل گفت:« روحشم خبر نداره چه کسی در مغازه اش نشسته. حیف،حیف.»
🌸صدای پیرزنی رشته افکارش را در هم پیچید:« آقا این قفل رو ازم هفت درهم می خری؟ می دونم شش درهم بیشتر نمی خرند؛ ولی... ولی به خاطر خدا هفت درهم ازم بخرش. پسرم بیماره و پول دوایش هفت درهم می شه.»
🍃آهنگر پیشانی خیس از عرقش را پاک کرد. دستان سرخ و پینه بسته اش را پیش برد و قفل را گرفت. نگاهی به پشت و رویش انداخت، گفت:« اینکه ده درهم می ارزه. اگر کلیدش درست بشه هم دوازده درهم می ارزه. من ده درهم بهت بدم؟» لب های چروکیده حمیده لرزید. سرش را به نشانه تأیید تکان داد. آهنگر ده درهم را به او داد. جان به بدن خسته حلیمه برگشت و به سمت عطاری رفت.
🌸حسین خیره به صورت آهنگر شد. آهنگر گفت:« یابن رسول الله! اینجا گرمه، اجازه بدید برایتان آب خنک بیارم.» چشمان حسین گرد شد. نگاهی به امام (عج) انداخت. امام (عج) رو به سوی حسین کرد،گفت:« اگر همه مثل این مرد، مسلمان باشید، ما به سراغ شما می آییم.»
#مهدوی
#داستان
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌 شما
🌺از:گمنام
🌸به: منجی عالم بشریت
✨السلام علیک یا صاحب الزمان
🍃سلام علیکم نور چشم و روشنایی دلم امیدوارم که حالتون خوب باشه💗
🌱این جمعه هم به پایان رسید و ما ماندیم بدون شما...غروب جمعه سخت نفس گیر است تمام غم هاو غصه های عالم جمع شدند در غروب جمعه...خدایا این جمعه را آخرین غروب جمعه غیبت ولی عصرمان قرار بده🤲🏻
💐اللهم عجل لولیک فرج💐
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در فضای مجازی منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨اگر درونت با گرمای امید و ایمان زنده باشد، در سردترین و سخت ترین فضاها نیز دوام خواهی آورد.
#صبح_طلوع
#کوته_نوشت
🆔 @tanha_rahe_narafte
#خانمها_بخوانند 🧕🏻
مرد از خانمش چی می خواد؟؟🧐🧐
احترام برای آقایون از عشق هم واجبتره. احترام گذاشتن یعنی اینکه، شما باید به شغلشون، هدفها و آرزوهاشون، سبک زندگیشون، خانواده و خودشون احترام بذارین. درواقع آقایون دوست دارن همونطور که هستن، دوستشون داشته باشین و نخواین تغییرشون بدین. قصد تغییر دادن و مقایسه کردنش با آقایون دیگه، کار اشتباهیه و اگر زیاد تکرار بشه، میتونه رابطه رو خراب کنه. مخصوصا در جمع، آقایون ازتون انتظار دارن که باهاشون خیلی محترمانه رفتار کنین تا شان و مقامشون در جمع حفظ بشه.
👈 حواست بود بانو چی گفتم ، #احترام به هرآنچه آقا داره یعنی خانواده ش رو نکوب تو سرش یعنی عصبانی میشی کار و خانواده و شخصیتش رو له نکن🔴
#خانواده
#احترام
#زندگی_بهتر
#همسرداری
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨توجّه به خواستِ همسر
🍃امام حسین علیهالسلام به خواست، علاقه و حسّ زیبایى دوستى همسرش، توجّه خاصّى می نمود و برخى اوقات به همین خاطر با انتقادات اصحاب و دوستان خود رو به رو می شد؛ ولى به خواستِ طبیعى و مشروع همسر خویش احترام می گذاشت.
☘جابر از امام باقر علیه السلام نقل می کند:
🌸عدّه اى بر امام حسین علیه السلام وارد شدند؛ ناگاه فرشهاى گرانقیمت و پشتی هاى فاخر و زیبا را در منزل آن حضرت مشاهده نمودند. عرض کردند: اى فرزند رسول خدا! ما در منزل شما وسایل و چیزهایى مشاهده می کنیم که ناخوشایند ماست (وجود این وسایل در منزل شما را، مناسب نمی دانیم.)
🌿حضرت فرمود: اِنّا نتزوِّج النّساءَ فنُعطیهنّ مهورهنَّ فیشترین ما شئنَ لَیس لَنا منه شىءٌ؛
🌼ما بعد از ازدواج، مهریّه همسرانمان را پرداخت می کنیم و آنها هر چه دوست داشتند، براى خود خریدارى مىکنند. هیچیک از وسایلى که مشاهده نمودید، از آنِ ما نیست.
📚کافى، ج ۶، ص ۴۷۶، ح ۱
#سیره_معصومین
#همسرداری
#امام_حسین علیهالسلام
🆔 @tanha_rahe_narafte
❤ محبت خدایی
🌸 هرچه به هم محبت کنید، خوب است و خود محبت هم اعتماد می آورد.
این محبت زن و شوهر هم جزو محبت های خدایی است.
این از آن محبت های خوب است. هرچه بیشتر شود بهتر هست.
🎤 بیانات مقام معظم رهبری دامت برکاته، ۷۷/۰۱/۱۹
#محبت
#خانواده
#همسرداری
#زندگی_بهتر
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️خشم اژدها!
🌸صدای لرزش گوشی، مریم را دعوت کرد تا راز درونش را با او درمیان بگذارد.با رمز یاعلی قفل باز شد. «بازم مثل همیشه که اطلاعاتت غلط بود. با کلی مکافات مرخصی گرفتم رفتم دفتر اسناد، حالا میگه باید شناسنامه و کارت ملی خانومت هم باشه.»
🍃آقامجید مهربان بود اما همیشه قانون و وقت شناسی در زندگیش حرف اول و آخر را می زد. هرچیزی که از این خط قرمز میگذشت، حسابش با کرام الکاتبین بود.
🌸مریم، تصویر مجیدی که کوره آتش شده بود را از ذهنش پاک کرد. نفس عمیقی کشید تا بهتر بتواند بنویسد:«ببخشید عزیزم. من که قبلا نرفته بودم. اون آقا هم نگفت که چی نیاز داره. فقط گفت آقاتون بره دفتر اسناد امضا کنه.»پیام را با دو ایموجی غم و بوسه تمام کرد. خوب میدانست که اگر تماس بگیرد و بخواهد توضیح بیشتری بدهد، باشنیدن فریادهای مجید، هوس میکند او را به رگبار ببندد. بعد هم تیربار آقامجید به کار می افتاد و میدان جنگی تمام عیار به پا می شد.
🍃چند ساعتی گذشت. چیزی به ساعت 14 نمانده بود. آقا مجید هیچ وقت بیشتر از یک ساعت عصبانی نمی ماند. اما اگر اژدهای خشمش بیدار میشد، زبانه های آتش این خشم، تمام قلب مریم را می سوزاند.
🌸مریم گوشی را برداشت تا با سیاستهای زنانه اش، آخرین تیر را شلیک کند.» سلام عزیزم! خسته نباشی. میدونم به خاطر من امروز خیلی اذیت شدی. ناهار منتظرت باشم یا امروز هم نمیای؟»
🍃_سلام آقای برادر! (این اصطلاحی بود که آقامجید همیشه استفاده میکرد) خانم میدونی به چه سختی جای پارک پیدا کردم. دفترخونه شلوغ بود. یه عالمه صبر کردم، تازه میگه شناسنامه و کارت ملی خانومت رو بده اسکن کنم. تو که میدونی من به بدبختی رئیس رو راضی میکنم 1 ساعت مرخصی بده، تو رو خدا اطلاعاتت رو تکمیل کن. حالا دوباره کاری شد.
🌸مریم با کرشمه های مثال زدنی خودش جواب داد: «الهی بمیرم. خدا بگم چکارش کنه. بهم نگفت باید مدارک چی بدم. منم فکر کردم همون فرم کافیه. نگفتی ناهار چکار کنم؟»
🍃- امروز خیلی کار دارم. ناهار هستم. منتظرم نباش.
🌸_باشه عزیزم. شب میبینمت. خیلی خوبه باهم بریم بیرون یه دوری بزنیم. خیلی وقته بچه ها رو یه دل سیر ندیدی. بگم آماده باشن؟
🍃_حالا بهت خبر میدم. خودم تکلیف خودمو نمیدونم. بذار ببینم چی پیش میاد.
🌸_ باشه آقای خشم اژدهای من! منتظرت هستم.
🍃گوشی را که قطع کرد، انگار بعد از مذاکره با 5+1، دستاورد مهمی به دست آورده است. خیلی خوشحال بود که اینبار، زود از کوره در نرفت و جرقه یک بگو مگو را روشن نکرد.
📖 1.آل عمران، آیه134
#همسرداری
#داستان
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
✨خدایا
🌘من را بخاطر شب های بسیاری که بدون شکر تو چشم هایم را بستم
🌞من را بخاطر صبح هایی که بدون یاد تو چشم هایم را باز کردم
🌺من را برای لحظات خوشحالی که به یادت نبودم
🌼من را برای مشکلاتم که آنان را به تو نسبت می دادم
🌻ببخش ، چرا که تو سزاوار بخشندگی هستی.
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#مناجات_با_خدا
🆔 @parvanehaye_ashegh