eitaa logo
مسار
334 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
706 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨نون و پنیر و انگور هم شد ناهار؟ 🌹غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود. 🌺با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا، موقع ناهار رسیده بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر چه می‌خواهد بهش غذا بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسر های مختلف. 🌻بعدها به مادرش تعریف کرد که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچه‌های نانوایی پیدا کردم یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو خوردم». 📚 یادگاران /جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد،خاطره شماره ۶-۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨شهید کربلایی 🍃غلام علی را بعد از شهادتش، چند باری در خواب دیدم. آخرین بار که در خواب دیدمش، پرسیدم: کجایی مادر؟ چه خبر؟ 🍀گفت: دارم می‌روم کربلا. هر شب جمعه می‌روم کربلا زیارت حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام. 📚یادگاران،جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی، به قلم سید احمد معصومی نژاد، خاطره شماره ۹۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨عشق و ارادت شهدا به حضرت زهرا(س) غلام علی آخرین روضه اش را قبل از شروع عملیات خواند. بین روضه، حضرت زهرا(س) را مخاطب قرار داد و گفت:«خانم! عمریه نوکری شما و فرزندان تون رو کردم و تا حالا چیزی ازتون نخواستم؛ ولی حالا می خوام تو اون لحظات آخر کمک کنید.» در گرماگرم عملیات، وقتی گلوله رگبار به سینه‌اش نشست، خم شد. زیر نور ماه می‌دیدم که خون تو پیراهنش جمع شده. سعی کردم سرش را روی پایم بگذارم، نگذاشت. سرش را روی زمین گذاشت و سه بار “یا زهرا” گفت و چشمانش را بست. حضرت زهرا(س) آمده بود کمکش. 📚مجموعه یادگاران،جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی، به قلم سید احمد معصومی نژاد،خاطره شماره ۹۲-۹۳ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نون و پنیر و انگور هم شد ناهار؟ 🌹غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود. 🌺با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا، موقع ناهار رسیده بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر چه می‌خواهد بهش غذا بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسر های مختلف. 🌻بعدها به مادرش تعریف کرد که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچه‌های نانوایی پیدا کردم یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو خوردم». 📚 یادگاران /جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد،خاطره شماره ۶-۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte