eitaa logo
مسار
337 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
534 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✨درس زندگی در همان اوایل درس حضرت امام که ایشان برخی نکات اخلاقی را می‌فرمودند، حاج آقا (شهید محلاتی) برای ما نقل کردند که امروز حضرت امام در درس فرمودند: «طلبه‌های متأهل نباید شب‌ها مطالعه کنند، بلکه شب‌ها را به رسیدن به امورات منزل و رسیدگی به زن و فرزند گذرانده و سحرها را به مطالعه اختصاص دهند.» 📚صحیفه دل، ص۱۲۷، به نقل از همسر شهید آیت الله محلاتی 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨پذیرایی از ساواکی ها ☘️رفتار فضل‌الله با ساواکی‌ها هم عجیب بود. یک دفعه ریختند خانه‌مان. همه‌شان لباس شخصی بودند به جز یکی‌شان که لباس نظامی داشت با کلی درجه و واکسیل و مدال. دادستان ارتش بود ⚡️به کتاب خانه آمدند. نظامی درجه‌دار به لباس شخصی‌ها گفت: «می‌خواهم این کتاب خانه را برایم شخم بزنید. کتاب به کتاب، ورق به ورق.» 🍃فضل الله اما آرام و خنده رو. رفته بود آشپزخانه برایشان چای و میوه می آورد و تعارفشان می کرد. انگار که عزیز ترین مهمان هایش هستند. 💫من راضی نبودم و زیر لب می گفتم: «درد بخورند الهی.» فضل الله می‌گفت: «نگو سید خدا! این طوری نگو. بگو این ها حبیب خدایند و مهمان ما و احترام بهشان واجب است.» راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید 📚 نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ محلاتی به روایت همسر شهید، نویسنده: معصومه شیبانی، صفحه ۳۰-۲۹ 🆔 @masare_ir
✨حسن معاشرت با همسر 🍃خیلی زود به من بر می‌خورد و قهر می‌کردم و یا تهدید به قهر می‌کردم؛ ولی فضل‌الله نمی‌گذاشت کار به جاهای باریک بکشد کافی به بود که بخندد، یا شوخی کند و حرف تو حرف بیاورد تا من آرام شوم. ☘️وقتی که عصبانی می‌شدم و خونم به جوش می‌آمد، کسی جلو دارم نبود. صدایم بلند‌تر می‌شد و بهانه‌گیری‌هایم زیاد. فضل‌الله هم که اهل تلافی نبود. کارش فقط خنده بود و خوش زبانی؛ اما وقتی می‌دید همین حربه هم، آمپرم را بالاتر می‌برد، تنها کاری که از دستش بر می‌آمد این بود عبایش را روی دوشش می‌انداخت و می‌رفت حرم تا پرم به پرش نگیرد؛ اما با همان خنده یک دقیقه پیش. 🌺وقتی می‌رفت بیشتر حرص می‌خوردم و تصمیم می‌گرفتم که اگر برگردد یک کلام هم باهاش حرف نمی‌زنم. وقتی پایش را می‌گذاشت داخل خانه، با همان خنده اش می‌گفت: «سلام سلام، سلام خانوم»، پقی می‌زدم زیر خنده و اصلا یادم می‌رفت که بنا داشتم بر قهر و غضب. در این زندگی ۳۱ ساله، حتی یک ساعت نشد که با من قهر کند. راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید 📚 نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ محلاتی به روایت همسر شهید، نویسنده: معصومه شیبانی، صفحه۱۶ 🆔 @masare_ir
✨تقید به لباس روحانیت در سیره شهید فضل الله محلاتی 🍃وقتی قضیه ۱۵ خرداد پیش آمد ساواکی ها در به در دنبالش بودند. دوازده روز خانه به خانه، جا عوض می کرد. شب اول در خانه اول، با آقایان اعتماد زاده، شجونی و مروارید استخاره می گیرند، برای رفتن خوب می آید. ☘برای اینکه شناسایی نشوند، می روند چهار دست لباس شخصی می آورند. اکثر همراهان می پوشند؛ اما فضل الله زیر بار نمی رود. او می گوید: « آمدیم زد و من شهید شدم. دلم نمی آید با لباس عاریتی شهید شوم. اصلا شهادت را با همین لباس خودم دوست دارم.» 🌾وقتی هم که زندان قزل قلعه بود یکی از چیزهایی که مجاز بودیم ببریم، لباس روحانیت بود. یک دست عبا و عمامه تمیز برایش می بردم. راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید 📚مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ محلاتی به روایت همسر شهید، نویسنده: معصومه شیبانی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۲۲-۲۱ و ۲۸ 🆔 @masare_ir
✨تبلیغ چهره به چهره 🍃هم بند فضل الله یک کمونیستی بود که در یک خانواده مذهبی بزرگ شده بود. همیشه نمازخواندن های دیگران را مسخره می‌کرد. فضل‌الله که نماز می‌خواند، او را هم دعوت به نماز کرد. ☘زندانی گفت: «بی خود مرا با شیطان در جنگ نیانداز که من به چیزی اعتقاد ندارم.» آن شب خیلی با هم صحبت کردند. زندانی همان شب خواب پدرش را می‌بیند که روبروی آتش تنور نشسته و عصبانی نگاهش می‌کرد. 🌾فضل الله چهل روز با او مدارا می‌کند تا آنکه بعد از چهل روز زندانی کمونیست پا روی غرورش می‌گذارد و از فضل‌الله کمک می‌خواهد. فضل‌الله می‌گوید دل سپردن اول راه است و پاک شدن از گناهان قدم بعدی. 💫به حمام می‌فرستدش تا غسل توبه کند. لباس خودش را هم می‌دهد تا بپوشد و شهادتین بگوید. بعد از مدتی آزاد که می‌شود، به خانه برادرش می‌رود. همان ابتدای ورود مهر و جا نماز می‌خواهد و مسیر قبله را. 🍃برادرش پی فضل‌الله آمده بود. می‌‌گفت که چه کردی با این برادر من که از اول عمرش نه نماز بلد بود و نه خوانده و نه روزه گرفته بود. هر چه می پرسید فضل الله طفره می رفت. می‌گفت: «اگر من هم چیزی گفته باشم، خودش آمادگی داشته.» راوی: اقلیم سادات شهیدی؛ همسر شهید 📚مجموعه نیمه پنهان ماه، جلد ۲۱؛ محلاتی به روایت همسر شهید، نویسنده: معصومه شیبانی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دوم- ۱۳۹۵؛ صفحه ۴۲-۳۹ 🆔 @masare_ir