✨جلوه محبت حضرت زهرا (س) در زندگی شهید احمد کاظمی
🌷شهید احمد کاظمی در عملیات بیت المقدس ترکش به سرش خورده بود. با التماس بردیمش اورژانس.
اصرار داشت سر پایی مداوایش کنند. پزشک که زخم عمیقش را دید بستریش کرد. بر اثر خون ریزی زیاد از هوش رفت؛اما یکباره به هوش آمد و گفت: «بلند شو برویم.» اصرار کردم و دلیل این تصمیم را پرسیدم.
🌾گفت: «می گویم به شرط اینکه تا زندهام به کسی نگویی. در اتاق عمل خوابیده بودم که حضرت زهرا سلام الله علیها از در وارد شدند. دستی به سرم کشیدند و گفتند بلند شو! بلند شو! چیزی نیست. بلند شو برو به کارهایت برس.»
راوی: آقای خانزاده
📚کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، گرد آوری: حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، انتشارات حماسه یاران، چاپ دوم- بهار ۱۳۹۵، خاطره ۵۹
#سیره_شهدا
#شهید_کاظمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✨نگاه شهید کاظمی به پست و مقام!
💠از همسایه ها که همکار احمد بودند؛ شنیده بودم به همین زودی می شود فرمانده نیروی زمینی سپاه. چند بار ازش پرسیدم طفره رفت و حرف را عوض کرد.
🔹شبی که حکمش را از تلویزیون خواندند بهش گفتم «چرا نگفتی؟» گفت: «مگه فرقی می کنه؟ مهم اینه که بتونم خدمت کنم اینجا و اونجا نداره این مقام ها مثل یه ورق کاغذ زیر پا می مونه. اگه یه روزی برکنارم کنن انگار یه ورق کاغذ رو از زیر پام کشیدند. هیچ احساسی ندارم. فقط باید بتونم بهتر خدمت کنم؛ همین».
📚کتاب یادگارن، جلد ۱۹ ؛ کتاب احمد کاظمی، نویسنده: یحیی نیازی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول: ۱۳۸۹؛ خاطره ۹۶
#سیره_شهدا
#شهید_کاظمی
#عکسنوشته_حسنا
📚 @masare_ir
✨نگاه شهید کاظمی به پست و مقام!
💠از همسایه ها که همکار احمد بودند؛ شنیده بودم به همین زودی می شود فرمانده نیروی زمینی سپاه. چند بار ازش پرسیدم طفره رفت و حرف را عوض کرد.
🔹شبی که حکمش را از تلویزیون خواندند بهش گفتم «چرا نگفتی؟» گفت: «مگه فرقی می کنه؟ مهم اینه که بتونم خدمت کنم اینجا و اونجا نداره این مقام ها مثل یه ورق کاغذ زیر پا می مونه. اگه یه روزی برکنارم کنن انگار یه ورق کاغذ رو از زیر پام کشیدند. هیچ احساسی ندارم. فقط باید بتونم بهتر خدمت کنم؛ همین».
📚کتاب یادگارن، جلد ۱۹ ؛ کتاب احمد کاظمی، نویسنده: یحیی نیازی، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: اول: ۱۳۸۹؛ خاطره ۹۶
#سیره_شهدا
#شهید_کاظمی
#عکسنوشته_حسنا
📚 @masare_ir