✍مسافر سرزمین بیقراریها
🥀طبل عزا نواخته میشود، آسمان میگرید، زمین بیقرار، درختان سر بهزیر و زانوی غم در بغل، ملکوتیان عرش را سیاهپوش کردهاند.
🕯 ندای حسنین (علیهماالسلام) فضای غریبانه زمانه را طنینانداز کرده است و پروانهوار اطراف شمع وجود مادر به طواف میپردازند، میخواهند دوباره بالهای محبتش بر سر آنها سایه بگستراند، میخواهند از شمع وجود مادر برای ادامه مسیر روشنایی یابند اما شمع کم نور است.
🍁 ملائک پابه پای زینب (سلاماللهعلیها) نوحه سرا شدهاند و آینده پریشان را به نظاره نشستهاند، ای زمان چرا متوقف نمی شوی؟ میخواهم در تو بمانم، خاطرات سالهای نهچندان دور زندگی را در قاب لحظهها رصد مینماید.
✨دوباره حسنین (علیهماالسلام) اطراف مادر با او به نجوا نشستهاند ناگاه دستی از زیر کفن بیرون میآید فرزندانش را در زیر بال محبتش میگیرد؛ وداع آخر خوانده میشود او باید آماده میشد آماده سفرانتظار. سفری تا بینهایت.
🍂 شمع وجود مادر خاموش میشود. فرزندانش را به خدا میسپارد، قطار مرگ او را سوار مینماید همراهان با اشک و اندوه خود، ریل زندگی او را به سوی ایستگاه سرزمین بیقراریها شستشو مینمایند.
🖤 اکنون سفرش شروع شد؛ ملائک به استقبالش میآیند تا مسافر جاده معشوق را به سر منزل مقصود برسانند. با قلبی مالامال از غم و اندوه آرام مییابد قطار مرگ مسافرش را به منزل مقصود رساند. پدرش به استقبالش میآید و نجواهای خود با او میگوید.
#فاطمیه
#به_قلم_آلاله
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
🏴السلام علیک یا فاطمةالزهرا سلامالله علیها🖤
فاطمیه آمد و دل در نوا شد
نام زهرا ذکر لبها هر کجا شد
مخفیانه جسم پاک او نهان شد
دست احمد از مزار او عیان شد
🍂🥀🍂🥀🍂
#ارسالی_اعضا😍
#فاطمیه
☘یکی از اعضای خوب کانال نوشته: «آن لحظه که قدم در روضهی حضرت مادر گذاشتم و چشمم به پرچمهایِ فاطمیه افتاد خدا رو شکر کردم... به اطرافم نگاه کردم هر کس در حال معنوی خودش بود. عطر و طعم چای روضهی مادر به دلم نشست. از خدمت کردن در مجلس روضهی مادر به اندازهی ریختنِ چای روضه، سهمی قسمتم شد. حال و هوای مجلس مادر قابل وصف نیست، بلکه درک کردنیست. آن لحظه که نیت میکنی بانیِ روضهای کوچک باشی و آرزومندی هر ساله روضهی خانگی به یاد مظلومیت حضرت زهرا سلامالله علیها بر پاکنی. آیا انتخاب میشوم برای عرض ارادت؟
حضرت مادر ...
باورم نمیشود جواب مرا ندهی، تو همسایهات را دعا میکردی. برایم دعا کن، هر ساله در ایام فاطمیه عزادارت باشم؛ چون پروندهی غصب فدک باز است و ما به عنوان مدافعان حقت خدمتگزاری کنیم.»
🖤🍂🖤🍂🖤
💎 حضرت زهرا سلامالله علیها در خطبه فدک فرمود: «... میدانم یاری نکردن وجودتان را فراگرفته و بی وفایی همچون لباسی بر قلبهای شما پوشیده شده است.
ولی این سخنان بخاطر بر لب رسیدن جانم بود. آههایی بود که برای خاموش نمودن آتش غضبم کشیدم و سستی تکیه گاهم بود و ضعف یقین شماست و اظهار غصهی سینهام است که دیگر نتوانستم آن را مخفی کنم و برای اتمام حجت بود...»
🏴✨🏴✨🏴
🆔 @masare_ir
✍جانِعلی
جانِ علی برای دلخوشیام مشغول کار خانه شدی؟😔
یا که به دعای🤲 بچهها شفا گرفتهای؟!
🥀عزیزِ مصطفی این چند روز نصفِجان شدم. فکر میکنی روی نیلی زِمَن پنهان کردهای نمیبینم؟! یادتان رفته است از همان روز اول در تو ذوب شدهام؟
فاطمه جان میدانم پهلویتان هنوز درد میکند. میفهمم بازویتان هنوز تیر میکشد. خانهتکانی دیگر بس است،جارو نکش، نان نپز بانوی من! جگرم میسوزد!
آه قلبم چقدر تیر میکشد.💔
🍁موی زینبت را چگونه شانه زدهای؟
سر حسن و حسین را با کدام دست شُستهای؟
🍃زهرا جان تو بگو علی بعد از تو چه کند؟ نامهربانیِ مردم کوچه را، با نگاه تبسم چه کسی فراموش کند؟
وقتی جواب سلام ✋مرا نمیدهند، دلخوشیام به سلام تو است.
سَرِ علی بعد از تو به درون چاه میرود، مونس و همدمم بعد از تو ای دختر رسولخدا چاه میشود.
🍂این لحظات آخر کمی با علی حرف بزن!
#فاطمیه
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
🏴السلام علیک یا فاطمةالزهرا سلامالله علیها🖤
من ایستاده بودم، دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه، گه، بین خانه میزد
گاهی به پشت و پهلو، گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم وصورت، گاهی به شانه میزد
با چشم خویش دیدم، مظلومی پدر را
از نالهای که مادر، در آستانه میزد
مردم به خواب بودند، مادر ز هوش میرفت
بابا به صورتش آب، ز اشک شبانه میزد
🍂🥀🍂🥀🍂
#ارسالی_اعضا😍
#فاطمیه
☘️یکی از اعضای خوب کانال نوشته: «با شنیدن روضهی مادر حس غم و غربت روی دلم نشست. با خودم فکر کردم وقتی حضرت علی علیهالسلام بعد از شهادت خانم، وارد خونه میشد چقدر غریب بودن؛ دیدن جای خالی حضرت و همین طور دیدن در و دیوار...
شده خاموش دگر آن صوت و نوای فاطمه
شده حیدر سیه پوش اندر عزای فاطمه
خدایا کمک کن از حال و هوای روضه خارج نشم و قلبم با نام یا زهرا (س) نورانی بشه و از تاریکیهای نفسم دور بشم.
یا زهرا مددی...»
🖤🍂🖤🍂🖤
💎حضرت زهرا سلامالله علیها در خطبه فدک فرمود: «... آیا در ارث پدرم، به من ظلم شود در حالی که شما حال مرا میبینید و صدای مرا میشنوید و اجتماعتان منسجم است و ندای نصرت طلبی من به شما میرسد و آگاهی بر مظلومیت من همگی شما را فرا گرفته است؟!...»
🏴✨🏴✨🏴
🆔 @masare_ir
✍شقالقمر
📔مسابقه هم خوب چیزیه!
کتاب رو که دیدم مامانم اشاره کرد مسابقه هست، بخون و شرکت کن.
اسم کتاب(ترگُل) بود که دلایل عقلی حجاب رو گفته بود.
شقالقمر کردم باورتون میشه توی یهشب پنج شش دور خوندمش!
⚡️چقدر مثالای کتاب شبیه حرفای من بود وقتی میگفتم: چرا این خانم چادری نماز میخونه؛ ولی بداخلاقه! پس چادریا خوب نیستن!
توی کتاب هم گفته بود: دانشجوی پزشکی باشی بری پیش دکتر بداخلاق اونوقت دکتری رو میبوسی میذاری کنار؟!🤔
یکییکی جوابای سؤالای ذهنیمو پیدا میکردم.💡
🌱اونجا که میگفت: چادر که پوشیدی برای ورود به جامعه محدودیت نمیاره، برعکس مصونیت و امنیت میاره تا تواناییت فدای زیباییت نشه!
و آخرشم نفر اول مسابقه شدم و امامرضایی.😇
📽برگرفته از خاطرهی سمانه شهشهانی
#تلنگر
#فاطمیه
#حجاب
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_سماوائیه
🆔 @masare_ir
بسماللهالرحمنالرحیم
🥀یک چادر خاکی، یک پهلوی شکسته
📖از تمامی بزرگوارانی که در چالش #فاطمیه شرکت کردند، کمال تشکر و قدردانی را دارم.
🤲امیدوارم حضرت زهراسلاماللهعلیها به تمام این بزرگواران اجر مادی و معنوی درخوری عطا فرماید. ما نیز به قید قرعه به یک نفر از این بزرگواران هدیه کوچکی تقدیم کردیم.
✅خانمها موحد و علیپور بهشتی برندههای #چالش ما بودند. برای ایشان و بقیه بزرگواران آرزوی موفقیت در تمامی مراحل زندگی را داریم.
✍إن شاءالله در چالشهای بعدی شاهد شرکت کنندگان بیشتری باشیم و خداوند به ما نیز یاری نماید تا برای افراد بیشتری هدیه در نظر بگیریم.
📌منتظر متنهای اعضای خوب و فعال کانال در چالشهای بعدی هستیم.
🆔 @masare_ir
✍غروب طلائیه
🎶اصلا تو کَتَم نمیرفت موسیقیرو بذارم کنار.
عاشق میگن کر و کور😵 میشه! منم نسبت به رَپ همونجوری شدم
از خودبیخود میشدم تو یه خلسهی روحی میرفتم، توش خدا هیچ جایی نداشت!
🚌راهیاننور رو واسهی تنوع ثبتنام کردم و رفتم.
چند روز دور خودم بیهدف میچرخیدم!
🌅یه روز غروب طلائیه بود، یه حسی بهم گفت یه عالمه چشم بهت نگاه میکنن!
دلو زدم به دریا🌊 و داداش صداشون کردم اونم کی من!🥲
بهشون توپیدم: شما غیرت ندارید؟!
مگه من خواهرتون نیستم؟!😕
مثل خودتون علاقههای منو تغییر بدین!
اشک از روی گونههام میغلتید و خاک طلائیه رو تَر میکرد.😢
موقع برگشت به خونه حس غریبی داشتم!
گیتارمو نمیخواستم!
به امپیتری که پونصد تا آهنگ توش بود، علاقه نداشتم!
اونوقت چرا؟ چون شهداء دوست نداشتن!🙂
📽برگرفته از خاطرهی زهراسادات میرسلطانی
#تلنگر
#فاطمیه
#حجاب
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
✍کادوی امام رضا
📱با دوستم میرفتیم تهرانگردی، اینور و اونور، چیتگر.
اونوقت عکس مینداختیم، میذاشتیم توی پیج اینستامون!
با همهی این کارامون، بازم چهارشنبهها هیئترفتنمون ترک نمیشد!🙂
اونجا چون میخواستم همرنگ جماعت بشم چادر سر میکردم.
پنجشنبهها هم گلزار شهدایی شدیم!😅
واسهی خوشگذرونی ثبتنام مشهد کردیم، با هیئت رفتیم امامرضا.
روزای آخری که اونجا بودیم، یه روز سحر، روبروی گنبد نشستم. دلم خیلی شکست، اونم از خودم!
پَر شالمو دستم گرفته بودم باهاش اشکامو پاک میکردم.😢
به امام رضاعلیهالسلام میگفتم: دیگه نمیخوام اون آدم قبلی باشم!💔
🎁برگشتیم خونه، یه ماه بعدش روز تولدم بود. بابا و مامانم بهم کادوی کربلا دادند.
با خودم گفتم: اینو امام رضا علیهالسلام بهم داده!
🌱با اینکه توی مشهد عهد کرده بودم اول مهر محجبه بشم؛ ولی بلافاصله بعد از برگشت انجامش دادم.
با همون دوست صمیمی راهی کربلا شدیم.
سه روز نجف بودیم. اول مهری که قرار بود باحجاب بشم، کربلا بودیم.
📽برگرفته از خاطرهی فاطمه طاهری
#تلنگر
#فاطمیه
#حجاب
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @masare_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨یه چیزی به من بگید که چادر بپوشم!
#فاطمیه
🆔 @masare_ir
✨رفتن
💠من و سلمه گوشه مسجد نشسته بودیم.فاطمه خطبه اش که تمام شد با خشم و برآشفتگی مسجد را ترک کرد.سکوت مسجد دوباره جای خود را به همهمه داد. رو به سلمه کردم و پرسیدم:تو چه فکر میکنی؟باید چه کنیم؟
🍃_چه را چه کنیم؟
🌾_سخنان فاطمه حق بود.اما...ما باید چه کنیم؟
🍀_چه میتوانیم بکنیم؟
🍂سرم را پایین انداختم: «راست میگویی.اما....دیشب فاطمه در خانه همه مان را...»
🎋سلمه نگذاشت جمله ام را تمام کنم:«خب چه کنیم؟بیعت نکنیم و کشته شویم؟»
💠سرش را به سرم نزدیک تر کرد: «کسی یارای رویارویی با خلیفه را دارد؟ما که نمیتوانیم با آنها بجنگیم.در جا همه مان را میکشند...یا شاید هم اسیرمان کنند.دختر نجیبه را فراموش کرده ای؟»
🍃خاطره تلخ چند روز پیش را یادم آورد.سربازهای حکومتی داخل کوچه کتکش زده بودند.گفته بودند باید بیعت کند و او سرباز زده بود.در قبیله اش جزو آخرین نفراتی بود که بیعت کرده بود.
🍀_من همه اینها را میدانم سلمه.اما چند شب است که خوابم نمیبرد.
🌾_میخواهی شب ها از اجازه بگیرم و بیایم خانه تان برایت لالایی بخوانم؟
💠_اه بس کن.جدی میگویم.حق با فاطمه است.همه مان میدانیم جانشین پیامبر، علی است!
🍃سلمه هیس بلندی کشید و دستش را روی دهانم گذاشت: «آرام تر.این قدر علی علی میکنی که سرمان برود بالای دار!بس کن.خودم همه اینها را میدانم.اما چه کنیم؟ما که...»
💠_باز میگویی چه کنیم؟حق تنها مانده!علی که حال باید بر جایگاه خلیفگی تکیه زنَد خانه نشین شده.بعد تو میگویی چه کنیم؟ندیدی فاطمه چه گفت؟ندیدی چه فریادی میکشید؟ندیدی چه دل پری داشت؟او دختر پیامبر خداست.نفرینمان کند کار همه مان تمام است.
🍃سلمه به ناگاه از جا برخاست: «من دیگر نمیتوانم اینجا بنشینم و به حرف های بی ثمر تو گوش بسپارم.میروم خانه.»
🍁_حرف بی ثمر سلمه؟
سلمه چیزی نگفت.فقط راهش را کشید و رفت.مثل بقیه زن ها که فقط راهشان را میکشیدند و میرفتند.
#داستان_کوتاه
#فاطمیه
به قلم نیکو
🆔 @masare_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مقام با عظمت صدیقه طاهره(س)
🔹 رهبر انقلاب: جناب جبرئیل علیهالسلام بارها خدمت حضرت زهرا سلاماللهعلیها شرفیاب شد.
🏴شهادت #حضرت_زهرا سلاماللهعلیها تسلیت 🏴
#فاطمیه
#مناسبتی
🆔 @masare_ir