eitaa logo
مسار
330 دنبال‌کننده
5هزار عکس
551 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
✍بیقرار 🌺مینا دلش می تپید.بی قرار کودک بود که در کوچه پس کوچه های بزرگ شهر، گم شده بود وحالا بی نشانی وتلفن، درجایی که او نمیدانست، گریه کنان ایستاده بود. همیشه همینطور بود گاوها باهم برایش می زاییدند و حالا مریضی بر تخت بیمارستان داشت و کودک گمشده ای در گرگ آباد. 🌸هرچه بیشتر می گشت، کمتر می یافت. کفش هایش پاره، کلافه اش کرده بودند. طاقتش تمام شد. دولنگ کفش پاره اش را درآورد و پا برهنه، چهار خیابان را برای بار چندم، طی کرد.هرچه ذکر بلد بود و به ذهنش می‌رسید، خواند. «اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ» به ذهنش خطور کرد. ☘اشک خشک شده به چشمانش دوید؛اقای من فرزندم... من که از اول او را برای شما میخواستم. 🌺ذکر می‌گفت وکوچه‌گز می‌کرد واشک می‌ریخت.یک دفعه یادش آمد با۱۱۰ تماس بگیرد تماس گرفت و مشخصات داد. بیست دقیقه بیشتر نگذشته بود که تلفن به صدا درآمد. 🌸_خانم پسرشما در کلانتری است. هرچه سریعتر مراجعه کنید. ☘سریع به کنار خیابان رفت ،ماشینی دربست گرفت و آنقدر گریه کرد که مرد مهربان راننده برایش آب خرید تا کمی آرام بگیرد. 🌺دقایقی بعد ماشین کنار کلانتری ایستاد. به درون کلانتری پرواز کرد. پسرک با دیدن مادرش، دوید وخودش را در بغل مادرش انداخت. 🌸مینا اندکی بعد سر بر زمین گذاشت و سجده شکر به جا آورد. برای بارهزارم به اوثابت شد که:«اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ، وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل به: منجی عالم بشریت سلام و صلوات بر تو ای بهجت قلب مصطفی آقاجان این روزها بحث انتخابات ریاست جمهوری داغ است و نامزدهای ریاست جمهور به معرفی برنامه های خود می پردازند. مهدی جان متأسفانه در مناظرات تلویزیونی بداخلاقی ها دیده شد، با خود فکر می کنم کسی که نتواند در برنامه کوتاه تلویزیونی برخورد شایسته ای داشته باشد؛ چگونه می تواند امور یک ملت را به مدت چهار سال به دست بگیرد و در جهت اخلاق رفتار کند؟ مولا جان ببخش در شیعه خانه‌تان قلب شما را به درد می‌آورند. در حالی که انگیزه مردم از تشکیل انقلاب یک نظام مردمی، استقلال کشور، برانداختن اشرافیت، آزادی بیان و آزادی تصمیم گیری، حفظ فرهنگ‌ خودی، حاکمیت اسلام، و… بود؛ ولی متأسفانه آنگونه که شایسته مردم عزیزمان است به خواسته های آنان توجهی نشده است؛ و باز هم عده ای از نامزدها به شعارهای پوشالی و رأی جمع کن متوسل شده اند. مهدی جان خودتان عنایت کن فرد اصلح رأی بیاورد. ☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️🌸☘️ ارواحنا فداه ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
✨کوه صبر و سخا 🌟جلوه گر شد در جنان اخت الرضا 🌟آمده کوهی پر از صبر و سخا 🌟می کند حـاجات ما جمله روا 🌟او که هست معصومه ی آل عبا 🖋محسن بلنج 🎊 میلاد باسعادت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بر تمام شیعیان جهان مبارک. 🌺حضرت معصومه سلام الله علیها فرمودند:آگاه باشيد هر كس بر محبّت آل محمّدصلي الله عليه وآله وسلم بميرد، ملك الموت ونكير ومنكر او را به بهشت بشارت مي دهند و همانند عروسي كه او را براي خانه شوهرزينت داده اند او را براي بهشت زينت مي دهند و زماني كه او را در قبر مي گذارند، دو در از درهاي بهشت گشوده مي شود و قبر او محل رفت وآمد ملائكه رحمت مي گردد. هر كس بر حبّ محمّد و آل محمّدصلي الله عليه وآله وسلم بميرد، بر سنّت و جماعت مرده است. 📚منتخبي از كتاب درياي سخن، سقازاده تبريزي، ص ۲۸ سلام‌الله‌علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠جلوه ای از مهر خدا ✅دختران،جلوه ای از مهر خدا هستند. 🔘با هرلبخند و مهربانی و هر دست نوازشی که به سر و روی پدر و مادر می‌کشند، نور و مهربانی پخش می‌کنند. 🔘احترام به فرزندان و اکرام ویژه‌ی دختران، در تربیت آنها حرف اول را می‌زند. ✅خیلی از آسیبهای روانی و اجتماعی از کمبود محبت و بی احترامی به دختران در خانواده و جامعه ناشی می‌شود. 🆔 @tanha_rahe_narafte
❤️دخترها هم شهید می‌شوند 🌸یک هفته از تلفن صدیقه به خانواده‌اش می‌گذشت. دل‌ها بیقرار آمدنش بود. دوستش هم خواب دیده بود که صدیقه در خواب می‌گوید:«مبادا از جنازه‌ام عکس بگیرید راضی نیستم به جای اون نوشته‌هام را چاپ کنید.» آخر مرداد بود، آخرین افطار رمضان را می‌خوردند. 🌼صدیقه بعد از سحری مختصری که خورده بود تا موقع افطار سخت مشغول به کار بود. تنها در سلام نماز ظهر و عصرش فرصت پیدا کرده بود، لحظه‌ای آرام بگیرد. کلاس قرآنی که آن روز داشت، شلوغ‌ترین کلاسش، در مدتی بود که در بانه اقامت داشت. 🌺صدیقه افطارش را با نمک باز کرده بود. قیافه‌اش بنظر بقیه بچه‌ها یکجور خاصی شده بود. آن روز آرام‌تر از روزهای قبل بود. قصد کرد که اول نماز بخواند بعد چیزی بخورد. از جا به قصد وضو بلند شد که تیری از تفنگ خودش توسط منافقی، جان ۱۷ ساله‌اش را از ما گرفت. 📚کتاب راز یاس‌های کبود 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ هدیه‌ی خدا 🌺و خدا دقت را 🌺ظرافت را 🌺طراوت را 🌺عشق را 🌺نور را 🌺نجابت را 🌺زیبایی را 🌺مهربانی را 🌹در وجودِ تو نهاد 🌷خلاصه بگویم؛ خدا ظرف وجود تو را آنقدر ظرفیت داد که بتوانی به همه خوبی‌ها برسی. 🌿پس خوب باش و خوبی کن... 🌟روزت مبارک جلوه‌گرِ ذاتِ خدا 🆔 @tanha_rahe_narafte
مجموعه داستان ماجراهای امین و دوچرخه🙆‍♂️🚲 ✍️بهترین انتخاب 🙆‍♂️امروز چرا دوچرخه پرجنب و جوش نیست ؟ چرا اون گوشه حیاط کز کرده و تکون نمی خوره ؟ برم باهاش حرف بزنم تا از دلش باخبر بشم. 🚲 ا دوچرخه خوشگل ِ من! نبینم سگرمه هات تو هم باشه؟ چی شده ؟ چرا از اون قسمت تکون نمی خوری؟ 🙋‍♂️ امین جون دل خوشیم به چی باشه؟ اینجا که هستم تنهای تنهام! قبلنا حداقل تو روزی چند بار بهم سرمی زدی باهام حرف می زدی؛ ولی این سه روز که مسافرت بودی خیلی اذیت شدم. 🙎‍♂️ خوش رکابِ من! می خواهی از تنهایی درت بیارم و چند تا دوست خوب برات انتخاب کنم؟ 🚲آخ جون اگه این کار رو بکنی خیلی خوب میشه! شاد وسرحال میشم. 🙎‍♂️البته باید کمی صبور باشی تا من انتخابای درستی بکنم تا باهات کنار بیان اذیتت نکنن! 🚲 امین جون مگه اون هم انتخابیه؟ 🙎‍♂️ پس چی فکر کردی؟ خود تو رو من وقتی از هر جهت مطمئن شدم، انتخابت کردم و خریدم. اونارو هم باید برم تو پارک دوچرخه سوارا، چند تا خوب رو انتخاب کنم و بعد قرار بزارم باهاشونٰ، هفته ای یکی دو بار بریم با دوستات باشی. 🚲 ای وَل امین، خوشم اومد. 🙎‍♂️ به قول بابا و مامان ما باید در انتخاب همه چی دقت کنیم، تا خدا کمک کنه و انتخاب درستی داشته باشیم و پشیمونی به بار نیاره! 🙆‍♂️ راستی خوش رکاب چند روز دیگه انتخابات ریاست جمهوری کشورمونه خیلی دوست داشتم منم می تونستم شرکت کنم ولی سنِ من کمه! 🚲اشکال نداره چشم روی هم بذاری تو هم بزرگ می شی؛ ولی امین جون ما می تونیم به کمک هم، بریم بین مردم تشویقشون کنیم تا آمار شرکت کنندگان بالا بره. 🙎‍♂️آره راست می گی! چه فکر خوبی! منم موافقم از همین فردا کارمون و شروع می کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
بسم الله الرحمن الرحیم از: صدف به: منجی عالم بشریت سلام آقا جانم میلاد حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها را خدمت‌تان تبریک عرض می‌نمایم. امروز داشتم به نعمت آزادی شرکت در انتخابات فکر می‌کردم. یاد زنان غربی افتادم. زمانی که مردها در انتخابات شرکت می‌کردند و آنها از این نعمت محروم بودند. چه اعتراض‌هایی که سر ندادند! چه گروه‌هایی که تشکیل ندادند! صدایشان را به جهان رساندند. به همه فهماندند که زنان حق رأی دارند. آنان هم حق دارند در انتخاب مسئولین مملکت شرکت کنند. آنها هم باید نظرشان مؤثر باشد. آه، الان مردم کشورم آزادند تا در انتخاب مسئولان مملکت مؤثر باشند. نظر بدهند. نگذارند مسئولی روی کار بیاید که چهار سال دیگر خونشان را در شیشه کند. با آراءشان اجازه ندهند کسی روی کار بیاید که سوابق کاری تیره و تاری دارد. اما آقا جانم تا ما از نعمتی برخوردار باشیم قدر آن را نداریم. امان از زمانی که کسی بیاید و بگوید شما حق رأی دادن ندارید. دیدن عکس‌العمل آنانی که می‌گویند رأی نمی‌دهیم آن زمان جالب است. 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 ارواحناله الفداء ارتباط با ادمین: @taghatoae ادمین تبادل: @tajil0313 🆔 @parvanehaye_ashegh
🤔رشد کردن چگونه است؟ 🌱رشد، قدم به قدم است و پله به پله. مثل گلدان‌های روی پله‌هایی باریک که تا یک یک‌شان را برنداری ، نمی‌توانی قدم بر پله‌ی بعدی بگذاری. 💫کسانی که برای صعود ، دنبال چیزی غیر از پله می‌گردند یا می‌خواهند پله‌ها را دو تا یکی بالا بروند، باید از سقوط بهراسند. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨می‌دانید مقام معظم رهبری درباره شهید خرازی چه بیان کرده‌اند؟ 🌺شهید خرازى به رفقایش گفته بود: 🌹«من اهمیت نمى‌دهم درباره‌ ما چه مى‌گویند؛ من مى‌خواهم دل ولایت را راضى کنم.» 🌷او مى‌دانست که آن دل آگاه و بصیر، فقط به ایران، به جماران، به تهران و به مجموعه‌ی یک ملت نمى‌اندیشد؛ به دنیاى اسلام مى‌اندیشد و در وراى دنیاى اسلام، به بشریت. 🍃عزیزان من! این بصیرت چگونه حاصل مى‌شود؟ بر اثر گذشتن از خود؛ همین یک کلمه‌ آسان، اما در عمل، آن‌قدر مشکل که اکثر انسان‌ها در همین دو قدم این یک کلمه، در جا زده و مانده‌اند!» 🎙مقام معظم رهبری، ۱۳۸۰/۰۸/۰۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✅دختر دار شدن 👶هر گاه مژده ولادت دختری را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می‌دادند، 🍃پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: 👌دختر، شاخه گل خوشبوئی است و روزی او هم به عهده خداوند متعال است. 📚راوند کاشانی، ج۱،ص۱۷۲ 🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍پلی استیشن 🌸بچه ها رو به روی تلویزیون، میخ کوب شده بودند وصدای جیغ وداد مهدی که پایش را محکم به زمین می کوبید‌ وگریه می کرد، توی گوششان می پیچید اما از شدت جذابیت جعبه‌ی جادویی، کسی از جایش تکان نمی‌خورد. جلوی تلویزیون بزرگ خانه‌، بچه ها جمع شده بودند و به نوبت بازی می‌کردند‌. پسر عمویش،بازی حرکتی داشت. از سری بازیهایی که بچه ها عاشقش می‌شوند و همه جا نقل محافل می‌شود‌. 🌺مهتاب روسری صورتی اش را کمی بالاتر داد تا خستگی و کلافگی اش کمتر به چشم بیاید. مانده بود با این غرهای محمد چه کند . ☘فکری به سرش زد، تصمیم گرفت کمی جدی تر برخورد کند‌. دست پسرش را گرفت و گوشه‌ی اتاق بردوگفت:«مادر جان. خب تا وقتی اینجا هستیم، می‌توانی با اسباب بازی حسن، بازی کنی، بعد درخانه‌صحبت می‌کنیم.» 🌸 مهدی اشکهایش را پاک کرد وگفت:«باشه مامان به‌شرطی که برام بخری باشه.قبوله؟» 🌺_فعلا بدون بهانه گیری برو با پسر عموت بازی کن، تابعد صحبت کنیم. ☘_نه مامان بگو می‌خری. باید بخری. 🌸مهتاب،نمی‌توانست دروغ بگوید. از طرفی هزینه‌ی زیادی داشت .از طرفی پسرش را باید ساکت می‌کرد و ازطرف دیگر بدون حضور همسرش، نباید برای این موضوع تصمیم می‌گرفت. کمی اخمهایش را درهم کرد وگفت:« ببین آقا محمد! الان یا بدون جر وبحث وگریه بازی می‌کنی وبعد در خانه، با بابا صحبت می‌کنیم. یا همین الان از خونه‌ی عمو میریم. کدوم راه رو انتخاب می‌کنی؟» 🌺محمدکمی خودش را جمع و جور کرد دستی به سر و رو و لباسهایش کشید، اشکش را پاک کرد ودرحالی که خودش هم دیگر حال نق زدن نداشت، به سمت بچه‌ها رفت. دوباره با هیجان رویش را برگرداند و گفت :«باشه مامان. من دیگه غر نمیزنم اما قول دادی به بابا بگی‌ها!» ☘شب وقتی سفره‌ی شام جمع شد، مهتاب از محسن خواست راجع به خرید پلی استیشن صحبت کنند. 🌸محسن آدم فقیری نبود، اما می‌دانست که بازیهای این‌چنینی، اگر درست مدیریت نشود، اسباب اعتیاد کودک به بازی را فراهم می‌کند. این را دربرادرزاده هایش دیده بود. از طرفی هم، تازه قسط هایش تمام شده بود و نمی‌خواست چنین هزینه ای را برای صرفا گریه‌ی بی موقع فرزندش بپردازد. 🌺_خیلی خوب بابا. اول اینکه اگر تصمیم بر این شد که این وسیله رو بخریم،باید قول بدی هم به همه‌ی بچه هایی که به خانه مان می‌آیند هم به خواهر وبرادرت، بدهی. ☘دوم هم اینکه به هیچ کس نمی‌گی تا وقتی خودشان درخانه ببینن. پس نه پز دادن داریم نه جمع کردن بچه های همسایه ودوستان، قبول؟ 🌺_آخه پس دیگه چه فایده ای داره بابا. 🌸_خب شما می‌خوای بازی کنی، برات وسیلشو فراهم می‌کنیم. اما باید تا آخرماه،پسر خوبی باشی هم با خواهر وبرادرت دعوا نکنی وهم مادرت از تو راضی باشه. ☘در ضمن وفقط یک ساعت می‌توانی بازی کنی وبحاش کمتر تلویزیون ببینی. 🌺حالا اگر موافقی، قرار داد را امضا کنیم و بریم تو کارش؟! 🌸محمد نگاهی به پدر ومادر کرد. واز آنها خواست تا مدتی فکر کند. وسایل شام را جمع کرد و به اتاقشان رفت تا به خرید بازی با این شرایط فکر کند. 🆔 @tanha_rahe_narafte