💠دو نعمت خدا
✅پدر و مادر دو نعمت خدا هستند که حتی از باغ نگاه به آنها میشود خوشهی ثواب چید.
🔘تا میتوانیم با احسان و نگاه مهرآمیز به آنها، دستمان را پر کنیم.
🔷 قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: نظر الولد الی والدیه، حبا لهما عباده.
🌺پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: نگاه محبت آمیز فرزند به پدر و مادر، عبادت است.
📚تحف العقول، ص۴۳
#ارتباط_با_والدین
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_ترنم
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دوست واقعیِ خدا، عاشق امام حسین علیه السلام
🌹چشمهایش مجروح شد. منتقلش کردند تهران. محسن بعد از اینکه دکتر چشمهایش را معاینه کرد، پرسید: آقای دکتر! مجرایِ اشکِ چشمم سالمه؟ میتونم دوباره با این چشم گریه کنم؟
☘دکتر پرسید: برای چی این سوال رو میپرسی پسر جون؟ محسن گفت : چشمیکه برای امام حسین علیهالسلام گریه نکنه به دردِ من نمیخوره ...
🌷خاطرهای از زندگی طلبه شهید محسن درودی
📚 ماهنامه فکه ، شماره۱۲۶ ، صفحه۱۰۷
#سیره_شهدا
#شهید_محسن_دررودی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🧐عبادت مستحبی یا احترام پدر و مادر؟
✨خداوند در قرآن بعد از امر به بندگی خود، نیکی به والدین را در اولویت اول قرار میدهد.
💫اگر دنبال راه رسیدن به خدا هستیم، یکی از بهترین آنها نیکی به والدین است.
#کلیپ
#تولیدی
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ ایستاده
🌺دستان پینه بستهاش را با کمی روغن نباتی چرب کرد. بعضی از ترکهای دستش امانش را بریده بود. الکل را برداشت و کمی زخمهایش را ضدعفونی کرد. لبش را از درد به دندان گرفت؛ ولی کنار این درد، درد قدیمی و کهنهاش بیشتر به چشم میخورد.
🌸یادش به روزی افتاد که در کارخانه مشتی برای خودش کسی بود و احترامی داشت؛ ولی با مرگ مشتی و تقسیم کردن اموالش مجبور شد به دست فروشی روی آورد؛ آن هم در سرمای شدید همدان، حتی قدرت خرید یک جفت دستکش را نداشت. دستانش به خاطر سرما ترک برداشته و زخم شده بود.
🍃 پشت در ایستاد. دلش نمیخواست وارد خانه شود؛ پاهایش گز گز میکرد. دیدن سعید درد از پا به قلبش دوید. سعید کتش را پوشید و جلوی اکبر ایستاد، گفت:پول بده، میخواهم بروم.
🌺_سعید جان پسرم چند بار به شما گفتم که بیا برویم کمپ ترکت بدهم .
🌸_اَه آقا جان گفتم که میآیم؛ ولی حالا وقتش نیست. تو را خدا آقا جان درد دارم هرچه پول داری بده تا مواد بگیرم، الانهاست که اعصابم خرد شود.
🍃اکبر دلش نیامد فرزند ناخلفش را عاق کند؛ همیشه در درگاه خدا دست بالا میگرفت و برایش دعا میکرد. با خودش زمزمه میکرد:اکبر، خدا این پسر را برای آزمایش تو فرستاده، حواست باشه رفوزه نشی.
🌺هیچ پدری نمیتوانست همچین پسری را تحمل کند؛ ولی اکبر آقا ایستاده بود و تا به هدفش نمی رسید، دست بردار نبود.
آدم نیمه راه نبود که صورت مسأله را پاک کند او ایستاده بود پای فرزندی که امید داشت یک روز به خواست خدا راه را پیدا میکند.
#داستان
#ارتباط_با_والدین
#بهقلمخادمالمهدی
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما
از : عطش💧
به : آفتاب پشت ابر 🌤
✨ای مرهم جراحتهای دل و جان
✨سلام و صلوات خدا بر تو ای تنها طبیب دلها
🍀زنگاری که دل مرا پوشانده ، از غفلت است و گناه و دوری از یادت و عمل نکردن به سخنان گهربارت
🍀گذراندن فقط کمی از دقایق عمرم ، برای یادگیری معارف شما ؛ که تمام وقتت برای هدایت ما می گذرد؛ و عمل به آن معارف، درمانِ دردِ دلِ زنگارگرفتهیِ من است. اما دلم دستخوش چشمان ظاهربین است و غافل از مصلحت خویش.
🌼پدر مهربانم! از من به من دلسوزتری و به مصلحت من آگاه تر. مرا به خودم وامگذار که دل و دین و عقل و هوشم، همه را به باد می دم.
🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾🍃🌾
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌼ای رسول زیبایی ها
🌺عشق تو و آل تو، سینه ام را لبریز از شادی و طراوت می سازد.
🌸لبخند رضایت تو و آل تو، وجودم را مالامال از شادی و شعف می کند.
سخنان زیبای تو و آل تو، گوشهایم را غرق صفا و نور می کند.
نگاه محبت آمیز تو و آل تو، قلبم را پُر از روشنایی می کند.
🍀ای رسول خوبی ها! بر خود می بالم به داشتن امیری چون تو
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨آقای من!
🌟 وقتی تو بیایی، دیگر هیچ مادری نگران ایمان فرزندش نخواهد بود زیرا همه جوانان بر پایه کتاب و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مشی خواهند کرد!
🌸وقتی تو بیایی ربا برچیده شده و فقر رخت خواهد بست و عدالت مانند سرما و گرما وارد خانه ها خواهد شد!
🌺وقتی تو بیایی عقل ها متمرکز خواهد شد و دیگر جز خوبی و شادی خبری زیرنویس نخواهد شد!
🌿وقتی تو بیایی، آسمان و زمین سخی می گردند و خورشید بخشندگیت همه بذرها را بارور خواهد کرد!
🌷وقتی تو بیایی همه از ثواب انفاق بی بهره خواهند شد، زیرا فقیری نخواهند یافت!
🍃خوشا به حال آنانکه کویر چشمشان از بیکرانه ی چشمت سیراب خواهد شد و نوای جان بخشت، روحشان را التیام خواهد داد!
😊آن روز من هم شادمانم حتی اگر گرد و غبار لشکریانت، از مزارم بگذرد!
#به_قلم_طرید
#ارتباط_با_امام_زمان
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
⌛️غربال مردم
قال الإمامُ الصّادقُ علیه السلام:
معَ القائمِ علیه السلام مِن العربِ شیءٌ یَسیرٌ.
فقیلَ له: إنّ مَن یَصِفُ هذا الأمرَ مِنهُم لَکثیرٌ؟
قالَ: لابُدّ للنّاسِ مِن أنْ یُمَحَّصوا ویُمَیَّزوا ویُغَرْبَلوا ، وسَیَخرُجُ مِن الغِرْبالِ خَلْقٌ کثیرٌ.
امام صادق علیه السلام فرمود:اندکی از عربها به همراه قائم علیه السلام قیام می کنند.
عرض شد : عده زیادی از عربها خود را از یاران او می دانند ؟
فرمود : مردم باید پالایش شوند و سره و ناسره شان از هم جدا گردد و غربال شوند و شمار فراوانی از غربال خواهند گذشت.
📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۴۸
#مهدوی
#حدیث
#عکسنوشتهمیرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
☀️هدايتگري امام زمان علیه السلام
1️⃣ از تولد تا ۵ سالگي :
معرفي امام به افراد خاص و حصول يقين به امامت ايشان بعد از پدر بزرگوارشان .
2️⃣ غيبت كوتاه مدت( صغري) :
مردم در اين زمان به نواب خاص حضرت رجوع مي كردند و از تكاليف و وظايف خو آگاه مي شدند و ضمنا اگر سوالاتي از امام داشتند ،توسط نواب مي پرسيدند.
3️⃣ غيبت بلندمدت( كبري) :
هدايتگري و كسب تكليف توسط نواب عام صورت مي گيرد و در برخي موارد ،هدايتگري ها پنهان و بصورت ناشناس توسط حضرت و يارانش .
وقتي از امام زمان عج پرسيدند در دوران غيبت چه كنيم حضرت فرمودند :
اما در حكم پيش آمدهاي تازه به راويان حديث ما رجوع كنيد زيرا آنها حجت بر شمايند و من حجت بر آنهايم .
4️⃣ دوران زيباي ظهور :
هدايتگري توسط حضرت مهدي ارواحنا فداه؛ اين هدايتگري بسيار عام و شامل همه مي شود و با مهرباني و رافت حضرت ،بعد از مدت زماني ،تمام دنيا از نور امام بهره جسته و به آيين اسلام روي مي آورند .
#مهدوی
#نکته
#عکسنوشتهصدف
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
┏━━━🍃🌹🌹🌹🌹🍂━━━┓
@tanha_rahe_narafte
┗━━━🍂🌹🌹🌹🌹🍃━━━┛
✍یاری
🌺خورشید سیاهی شب را کنار زد و رخ نورانی خود را به همهی جهان نشان داد. لیلا سلام نمازش را داد. لباس بیرون پوشید. بی سر و صدا از هال بیرون رفت. صدای مادرش او را متوقف کرد: « لیلا! کجا میری؟» لیلا اخم کرد: «میدونین برای چی میپرسین؟» مادر نگاهی دزدکی به هال انداخت و گفت: « قبل ظهر میاند، زودتر بیا تا بابات عصبانی نشه.» لیلا آه کشان از خانه بیرون رفت. پرنده خیالش از شاخهای به شاخهی دیگری از درختان کوچه پس کوچههای باریک و مارپیچ محله میپرید. لحظهای خودش را در خانهای جدید میدید، میان آدمهایی که نمیشناخت. لحظهای دیگر خودش را در کلاس درس، میان دوستان و همکلاسی های جدید میدید.
🌸 گدازههای خشم با یادآوری چهرهی سبزه حامد در قلبش فوران کرد. حامد مثل دزدی با پا گذاشتن در خانهشان، تمام آرزوهایش را به تاراج برده بود. پدر لیلا از حامد خوشش آمده بود. این بار ریش و قیچی را خودش به دست گرفت تا لباسی برازندهی لیلا بدوزد. لباسی که لیلا دوست نداشت.
🍃لیلا روز بعد آمدن حامد و خانوادهاش، در حین پوست کندن سیب زمینی رو به مادرش گفت: « اگه زنگ زدن بهشون نه بگین.» دستان مادرش میان زمین و هوا ثابت شد: « خوشت نیومد ازش؟ ... ولی بابات همون اول صبح راه افتاده دنبال تحقیق از این پسره مثل اینکه خیلی ازش خوشش اومده بود.» لیلا مثل یخ وا رفت. پدرش برای هیچکدام از خواستگارانش قبل نظر لیلا اقدامی نکرده بود. استدلالهای لیلا در برابر استدلالهای پدرش خاکستر میشدند و ره به جایی نمیبردند. قهر کردن هم برایش کاری جز بدتر کردن اوضاع نکرد.
🌺پدیدار شدن ساختمان سه طبقه مهدیه از دور، پرنده خیال لیلا را به آسمان پراند و روح و جسم لیلا را همراه هم به مهدیه، تنها محل آرامش لیلا در چند هفته کارزار او با پدرش، دعوت کرد.
🌸لیلا از میان صفوف خانمها گذشت و نزدیک بلندگو نشست. دوباره ذهنش به سمت گرفتاریاش پرواز کرد. اشک از چشمانش جاری شد و زیر لب به امام زمان گفت: « آقا! از این گرفتاری نجاتم بده، بابام نرم بشه.»
🍃سخنران صدایش را بلندتر کرد و گفت: « میاییم مهدیه فقط برای خودمون نه برای امام زمان. همش پی حاجتای خودمونیم. نمیگم حاجت نخواین؛ ولی یِ ذره فقط یِ ذره برای فرج آقا دعا کنید و از آقا بخواین بهتون توفیق بده برای ظهورش بتونین یِ قدم بردارین و یارش بشین.»
🌺صدای هق هق گریه سخنران و جمع بلند شد. چشمهی اشک لیلا هم جوشید. سرش را نمیتوانست بلند کند. چندین هفته برای گرفتاریاش به مهدیه رفته بود؛ ولی یک بار هم نگفته بود که آقا بیا. گرفتاریاش را از یاد برد. دستهایش را بلند کرد و با چشمهای اشک بار گفت: « یا صاحب الزمان، شرمندهام میخوام یار و یاورت بشم، کمکم کن. » نور و گرمی از قلبش به تمام بدنش سرازیر شد. در میان قفس ذهنش، پرندهی یاری به امام زمان (عج) به گوشه گوشهی ذهنش سرک کشید و خسته از نیافتن راه، گوشهای نشست. لیلا بعد از دعا با همین فکر از مهدیه بیرون رفت.
🌸 سر و صدای مقابل خانهی روبرویی مهدیه چشمان کنجکاوش را به آن سمت کشاند. مردهای جوان از پشت وانت، چهار یخچال نو را با کمک هم به درون حیاط خانه میبردند. پیرزنی کنارش ایستاد، گفت: « خدا خیرشون بده جهزیه و مایحتاج زندگی برای نیازمندان تهیه میکنند.»
🍃لیلا با دیدن دو، سه خانم درون حیاط ، به خود جرأت داد و به سمت جمع خانمها رفت، پرسید: « برای کمک بخوام بیام، میشه؟ » دختر ریزه میزه و سفید رویی با لبخند گفت :« خدا خیرتون بده، اول برین داخل با مسئول اینجا حرف بزنین تا راهنماییتون کنن. »
🌺لیلا از ایوان گذشت و داخل ساختمان شد. با دیدن مرد جوان پشت میز، برگشت. هنوز قدم به بیرون ساختمان نگذاشته بود که مرد متوجه حضورش شد، گفت:« خانم! کاری دارین؟» لیلا سرخ شد، با گفتن نه، خواست برود که دخترک روبرویش سبز شد و با گرفتن دست لیلا گفت: « معلوم شد کدوم قسمت باید کمک کنی؟ » لیلا مثل خرگوشی در تله افتاده، نمیدانست به کدام سمت فرار کند، مجبور شد به سمت مرد برگردد. حامد از دیدنش جا خورد؛ لیلا سلام کرد بدون اینکه آشنایی بدهد، درخواستش را گفت. حامد هم کار تهیه پک آموزشی مباحث مهدوی را به او سپرد. لیلای ظهر دیگر لیلای صبح نبود.
#داستان
#مهدوی
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: ضحی
به: یابن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشریف
مولای غریبم!
انتظار،
واژهای بیگانه میشود،
وقتی
منِ منتظر
به تمنایِ زبان، تو را میخوانم؛
نه به حاجتِ دل و خواهشِ جان.
🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋🌸🦋
شما هم می توانید به خداوند ، امام زمان و بقیه معصومین علیهم السلام یا شهدا نامه بنویسید و آن را با هشتگ #نامه_خاص در محیط های مجازی تان منتشر کنید. با نشر نامه هایتان در ثواب ارتباط گیری با انوار مطهر شریک شوید.
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌸بهانه
✨بهانهها هدف سازند!
یعنی انسان را به سمتِ هدفشان سوق میدهند!
✨این بهانه هرچقدر بزرگتر و عمیقتر باشد، یقیناً انسان را در رسیدن به هدفش دلگرمتر میکند!
و چه بهانهای زیباتر از جلبِ رضایتِ معبود؟!
معبودی که بهانهی خلقتِ خیلی از نعمتهایش در دنیا انسان است.
✨در وجودم با خودم نجوا میکنم که ای انسان، بهانههایت را با رنگِ معبودی هماهنگ کن که تو را خلیفهاش در زمین قرار داد تا در دنیا زندگی کنی و در نهایت هم به سوی او باز خواهی گشت.
✨ای معبودِ مهربانِ من!
مرا به سمتِ بهانهی بندگی سوق بده، که تو زیباترین و عظیمترین
و متعالیترین هدف هستی!!
#صبح_طلوع
#به_قلم_طرید
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte