✨دلتنگ امام رضا علیهالسلام
🌺تا تو را دارم چه غم دارم؟
🌸تا که نازم را خریداری چه کم دارم؟
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔@tanha_rahe_narafte
✨بعد گل زدن چطوری خوشحالی میکنی؟
🌹احمد خیلی فوتبالی بود. جبهه هم که رفت، مسابقات فوتبال لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب (ع) قم را تشکیل داد. تیمشان رفته بود فینال. از وسط زمین شوتش تبدیل به گل شد. از خوشحالی داد زد گُل.
🌺بعد از بازی رفته بود توی خودش. احساس گناه میکرد و میگفت: امشب باید توبهای حسابی بکنم. بعد از آن ضربه گل، باید میگفتم «یا زهرا سلام الله علیها». کلمه گل از دهانم در رفت.
راوی: قاسم میرزایی
📚 خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا س)، حسین کاجی، بازنویسی: مهدی قربانی، به نقل از کتاب تا بهشت، ص ۱۲۱
#سیره_شهدا
#شهید_احمد_هوشنگی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
😉دوستان فرزندان خود را بشناسید
🚶♂وقتی فرزندتان با دوستان خود رفت و آمد میکند، کم کم رفتارهای او عوض میشود.
🔹مثلا دوستان خوب، رفتارهای عاقلانه و محبتآمیز و دوستان بد، رفتارهای خشن و حالتهای غیر معمول همه گواه این میباشد که دوستان با رفت و آمد کردن با همدیگر تاثیر میپذیرند.
✳️امام صادق علیه السلام فرمودهاند:
✋به رفاقت کسی اعتماد مکن تا او را از روی امتحان سه بار به خشم آوری.
📚تحف العقول، ص٣۵٧
#ارتباط_با_فرزندان
#عکس_نوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafteh
✍به نفع خودم
🌺هر جور شده بود باید همه نگاه ها را معطوف خودم می کردم. انگار دلم میخواست همه فقط به من توجه کننند.تخت خوابم شده بود پر از لباس هایی که یک به یک در آزمون همراهی با من برای جشن تولد رد شده بودند.
🌸بالاخره پس از چند ساعت درگیری لباس قرمز آستین توری دلم را برد.صدای مادرم از آشپزخانه که می گفت: « دختر بلند شو بیا کمک بده از صب داخل اتاق چکار می کنی.» مرا به سوی سالن کشاند.
🌺_خوب مامان جون دارم آماده میشم، این دیگه سوال داره، میگی داری چکار میکنی؟!
☘_آخه پوشیدن یک دست لباس این قدر معطلی داره؟ هنوزم که آماده نیستی! زود باش بابات رفته هدیه تولد فائزه روبخره، الان میرسه باید بریم.
🌸خودم را با جعبه های رنگی هفت قلم آرایش کردم، حتما با این تیپ و آرایش دل همه مردهای مهمانی را می برم.
🌺چرخش کلید درب خانه آمدن پدر را خبر می داد. خواستم سریع از اتاق بیرون بروم و به پدر سلام کنم اما یک لحظه تصویر خودم را آئینه درب اتاق دیدم و از خودم خجالت کشیدم.
☘حالا چی کار کنم، بابام که همیشه میگه معمولی بگرد نه با قیافه های... اصلا به اون چی ربطی دارد؟ من اختیار خودمو دارم، بچه که نیستم.
🌺بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن خودم را به سالن رساندم.
🌸_سلام باباجون، برای فائزه چی گرفتی؟
☘دل تو دلم نبود، پیش خودم گفتم:« الان میزند تو دهنم با این قیافم.»
🌺بابام نگاهی به من انداخت. لبخندی مهمان لبانش کرد و گفت: «سلام دختر بابا، براش یک عروسک بزرگ گرفتم. بشین تا مامانت آماده میشه یه چایی با هم بخوریم. »
🌸_ای به چشم الان دو تا چایی میریزم.
☘_دخترم نمیدونی تو مغازه کنار اسباب بازی فروشی چه خبر بود؟
🌺_چه خبر بود؟ شلوغ بود؟
🌸_تا دلت بخواد شلوغ بود، مردم از زن و مرد جمع شده بودند اما نه برای خرید ؟
☘_پس چی ؟
🌺_دعوا، مسئله ناموسی بود.
🌸_اوه، چه هیجان انگیز. خوب چی شده بود؟
☘_آقای فروشنده با یک خانمی تو مغازه با هم بودند که یکدفعه خانمش میرسه، میبینه اینا با هم دوست هستند. خانمه گریه می کرد، می گفت همش تقصیر خودمه وقتی من با این وضع آرایش میام توخیابون، یه نفر دیگه هم میخواد با یه وضع بهتر از من بیاد و شوهرم رو گول بزنه. همیشه فک میکردم این اتفاقات برای ما نیست، واقعا از ماست که بر ماست.
🌺تازه فهمیدم پدرم میخواهد غیرمستقیم به من بفهماند این تیپ و وضع قیافه نه تنها به نفع دیگران نیست بلکه به نفع خودم هم نیست. در دلم احساس شرم کردم. حرفی برای گفتن نداشتم. سریع از جایم بلند شدم و به اتاقم رفتم.
🌸_مینا زود باش دوباره که رفتی تو اتاقت، بابات توماشین منتظره.
☘سریع مانتوی یشمی رنگم را روی لباسم پوشیدم، چند قلم از آرایش صورتم را کم کردم. همه این کارها را به نفع خودم انجام دادم چرا که اگر من امروز از این راه اشتباه، در فکر جذب مردان نامحرم باشم، ممکن است فردا زنان دیگر از همین راه اشتباه، به فکر جذب مردان محرم من باشند.
#داستان
#به_انتخاب_تو
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل
به: منجی عالم بشریت
🌺سلام و صلوات بر تو ای آرامش جان
آقاجان در دیدارهای مختلف با افراد متفاوت و در زمان های متعددی نسبت به ایران عنایت ویژه ای داشته اید، تا جایی که خود را حافظ سرزمین ایران زمین بیان فرمودید.
🌼سیدی شعف و شادمانی است که وجودم را فرا گرفته است، و اشک شوق در دیدگانم نشسته است. افتخار می کنم به ایرانی بودنم و با خود عهد می بندم برای حفظ آرمان این انقلابِ عزیز، از هیچ کاری دریغ نکنم.
مولاجان چقدر مشتاق خدمت در راستای حفظ نظام و انقلاب و خاک سرزمین مقدسم ایران شده ام؛ چرا که خود را در رکابتان و کنارتان می بینم. به امید روزی که این انقلاب به انقلاب جهانی تان بپیوندد.
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🌸ميرزا محمدحسن نائيني در اشغال ايران در جنگ جهاني اول شبي به امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) متوسل مي شود و درخواب مي بيند:
ديواري است به شکل نقشه ايران که شکست برداشته و خم شده و در زير آن تعدادي زن و بچه نشسته اند در همين حال حضرت تشريف مي آورند با انگشتشان ديوار را بلند کرده و مي فرمايند:
اينجا شيعه خانه ماست. مي شکند؛ خم ميشود؛ خطر هست؛ ولي ما نميگذاريم سقوط کند، ما نگهش ميداريم.
📚کتاب ملاقات با امام عصر ص۱۳۷
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
ارتباط با ادمین: @taghatoae
ادمین تبادل: @tajil0313
🆔 @parvanehaye_ashegh
✨خورشید می تابد
خورشید میتابد و شعلههایش، عالم و دل ما را گرم میکند.
مهر میتابد و مهر تو در دل شعله میگیرد.
سلام خورشید
سلام صبح
سلام زندگی
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔@tanha_rahe_narafte
✨تو هم مادرت را شاد می کنی؟
🌺علی یک بار هنگام بازگشت از جبهه، عینک آفتاب و کاپشن آمریکائی داشت.
🌿زنگ خانه شان را زد. مادرش آمد دم در و گفت با چه کسی کار دارید؟
🌱گفت: با جواد (برادر کوچک ترش).
مادر تا می رود تا جواد را صدا کند، مادر را از پشت می گیرد و مادرش داد و بیداد راه می اندازد. وقتی خودش را معرفی می کند، هر دو می زنند زیر خنده.
📚 بیا مشهد، گروه فرهنگی شهید هادی،ص ۸۹٫
#سیره_شهدا
#شهید_علی_سیفی
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نیکی بعد از مرگ
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «سرآمد و سرور ابرار در روز قیامت کسی است که بعد از مرگ پدر و مادرش برای ایشان احسان و نیکی کند.»
📚بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۸۴
#عکس_نوشته_میرآفتاب
#ارتباط_با_والدین
🆔@tanha_rahe_narafte
✍تلنگر
🌻نگاهم را به اطراف انداختم. هر که را دیدم، از هر سلیقه، هر رنگ ، نژاد و هر وضعیت اقتصادی لباسشان یکدست و یک رنگ بود. نوبتی راهی اتاق میشدیم. نوبتم رسید. پسر کوچکم تا من را با این لباس دید، مثل ابر بهار شروع به باریدن کرد.
🍀- منم میخوام همراه مامانم باش. مامان تو رو خدا منم ببر.
🌸مادرم را میدیدم که سعی در آرام کردن پسرکم داشت. خواستم لحظهای برگردم و پسرکم را در آغوش بکشم که شاید آرام شود اما چنین اجازه ای به من ندادند.
🌼ابتدا من را روی تختی خواباندند. بعد از چند لحظه من را وارد جایی تنگ و تاریک کردند. جایی پر از سر و صداهایی نامأنوس.
لحظهای عمیق به فکر فرو رفتم. حس عجیبی داشتم. ترسی تمام وجودم را احاطه کرده بود. کاش همین الان میشد از اینجا رهایی پیدا کنم. پسرک عزیزم لحظهای از جلوی نظرم کنار نمیرفت. همین هفته پیش درخواستهایی از من داشت و من هر روز آنها را به عقب میانداختم.
🌺- مامان جون منو پارک میبری؟ باهام بازی میکنی؟
☘- حالا کار دارم، یه روز دیگه.
🌼کاش با همسرم امیر خوش اخلاقتر برخورد میکردم، چرا همیشه خودم را طلبکارش میدانستم.
🌺-مریم جون وایسادی لطفا یه لیوان آب بده.
☘-خودت برو بخور، مگه کلفت گرفتی؟
🌸 کاش دل کوچک مادرم را هیچ وقت نشکسته بودم.
☘-دخترم، مریم میشه امروز بیای منو ببری دکتر؟
🌼- نه مادر، خودت تاکسی بگیر برو، من سرم شلوغه.
🌺 کاش به دوستم دروغ نگفته بودم. کاش با ارباب رجوعم به احترام بیشتر برخورد کرده بودم. خانواده همسرم را کاش مثل خانواده خودم تکریم می کردم. هزاران ای کاش دیگر از ذهنم گذشت. من چقدر از خدای خودم دور شده بودم که متوجه این همه اشتباه نشده بودم.
☘دکتر دکمه دستگاه ام آر آی را خاموش کرد.
🌼-خانم میتونید از تخت بیاین پایین. الحمدلله مشکل خاصی نیست. با یه عمل کوچیک رفع میشه.
🌺همه چیز مثل حس یک مرگ بود، تلنگری برای من که به خودم بیایم.
#داستان
#به_انتخاب_تو
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
از: افراگل
به: منجی عالم بشریت
🌺سلام و صلوات بر تو ای گل زیبای هستی
آقاجان
داستان تشرف مرحوم حاج شیخ حسین فاضلی به محضرتان را می خواندم که در آن دیدار به او فرمودهای: این انقلاب را من نگه داشتم و نگذاشتم از بین برود.(۱) مهدی جان، چقدر خوشحال هستم که فرزند این انقلابم.
🍀مولا جان
امیدوارم با رفتن به پای صندوقهای رأی لبخند رضایت بر لبان نازنینتان نشانده باشیم و در حفظ این انقلاب به اندازه وسعمان حمایت کردیم.
مهدی جان
خودتان کمک کن، دولت آینده دولتی پاک دست و عدالت پیشه باشد تا به زودی انقلابمان به انقلاب جهانیت متصل شود.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌼(۱)مرحوم حاج شیخ حسین فاضلی گفتند: روزی سوالاتی در ذهنم بود در اربعین امام حسین(ع) وارد حرم حضرت معصومه(س) شدم، در موقع برگشت جلوی قبرستان شیخان قم دیدم کسی مرا از پشت صدا کرد: «حاج شیخ حسین». برگشتم دیدم حضرت ولی عصر(عج) هستند، حضرت(عج) در پاسخ به سوالاتی که در ذهنم بود، فرمودند: «آری این انقلاب را من نگاه داشتم و نگذاشتم از بین برود، دشمنان در بعضی شب ها با خوشحالی، دلخوش بودند که فردا صبح ایران در دست آنها است ولی من نگذاشتم.»
سپس امام(عج) فرمودند: «اینها (اشاره به عزاداران حضرت سیدالشهداء(ع) که در حال ورود به حرم بودند) اکنون مورد توجه من هستند و ...».
📚کتاب زبور نور ،ص۲۵۱.(هزار و یک نکته از زندگانی امام مهدی علیه السلام)
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#نامه_خاص
#امام_زمان ارواحناله الفداء
#مناجات_با_منجی
🆔 @parvanehaye_ashegh
🌺ای جمعه! ای آدینه ی زیبای من
🍀از میان تمام روزهای هفته، دوست دارمت
تو بوی امامم را می دهی، تو روزی با ظهورش، نجاتم می دهی
🌸تو اشرف روزهای خدایی، تو عیدی، تو نوری، تو بهر ثواب مضاعفی
#صبح_طلوع
#جمعه_ظهور
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨فراموشی
یابن الحسن!
عجیب روزِگاریست!
صاحبِ این زمان تو هستی ولی از همه غریبتر در دنیا زندگی میکنی!
انگار جایی برایِ تو نیست!
بس که سرگرمِ این و آن شدیم، از اصل که تویی گریزان شدیم!
شرمندهام که برایم غریبهای!
شرمندهام که چُنین شرمندهات شدم!
#ارتباط_با_امام_زمان
#به_قلم_طرید
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔@tanha_rahe_narafte